شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

نقد کتاب «ریاح»


نقد کتاب «ریاح»

من پیش از اینکه دربارة خود کتاب صحبت بکنم چند نکته را یادآوری می کنم کلمة نقد در زبان ادبی و زبان رایج معانی گوناگون دارد اما اصل قضیه نقد یعنی عیب گرفتن همان طور که سعدی گفته متکلم را تا عیب نگیرند سخنش کمال نپذیرد آن چیزهایی که در کتابهای ادبی نوشته می شود آنها هم نقد است, اما بیشتر نظری است

من پیش از اینکه دربارة خود کتاب صحبت بکنم چند نکته را یادآوری می‌کنم. کلمة نقد در زبان ادبی و زبان رایج معانی گوناگون دارد. اما اصل قضیه نقد یعنی عیب گرفتن. همان‌طور که سعدی گفته: متکلم را تا عیب نگیرند سخنش کمال نپذیرد. آن چیزهایی که در کتابهای ادبی نوشته می‌شود آنها هم نقد است، اما بیشتر نظری است. بنابراین وقتی ما یک کتابی را به دست می‌گیریم، حالا اعمّ از اینکه داستان باشد، رمان باشد، مقاله باشد و اینها، می‌باید نقطه‌های ضعف آن را نشان بدهیم و این، هم به نفع نویسنده است و هم خواننده از آن استفاده می‌کند.

▪ با جناب آقای رحماندوست دربارة کتاب ریاح صحبت می‌کنیم:

ـ مجتبی رحماندوست: بسم‌ الله ‌الرحمن‌ الرحیم. من هم خدمت بیننده‌های این برنامه سلام می‌گویم و امیدوارم این دقایقی را که از وقتشان می‌گیرم، مدیون وقتشان نباشم و بتوانم چیزی را عرضه بکنم که به دردشان بخورد و قابل استفاده برایشان باشد. من رمان ریاح را خواندم. این را در موضوعی که در آن نگاشته شده، یعنی موضوع فلسطین، تنها رمان مطرح در این‌باره یافتم. حداقل با تولید ایرانی، یعنی با این موضوع، با این شکل تفصیلی، رمانی سراغ ندارم و این نظر را از نظر تازه بودن موضوع، یک نکتة مثبت رمان می‌دانم.

دستغیب: این کتاب نوشتة جلال توکلی، در صد و چهل و دو صفحه، به چاپ دوم رسیده است و گزارشی است از مبارزه‌های مردم فلسطین که از دید یک ایرانی توصیف می‌شود.

مبارزی به اسم اسماعیل که دیگر جوان هم نیست ـ شیری که پیر است ـ به شهادت می‌رسد. دو دفتر خاطراتش به دست نویسندة کتاب، که در میدانهای جنگ حضور دارد، می‌رسد و این دفتر را ـ آن‌طور که آخر کتاب گفته شده ـ تکمیل می‌کند.

رمان و به‌اصطلاح داستان، یک ماجرای ساده نیست بلکه تفسیر ماجراهاست! یعنی رویدادهایی اتفاق می‌افتد که معانی خاصی دارد و نویسنده‌های رمان و داستان و حکایت آن نکته را باید پیدا کنند!

رحماندوست: ریاح به اعتبار رمان بودنش نمی‌تواند سند باشد، نمی‌تواند تاریخ باشد، نمی‌تواند جایی قابل استناد قرار بگیرد؛ چون رمان اصلاً بر خیال و تخیل است و یادداشتها و خاطرات اسماعیل، تخیلی نیز هست که آن‌هم به گونه‌ای تکنیک رمان‌نویسی است نه اینکه در واقع یادداشتهای شخص معین و مشخصی به اسم اسماعیل باشد ولی همان‌طور که آقای دستغیب هم اشاره کردند، ابتکار دیگر نویسندة رمان این است که به گونه‌ای سعی کرده استناد و به واقعیت نزدیک‌تر بودن اینها را در ذهن خواننده بیشتر ترسیم کند و جا بیندازد. چرا؟ چون نویسنده، اول رمان حضور دارد و می‌شناسیمش. بعد هم در دو ـ سه صفحة آخر یکباره حدود مثلاً صد و بیست ـ سی صفحه، صد و بیست صفحه اثر خالص و دربست، در اختیار یادداشتهای اسماعیل است که در واقع نویسنده مدعی‌ است اینها یادداشتهای مستند یک فلسطینی بومی ا‌ست که در اینجا زندگی می‌کرده. می‌گویم گرچه تکنیک، تکنیک رمان‌نویسی با استفاده از این ابزار است اما به گونه‌ای می‌خواهد به خواننده القا بکند اینها به واقعیت نزدیک است و یادداشتهای روزانة یک فرد ا‌ست و با استفاده از این تکنیک این مطلب را بیشتر در ذهن خواننده جا بیندازد که این مطالب به واقعیت نزدیک‌ است و رمان و رمان‌نویس دستش باز باشد و آزاد باشد و در هر فضایی پرواز کند و بنویسد.

