یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

شب یلدایی با توماس کوهن


شب یلدایی با توماس کوهن

بر اساس نظریه ی کوهن ,تفکر علمی ضرورتا در یک طرح مفهومی رخ می دهد کوهن در کتاب ساختار انقلابهای علمی درباره ی بازتاب کشف اکسیژن به واسطه ی لاوازیه می گوید«لاوازیه بعد از کشف اکسیژن به دنیایی متفاوت قدم گذاشت

چند شب پیش(شب یلدا)که در خانه ی مادر بزرگ جمع بودیم از دست موجوداتی که در باره ی همه چیز حرف میزدند بی آنکه به نتیجه ای برسند(از قیمت سکه و طلا گرفته تا قیمت آهن و زمین و آخرین جراحی زیبایی آنجلینا جولی و آخرین مدل رنگ مو و آخرین قیمت جراحی بینی و تقسیم کاهشی کروموزومها در گامتهای جنسی و...هر چیز دیگری که هر روز در تاکسیها و اینجا و آنجا قابل شنود است)به تلویزیون جمهوری اسلامی پناهنده شدم .برنامه ای در حال پخش بود درباره ی پارادایمهای توماس کوهن و مقایسه ی آن با منظومه ی کواین.وهمین بهانه ای شد برای نوشتن این پست و اقرار به این که گاهی همین ساختن "ادراکهای حسی تازه" که اندیشمندان چپ بزرگ متاخر به تلویزیون نسبت داده اند بسیار دلنشین می شود.همه ی حرفی که این برنامه در پی ارائه اش بود این بود که در ادراک تجربی و در ارتباط بین جهان و نظرات ما ،چارچوب مفهومی مشخص و یکسانی به کار برده نمیشود و یا حتی به کار بردن این چارچوب هیچ لزومی ندارد.چون طرحهای مفهومی تعهدات نظری بنیادین و پایه ای را بیان میکنند که ممکن است در فرهنگها و دوره های تاریخی مختلف،به طور کلی با هم متفاوت باشند.مثلا طرح های مفهومی و فرضهای بنیادی و مقولات فیزیک نیوتونی با فیزیک انیشتینی یا طرحهای مفهومی پارادایمهای کینزی و پولی در اقتصاد به کلی ناسازگارند.من میخواهم در اینجا کمی این قضیه را باز تر می کنم.

بر اساس نظریه ی کوهن ،تفکر علمی ضرورتا در یک طرح مفهومی رخ می دهد .کوهن در کتاب ساختار انقلابهای علمی درباره ی بازتاب کشف اکسیژن به واسطه ی لاوازیه می گوید«لاوازیه بعد از کشف اکسیژن به دنیایی متفاوت قدم گذاشت.یعنی او پدیدار شدن جهان را (لاوازیه جهان را جور دیگری دید)تابعی از اصول مفهومی خاص (در اینجا وجود اکسیژن) قرار میدهد. »مقصود کوهن در نهایت این است که تمام چیزی که درباره ی جهان می توان گفت این است که جهان چگونه پدیدار میشود؟و هر قدر که تفاوتهایی که افراد را در درون چارچوبهای متفاوتی از هم جدا می کنند،ژرفتر باشد عقاید و تجربیات آنها قیاس ناپذیرتر است ،مقصود از قیاس ناپذیری این است که هیچ معیار عامی که بتواند به عنوان پلی بین طرحهای مفهومی متفاوت عمل کند و بین این طرحها نسبت ایجاد کند وجود ندارد.تجربه های کسانی که درون یک طرح مفهومی قرار دارند و با واقعیتی زندگی میکنند که با واقعیت دیگرانی که درون طرحهای دیگر زندگی میکنند متفاوت است،تا حدی با هم فرق دارد که اساس مشترکی برای درک متقابل شان باقی نمیماند.بنابراین ترجمه بین طرحهای مفهومی متفاوت غیرممکن است چون معنای اصطلاحاتی که درون یک طرح مفهومی قرار دارند،درست به دلیل همین قرار داشتن درون آن طرح مفهومی متفاوت خواهد بود.وتغییر در موضع از یک طرح مفهومی به دیگری نیز شبیه یک چرخش گشتالتی یا تغییر مذهب (دو استعاره ی کوهن)است یک تغییر جهت ناگهانی از یک روش ادراک به روش دیگر.(تقریبا همچین چیزیو ویتگنشتاین هم تو پژوهشهای فلسفی عنوان کرده) ..اگر این نظریات درست باشد پس هر چیزی که برای افراد مقیم یک طرح مفهومی حقیقت دارد لزوما برای افراد ساکن در طرح مفهومی دیگر،حقیقی نیست.واقعیتهای این دو متفاوتند و آنچه که به عنوان معیار راست بودن یک گزاره مطرح میکنند ،تابعی است از اصول معرفتی طرح مفهومی خودشان.پس تا اینجا میتوان نتیجه گرفت که افراد ساکن در چارچوبهای اساسا متفاوت در دنیاهای متفاوتی زندگی می کنند که از بنیان از هم جدا هستند.اما آیا واقعا اینچنین است؟وآیا دیدن تفاوتها ،به پس زمینه ای از شباهتها نیاز ندارد؟ آیا این سخن کوهن که «طرفداران پارادایمهای رقیب در دنیاهای متفاوتی کار میکنند»،تعبیر رقابت را به کلی از معنا تهی نمیکند؟مثلا اگر طرفداران اقتصاد کینزی و طرفداران اقتصاد پولی در دنیاهای متفاوتی زندگی میکنند،پس پارادایمهای آنها به مشابهت ها اشاره ندارند و نمیتوانند با هم رقابت کنند؟فرض وجود رقابت بین پارادایمها مستلزم فرض پرداختن آنها به یک موضوع است.مطمئنا هم طرفداران اقتصاد کینزی و هم طرفداران اقتصاد پولی میتوانند بپذیرند که قیمت یک کیلو هندوانه در میوه فروشی محله ای در پونک ۱۰۰۰تومان است و در بازار میوه ی صادقیه ۵۰۰ تومان.

