پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

سفر به ایران


سفر به ایران

گردشگران خارجی از تجربه های خود در ایران می گویند

مجله World Troopers که پرتیراژترین نشریه در زمینه گردشگری پس از National Geographic است، در شماره جدید خود که در ماه نوامبر منتشر شد، به تحلیل جاذبه‌های گردشگری ایران پرداخته است. این مجله بین‌المللی در کنار معرفی پراهمیت‌ترین اماکن و مناطق دیدنی ایران به نظرسنجی از توریست‌هایی که پیش‌تر از آن دیدن کرده‌اند، پرداخته است. ایران یکی از کشورهای خاورمیانه و منطقه‌ای بی‌نظیر و چهارفصل است که با دارا بودن آب و هوای متنوع، میوه‌های بسیار، مناظر زیبای طبیعی، آثار باستانی، موزه‌های بی‌نظیر گاهی به «قلب جهان» تشبیه می‌شود. مردم کشور انگلیس، این کشور را بیشتر با نام «Persia» می‌شناسند. آثار باستانی به‌جا مانده از دوران حکومت مادها و هخامنشیان، شاید بزرگ‌ترین سرمایه‌های ایران در جذب گردشگر باشد که تاکنون کشف شده است.

شباهت نام و تلفظ انگلیسی بسیار نزدیک میان ایران (Iran) و عراق (Iraq) باعث می‌شود تا در برخی کشورها گاهی این دو کشور از سوی مردم با یکدیگر اشتباه گرفته شوند. اکنون بسیاری از مردم دنیا تصورات اشتباهی درباره شیوه زندگی ایرانیان دارند که در این میان، فیلمسازان ایرانی مقصر هستند. هالیوود در نیم‌قرن گذشته، ایالات‌متحده را بهشت مهاجران معرفی کرده و گاهی چنان در این زمینه افراط کرده است که تعجب و کنجکاوی شهروندان آمریکایی را نیز برانگیخته است. از طرف دیگر، فیلمسازان ایرانی که آثار خود را در جشنواره‌های بین‌المللی عرضه می‌کنند تاکنون تنها داستان‌های معناگرا، رمانتیک یا مفهومی را برگزیده‌اند. مانند داستان پسر فقیری که کفش‌هایش پاره است، بچه‌ای که آرزویش داشتن یک بادکنک است. هنگامی که داستان‌هایی از این قبیل مطرح است، کارگردان لوکیشن‌های خاص مانند روستاهای دارای طبیعت زیبا یا مناطق فقیرنشین را در نظر دارد. در حالی که اگر همان داستان‌ها در شهرهای بزرگ رخ دهد، تماشاگران خارجی که فیلم را تماشا می‌کنند، با فضای واقعی ایران آشنا خواهند شد. نباید فراموش کرد که بسیاری از مردم دنیا اکنون ایران را مانند عراق، سرزمینی با نخل‌های بلند و خانه‌های آجری و کاهگلی در ذهن تصور می‌کنند و تماشای فیلم‌های ایرانی نیز تصورات اشتباه آنها را تغییری نمی‌دهد. در شرایطی که ماه قبل چهارمین برج بلند مخابراتی جهان در تهران به بهره‌برداری رسید و اتومبیل‌های مدل ۲۰۰۸ در خیابان‌های این شهر فراوان است، تاکنون هیچ فیلم اکشن ایرانی در جشنواره‌های خارجی نمایش داده نشده است تا برج‌ها، مراکز تجاری، اتومبیل‌ها و ایران حقیقت را به تصور بکشد. نظرسنجی از توریست‌هایی که در ایران بوده‌اند، جالب و خواندنی است و می‌تواند راهنمای مناسبی برای کسانی باشد که قصد سفر به ایران را دارند.

▪ متیو مالدو، ایتالیا

سال قبل برای امضای یک قرارداد به تهران سفر کردم. وقتی از فرودگاه به هتل رسیدم، متوجه شدم که نصف پول‌هایم را به راننده تاکسی پرداخت کرده‌ام. تا دو روز بعد که در ایران بودم، مجبور شدم خودم را با کنسرو سیر کنم و پول‌هایم را نگه داشتم تا هنگام بازگشت بتوانم هزینه تاکسی فرودگاه را تامین کنم.

▪ تد بوهل، هند

ماه قبل همراه یک گروه ورزشی با یک SUV و سه موتورسیکلت به ایران رفتم تا به کویر مرنجاب برویم. وقتی در تهران بودیم، اتومبیل‌مان دچار نقص فنی شد و مجبور شدیم یکی از قطعه‌های کاربراتور آن را عوض کنیم و کمی از برنامه زمانی‌مان عقب ماندیم. وقتی به کویر رفتیم و در دل آن بودیم، موتور SUV سوخت. باقی وقت‌مان را صرف انتقال آن به شهر کردیم و تمام پولمان را هم به راننده یک یدک‌کش دادیم تا SUV را از کویر خارج کند. وقتی در مرز بودیم، با یک گروه توریست برخورد کردیم و در آنجا پی بردیم که در تهران به ما قطعه تقلبی چینی را فروخته بودند. در هر حال سفر به ایران زهرمارمان شد.

▪ جاناتان آندروود، مجارستان

دو سال قبل به ایران سفر کردم. همه چیز عالی بود و خیلی بهم خوش گذشت. وقتی به خانه برگشتم، یکی از دوست‌هایم که همسرش ایرانی است به من گفت که تمام سوغاتی‌ها را ۷ برابر قیمت واقعی به من فروخته‌اند و مثلا برای یک خودکار ۵۰ سنتی، ۴ دلار پرداخته‌ام.