من تکنیک خوبی در این کار یافتم، گرچه، در تکمیل فرمایش ایشان، ما هم نقد را غیر از عیب‌جویی می‌دانیم. یکی از معانی لغوی نقد این است که مرغ در زمین نوک می‌زند، سنگ را کنار می‌اندازد و دانه را برمی‌دارد، دوباره یک سنگ را کنار می‌اندازد دوباره دانه را برمی‌دارد؛ یعنی هم عیب را می‌بیند هم حسن را. در جامعة امروزی ما، مفهوم و تعریف خوبی از نقد شده است و آن نگاه کردن به جنبة منفی و مثبت اثر است؛ مؤثر را و نویسنده را نقد کردن. از این لحاظ چند نمونه از نکات مثبت رمان را بعد می‌گویم و در جای خودش عیوبی را که در مورد این رمان به نظرم رسیده، ذکر خواهم کرد.

پس یکی طرح فلسطین است که موضوعی تازه است. دیگری بحث تکنیکی است که در این رمان به کار رفته. یک نویسندة ایرانی دارد خاطرات یک بومی فلسطینی را کامل می‌کند تا برای خوانندة این رمان مطالب با واقعیت تطبیق ‌کند. از نکات مثبت دیگرش، که شاید نکتة سومش حساب بشود، من این داستان را داستان پرملاطی یافتم. داستان ریزبافتی یافتمش. یعنی مجموعة اطلاعات جزئی و ریزپردازانه و داستانی‌ای را که اسماعیل در یادداشتهای خودش و نویسنده در تکنیک خودش دارد، به‌عنوان رمان به خواننده ارائه می‌دهد و تقدیم می‌کند. مجموعاً مطالب بسیار زیادی ا‌ست.

بنده به اعتبار مسئولیتم در طول چند سال اخیر در جمعیت دفاع از ملت فلسطین، در مورد فلسطین کتابهای زیادی را دیده‌ام؛ در مورد فلسفة به وجود آمدن صهیونیسم، تاریخ اشغال فلسطین، نقش دولت انگلیس، نقش ایجاد فشار مثلاً در لهستان که اینها را اخراج کردند تا بیایند یک جایی سکنی بگزینند، روشهای اینها که اول دوستانه و به نام یاور وارد عرصه بشوند و بعد دشمنی کنند. اینها نکات بسیار ریز و ظریفی است که من فکر می‌کنم سی ـ چهل تا از آنها را از رمانی که می‌خواندم یادداشت کردم. از این نظر داستان را و رمان را پرملاط یافتم. این‌جور نیست که خواننده تصور کند که هفت ـ هشت صفحه دربارة چیزی توضیح می‌دهد که می‌شود حذفش کرد.

یعنی برخلافِ بعضی از رمانهای دیگر که آدم احساس می‌کند می‌توانست در حجم کمتری باشد، من فکر می‌کنم بعضی از جزئیاتی که دربارة تاریخ رژیم صهیونیستی در این کتاب به زبان داستان گفته شده و از آن گذرا و اشاره‌ای و به‌صورت اطلاع دادن گذشته است، باید بازشان کند. باید با خواننده ارتباط برقرار کند. باید تصویری‌اش کند. باید حسی‌اش کند. باید کاملاً به خواننده منتقل بکند که طرف احساس کند نزدیک این فضا قرار دارد. فکر می‌کنم اگر نویسنده بتواند اطلاعاتی را که دربارة تاریخ صهیونیسم داده است با زبان داستان ترکیب کند و اینها را در لایه‌های داستانی و رمان خودش بتَنَد، قابلیت تبدیل به یک رمان بلند را هم دارد.