برایان فی در کتاب پارادایم شناسی علوم انسانی میگوید به سه دلیل این پذیرش مشترک میتواند صورت بگیرد اول این که هر دو به رغم تفاوتهای مفهومی به منبع مشترکی از اصطلاحات توصیفی و مشاهده دسترسی دارند (هر دو میتوانند از میوه فروشی پونک یا صادقیه قیمت هندوانه را بپرسند و پاسخی که می گیرند از اصطلاحات مشابهی مثل قیمت به تومان برای هر استفاده کنند)دوم.آنها میتوانند به توافق برسند چون فیمت هندوانه واقعیتی درباره ی جهان است و نه ساخته ی ذهن کینزگرایان یا پول گران.سوم.این که دو طرف میتوانند تبیین ها و پیش بینی ها ی خود را بر پایه ی مشاهدات و ملاحظات مشترکی محکم کنند و عملا هم همین کار را میکنند چون به رغم اختلافها ،دو مکتب تعهد مشترکی نسبت به قوانین تجربی آزمون نظریه دارند.علاوه بر این اگر قرار است پارادایمها رقیب محسوب شوند باید درباره ی جهان واحدی باشند و دایره ی لغات و آداب و رسوم تحقیقی به قدر کافی مشترکی داشته باشند تابتوانند با یکدیگر رقابت کنند.

میتوان گفت کوهن به قدری اختلافهای بین طرحهای مفهومی را تشدید میکند که در نهایت تنها چیزی که قابل مشاهده است،اختلاف است.این در حالیست که اختلاف و تفاوت در یک پس زمینه مشترک میتواند وجود داشته باشد و اگر اختلافات و تفاوتها به قدری بزرگ نشان داده شوند که اشتراکات کمرنگ شوند بنیانی برای نسبت دادن هیچ درکی به دیگران نخواهیم داشت.مثلا دروغ گویی به پس زمینه ای از فرض حقیقت گویی وابسته است این قابل تعمیم به قضیه ی توافق هم هست اگر ما در مورد هیچ چیز توافق نداشته باشیم پایه ای برای مقایسه و رودررو کردن تضادهایمان نخواهیم داشت.ودیگر عدم توافق معنا نخواهد داشت.البته این را هم نباید فراموش کرد که ممکن نیست دو گروه،زبان هم را بفهمند ولی باز در خصوص حوزه های بزرگ و با اهمیتی از زندگی مثل سطوح انتزاعی و نظری دچار عدم توافق نباشند.ترکیب این دو نگرش الزامی است چرا که اگر بر تفاوت زیاد تاکید کنیم استعداد درک دیگران و توانایی درک دیگر طرح های مفهومی را از دست می دهیم و اگر بیش از حد به مشابهت ها تاکید کنیم هم استعداد درک تفاوتهای دیگر طرحهای مفهومی و فرهنگی اجتماعی را از دست خواهیم داد.بنابراین مردمی که در فرهنگهایی متفاوت زندگی میکنند نمیتوانند در جهانی متفاوت زندگی کنند اما کاملا ممکن است که در جهانی یکسان ،به اشکالی متفاوت به سر برند.

مریم آزاد