▪ جف استیونس، کانادا

من و دوستانم دو ماه در ایران بودیم. در این مدت سعی می‌کردیم همیشه با یک فرد ایرانی معتمد به رستوران‌ها برویم تا غذاها را گران حساب نکنند. یک شب فهمیدیم که صندوقدار رستوران بابت هر بطری آب ۲ دلار از ما گرفته، اما آن را در فاکتور ۵۰ سنت ثبت کرده است. آن موقع فهمیدیم که فرد معتمدمان دستش با رستوران‌دارها توی یک کاسه بوده.

▪ تات والی، انگلیس

وقتی در یکی از خیابان‌های اصفهان بودم، متوجه شدم که آپاندیسم ترکیده است. با اشاره به یک عابر پیاده فهماندم که به کمک پزشکی نیاز دارم. او در جیب‌هایش به دنبال چیزی گشت و بعد از چند دقیقه از یک عابر دیگر سکه‌ای گرفت و سپس داخل باجه تلفن رفت تا با مرکز امداد تماس بگیرد. بعد از رسیدن آمبولانس، وقتی روی برانکارد بودم، دیدم که همان عابر موبایلش زنگ زد و مشغول صحبت کردن شد. هیچ‌وقت نفهمیدم که چرا با موبایلش به مرکز امداد تلفن نزد و دنبال سکه می‌گشت.

▪ تریسی ویتنی

وقتی دوستانم شنیدند که قرار است به ایران سفر کنم، لیستی از کالاهایی را که نیاز دارند، همراه پول به من دادند. وقتی به ایران رفتم و در شهر می‌گشتم، متوجه شدم که نام انگلیسی روی تابلوی مغازه‌ها را با رنگ مخدوش کرده‌اند تا خوانده نشود. نتوانستم بفهمم که چرا این کار را کرده‌اند و چون پولی برای استخدام مترجم و راهنما نداشتم، نتوانستم سفارش‌های دوست‌هایم را بخرم.

▪ توماس کنول، فنلاند

چهار سال قبل وقتی در خیابان فردوسی تهران قدم می‌زدم، دو پلیس من را به جرم همراه داشتن دلارهای تقلبی بازداشت و به طور موقت در توالت‌عمومی حبس کردند. یک ساعت بعد فهمیدم که آنها پلیس قلابی بوده‌اند و دلارهایم را دزدیده‌اند.

▪ گرتا آلیسون، هلند

سال قبل به تهران رفتم. وقتی در مترو از مردم آدرس می‌پرسیدم، آنها برای شوخی اشتباه پاسخ می‌دادند. بارها قطارم را عوض کردم و بالاخره وقتی ایستگاه بازار را پیدا کردم که شب شده و همه‌جا تعطیل بود.

▪ کریس ادواردز، استرالیا

سال قبل در خیابان گاندی تهران بودم که یک ون پلیس مقابلم توقف کرد. دو مامور پلیس به طرفم آمدند و بعد از اشاره به موهایم، چیزی گفتند. من گفتم که متوجه نمی‌شوم. سپس پاسپورتم را به آنها نشان دادم. بعد رفتند. من فکر می‌کنم که می‌خواستند بدانند از چه رنگ مویی استفاده کرده‌ام.

▪ جان وبر، اتریش

من به یک میوه‌فروشی رفتم و ۴ عدد پرتقال برداشتم. وقتی به هتل برگشتم، یکی از مستخدمین آنجا به من گفت که میوه‌فروش پول دو جعبه پرتقال را از من گرفته است.

▪ السکاندر دودفسکی، اوکراین

وقتی سال قبل به شیراز رفته بودم، تا می‌خواستم از چیزی عکس بگیرم، دو پسر جوان می‌آمدند و جلوی دوربینم حرکت می‌کردند. وقتی از آنها پرسیدم که چه کار می‌کنند، گفتند می‌خواهیم عکسمان را با خودت به خارج ببری و در اینترنت پخش کنی و مشهور بشویم.

▪ مارتین فیشر، سوئیس

در فرودگاه وقتی منتظر چمدان‌هایمان بودیم، یک نفر کلمه‌ای را به من یاد داد و گفت که هر زمانی از ایرانی‌ها عصبانی شدم، آن را به کار ببرم و معنی‌اش این بود که از شما ناراحت شدم. وقتی به خانه یک تاجر ایرانی دعوت شده بودم، سر میز شام یکی از میهمان‌ها مقداری از نوشابه‌اش را روی لباس من ریخت. من آن کلمه را به کار بردم و بعدش دیدم که همه میز شام را ترک کردند و رفتند. آن شب یکی از میهمان‌ها به من گفت کلمه‌ای که به کار بردم، عبارتی بسیار زشت است و کسی که در فرودگاه آن را به من یاد داده، مرض داشته است.

▪ اولریش فن‌وروخم، آلمان

یک‌بار به یک رستوران سنتی رفتیم که باید روی تخت‌های چوبی که رویشان فرش پهن شده بود، می‌نشستیم. یکی از مشتری‌های آنجا به من توصیه کرد که آبگوشت بخورم و وقتی گارسون از من پرسید که قبلا آن را خورده‌ام یا نه، به دروغ پاسخ مثبت بدهم. من این کار را کردم و آبگوشت را خوردم. خیلی خوشمزه بود اما یک ساعت بعد به خاطر درد شدید معده به بیمارستان رفتم و پزشکان گفتند که آبگوشت برای خارجی‌هایی که معده‌شان به حجم سنگین غذا عادت ندارد، خطرناک است.

▪ یویی اونیشی، ژاپن

در ایران خیلی به من خوش گذشت و همه چیز خوب بود. اما هر کجا که می‌رفتم، مردم من را به همدیگر نشان می‌دادند و می‌گفتند: «یانگوم!» هیچ‌وقت معنی این اصطلاح را نفهمیدم.

گروه ترجمه، فرورتیش رضوانیه