من استفاده از نماد را در این رمان خیلی خوب دیدم. اصلی‌ترین نماد، به نظر من آن درخت هزارسالة ریشه‌دوانده در کل منطقة فلسطین است؛ که به‌عنوان نماد ملت فلسطین و بومیان فلسطینی گرفته و این را در قالب یک درخت هزارسالة ریشه‌دوانده در سطح کل فلسطین تصویرش کرده است. این نشان‌دهندة این است که ملت فلسطین را، ولو آمدند بعضی از شاخه‌هایش را کندند، ولو آمدند با کامیون و جرثقیل این درخت را شکستند و فرو ریختندش، ولو آمدند و نفت ریختند به آن مقدار باقی‌مانده از تنة درخت و سوزاندنش، اما، با این تعبیری که بارها از اول تا آخر رمان لابه‌لای کار و جای‌جای اثر ذکر می‌کند، این درخت چون در کل سطح منطقه و فلسطین ریشه دوانده قابل سوزاندن و از بیخ کندن و درآوردن نیست. استفاده از نمادها فقط نماد درخت نیست. چندین نماد دیگر را من یادداشت کردم که فکر کردم استفاده از این نمادها کار را قوّت بخشیده و رمان را از یک رمان سطحی و گذرا، که انسان می‌تواند به‌سرعت از کنارش رد بشود به یک رمان نمادین قابل تأمل تبدیل کرده است.

دستغیب: خصایص یک کتاب به‌خصوص کتاب ادبی و هنری، به‌خصوص داستان و رمان، تنها به مطلبی که بیان می‌کند نیست، بلکه به پروردن و اجرای آن اثر و محتوای اثر هم هست. همچنین به نثر نویسنده هم مربوط است. یعنی نویسندة توانا مثل سعدی در ایران یا مثلاً ویکتور هوگو در فرانسه و آناتول فرانس و دیگران فقط زبان را، مثلاً فارسی یا فرانسه را به کار نمی‌برند، بلکه ابداع می‌کنند. یعنی زبان در دست سعدی، در دست فردوسی، در دست ویکتور هوگو به مرحله‌ای می‌رسد که گاهی واقعاً انسان متوجه می‌شود که گذر از آن مرز، اگر ناممکن نباشد نزدیک به ناممکن است. بنابراین محتوای این کتاب، همان‌طور که فرمودید جای بحث دارد. توطئه‌ای که دولتهای استعماری در این منطقه در حدود دویست ـ سیصد سال انجام دادند، کم‌وبیش در کتابهای دیگر هم نوشته شده است.

اما اینکه به‌اصطلاح کسی گزارش صحیحی مثلاً از یک مسئله یا رویداد اجتماعی بدهد، می‌تواند فقط به این صورت بشود که بگوییم گزارشی مستند است، گزارشی درست است، اما درستی محتوا، ضامن هنری بودن اثر نیست.

نثر کتاب روی هم رفته یک نثر روزنامه‌ای است و خیلی اشکال دارد. این موارد البته زیاد بود. ولی من چند موردش را یادداشت کردم. مثلاً در کتاب آمده «تمام سینه» که این کاربرد مثل «تمام مردم»، غلط است. من این را قبول ندارم که چون غلط مصطلح است به کار ببریم. چون اگر اساس این باشد اصلاً بنیاد زبان به هم می‌خورد. کم‌کم این اغلاط زیاد می‌شود و تفهیم و تفاهم زبانی را از بین می‌برد. باید گفته بشود سراسر سینه یا به جای تمام رگهایم باید بگوید سراسر رگهایم. حرف می‌زنند و یا حتی»، و البته «واو» هنگام وقف لازم نیست.

«این مزرعه را به کالیبر ببندند.»

کالیبر قطر داخلی دهنة فشنگ‌خور است و هرچیز این‌جوری، که فرهنگها نوشته‌اند بنابراین باید بگویند مزرعه را به مسلسل ببندند یا به توپ ببندند. به کالیبر بستند درست نیست.

غلط دیگری که از نظر انشایی در کتاب هست که خیلی هم تکرار شده «به همین خاطر» است. «خاطر» در فارسی به معنی «یاد» است. ما نمی‌توانیم بگوییم به خاطر بیماری در اداره حاضر نشده باید بگوییم به دلیل بیماری یا به سبب بیماری.

«شما نویسنده‌اید یا یک چریک؟» واژة «یک» زائد است. البته خیلی هم به کار می‌برند. اما زبان باید خیلی مختصر و موجز و دقیق باشد. «شما نویسنده‌اید یا چریک؟» دیگر «یک» نمی‌خواهد!

«ابروهای نخ‌نمایش را در هم تاباند.» خیلی معنای صریحی ندارد.

ابروی نخ‌نما!

جایی نوشته «انگلیسیهای خدانشناس». خوب، ما داستان می‌نویسیم. فرض کنید که داستان‌نویس با مثلاً انگلیسی‌ها یا فرانسوی‌ها و یا امریکایی‌ها تعارض دارد. می‌باید طوری آن را طرح کند که نزدیک واقعیت باشد. بگوییم انگلیسیهای متجاوز. خوب مثلاً به کسانی که به مناطق دیگر جهان تجاوز کردند. ولی اینکه انگلیسی، یعنی عام انگلیسی خدانشناس باشد، این حاکی از این است که نویسندة داستان دارد به‌اصطلاح نظرگاه خودش را به واقعیت تحمیل می‌کند.

«تئودور یکدفعه خشکش زد و از دست زدن افتاد.» منظورش این است که تئودور داشته دست می‌زده و از دست زدن افتاد. باز تعبیر دقیقی نیست.

«یتیمخانه که توسط افراد خیّر و نیکوکار اداره می‌شود.» این عبارت به‌اصطلاح دارد بوی ترجمه می‌دهد. به زبان فارسی این‌طور باید بگوییم: یتیمخانه را افراد خیّر و نیکوکار اداره می‌کردند یا اداره‌کنندگان یتیمخانه.

«آن را بی‌تفاوت نشان بدهد.» این هم یکی از کلمه‌هایی ا‌ست که بازهم به غلط به کار می‌رود. صحیحش بی‌اعتناست. یعنی می‌گویند فلان‌کس بی‌تفاوت است. بی‌تفاوت معنی ندارد.

اینها که یادداشت کرده‌ام زیاد است. کلمه‌های خارجی هم به کار رفته است. مثلاً کنترل! تنظیم و سر آوردن و اینها می‌تواند باشد.

نکتة دیگری که من دربارة داستان باید عرض بکنم این است که نویسنده یک وجه نظری و یک وجه هنری دارد. وجه نظری نویسنده اگر به طور آشکار و به طور دانای کل وارد داستان بشود حتی به مقاصد نویسنده هم لطمه می‌زند. منظور این است که ما خودمان را در یک محیطی می‌بینیم و در این محیط از نظر آب و هوا و رفتار مردم و از نظر کردار مردم همه‌چیز را به‌اصطلاح حس می‌کنیم. ولی بقیه چیزها به قوة تخیل خواننده ارتباط دارد. در این کتاب، فکر می‌کنم، نویسنده خواسته در آغاز آن را به‌صورت اثر رئالیسم جادویی بنویسد. برای اینکه ضمن صحبتی که آن پرستار می‌کند، او به ایشان می‌گوید: استاد این داستان جدید هم رفته توی سوررئال یا چیزی شبیه به رئالیسم جادویی معروف. وقتی آدم مبنای کتاب را نگاه می‌کند صحنه‌ها و مطالبش یک گزارش واقعیتگرایانه است. درحالی‌که گزارش واقعگرایانه در داستان جایی ندارد. مگر اینکه مثلاً اساس کار را نویسندة کتاب بگذارد بر رئالیسم جادویی یا بگذارد بر سمبولیسم.

داستان، همان‌طوری که می‌بینیم واقعی است و با واقعیتهایی شروع می‌شود، با آمدن هرتسل، با آمدن به مزرعه. بعد سروکلّه زدن با عوامل خارجی، بعد اختلافی که بین این اهالی هست و همین‌طور دادگاهی که تشکیل می‌شود و جنگهایی که اتفاق می‌افتد، مبارزاتی که اتفاق می‌افتد، همه در سطح واقعیت است. اگر نویسنده بیاید در این سطح واقعیت عوامل سوررئالیسم و عوامل سمبولیسم را هم وارد بکند، آشفتگی پیش می‌آید. داستان یا بر اساس مثلاً یک نمادها و سمبولهایی بنیاد می‌شود و تا آخر هم ادامه دارد و یا اینکه نه، یک داستان رئالیستی است.

این داستان هم، در واقع یک گزارش رئالیستی است. بنابراین تنها صحنه‌ای که من دیدم جنبة داستانی دارد ـ که اگر واقعاً بقیه را هم همین‌طور نوشته بود خیلی خوب بود ـ آن صحنة دادگاه است. گرچه نویسنده قصد ندارد این را به‌صورت کمدی نشان بدهد ولی در واقع نمونه‌ای از همین دادگاههایی است که در مستعمرات بود.

اینها به‌صورت کمیک و استهزایی بیان شده و اگر اینها بیشتر بسط پیدا کرده بود، یعنی صفحات بیشتری وقف این موضوع شده بود خوب بود یا مثلاً صحنة تیراندازی در راه، که مثلاً فرض کنید کسی که اصلاً بلد نیست سلاح را به کار ببرد دست می‌برد به اسلحه و شروع می‌کند همین‌جوری شلیک کردن و این با روانشناسی انسانی مغایر است. اما صحنة دادگاه نه؛ ملاحظات داستانی‌اش خوب است و بعد که اینها بعد از محکومیت غسّان، می‌گویند لبخند بزنید! این نظیرش را هم، ما داشتیم. یک فیلمی که، آنتونی کویین در آن بازی می‌کرد مثل ساعت بیست و پنج. او در یوگسلاوی تمام خانه و زندگی‌اش را از دست داده بود و خبرگزاریهای خارجی حالا که قوای متفقین آمده بودند به او می‌گفتند که لبخند بزن! و این از نظر داستانی جالب است.

رحماندوست: آقای دستغیب بعضی ایرادها وجود دارد، به‌خصوص کلمات و عبارات که گفتند. من هم در این مدت چند نکته را که عیوب این رمان است، عرض می‌کنم. بعد سایر موارد را که به‌عنوان مزایای این رمان است می‌گویم. اولین عیبی که به این رمان وارد می‌دانم: از نظر من پاورقی با رمان مغایر است. اگر نویسنده می‌خواهد کدهایی بدهد حداقل باید پاورقیهایش را ببرد آخر کتاب. لذا من با نوشتن پاورقی در پای صفحة رمان موافق نیستم.

نکتة دوم استفاده از کلمة ریاح است. در این رمان آقای جلال توکلی، اسم خوبی ا‌ست که با توجه به معنایش انتخاب کرده است. ولی شخصیتی که در این رمان به‌عنوان ریاح مطرح شده، از کار در نیامده، از آب در نیامده، واقعاً. یعنی که مجموع آن شخصیت به گونه‌ای نمی‌شود که در آخر رمان حتی خودش را راضی کند که این کتاب به نام او نامیده بشود.

اگر حتی هیچ شخصیت واقعی به نام ریاح در داستان پیدا نمی‌شد، اگر یک کدهایی می‌داد و به آن دلیل اسم رمان را ریاح گذاشته بود قابل قبول‌تر بود تا یک شخصیت ناقصی که بعضاً هم تزلزلها را و افتادن به دام یهودیها و صهیونیستها و آواز خواندن در ارتباط با او می‌بینیم. درحالی‌که او می‌توانست یک شخصیت اسطوره‌ای تعریف‌نشدة شخصیت‌پردازی‌نشدة آرمانی باشد و اسم رمان هم با آن تناسب داشته باشد. اما این از کار در نیامده است.

نکتة بعدی که من از عیوب این رمان می‌دانم این است آقای غسّان بخشی از زمینش را می‌فروشد و می‌گوید نفر بعدی فلانی بود که فروخت، نفر بعد بهمانی بود فروخت. درحالی‌که این، شبهه‌ای را که صهیونیستها تلاش می‌کنند در ذهن جهانیان جا بیندازند، یک کم تقویت می‌کند. آنها می‌گویند ما این زمینها را از مسلمانها، از بومیهای فلسطینی خریدیم. حالا اینها دبّه درمی‌آورند می‌گویند «اِشغالی»؛ و باید بروید! درحالی‌که این شبهه را خود صهیونیستها درست کردند و منتشرش کردند و واقعیت چنین نیست. اولاً ‌در اصطلاح عرف بین‌المللی اروپا و امریکای فعلی هم نوار غزّه و کرانة باختری را «اشغالی» می‌گویند. هیچ‌کس معتقد نیست بومیان آنها را فروخته باشند.

در مورد مناطق ۱۹۴۸ هم، تا آنجایی که من تحقیق کرده‌ام زیر یک درصد از این زمینها به فروش رفتند. مثل این موردی که در داستان می‌بینم که شخصی می‌خواهد بچه‌اش را عمل کند و مجبور می‌شود بفروشد. تا به انواع تضییقات مادی مبتلا نمی‌شوند و مجبور نمی‌شوند، نمی‌فروشند. بااین‌همه، زیر یک درصد از زمینهای ۱۹۴۸ توسط یهودیها خریداری شده. این عدد را کارشناسی‌شده و حساب‌شده دارم می‌گویم. بیش از نود و نه درصد از زمینها، با روشهای همان دادگاه که محکوم می‌کنند و قانون زمین را اجرا می‌کنند و فرد را محکوم می‌کنند، غصب شده است. مثلاً فردی یک سال از زمینش دور بوده باشد، می‌گویند چون از زمینت دور بودی به تملک دولت درآمد و انواع روشها و تضییقاتی که ایجاد می‌کنند و می‌کردند تا آنها را از دست اینها دربیاورند. بنابراین این‌گونه نیست.

مجتبی رحماندوست/ عبدالعلی دستغیب

٭ این نقد، از جمله سلسله نقدهای شفاهی صورت گرفته در برنامه «نقد کتاب ۴» شبکه ۴ سیماست.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید