جمعه, ۱۵ تیر, ۱۴۰۳ / 5 July, 2024
مجله ویستا

برتولت برشت و قصه لائوتسه فیلسوف چینی


برتولت برشت و قصه لائوتسه فیلسوف چینی

گرایش به ادبیات فارسی و در شعاعی بلندتر به ادبیات مشرق زمین, در نویسندگان آلمانی پدیده نادری نیست

گرایش به ادبیات فارسی و در شعاعی بلندتر به ادبیات مشرق زمین، در نویسندگان آلمانی پدیده نادری نیست. سوای آنکه قصص توراتی که داستان شب های کودکی همه این نویسندگان بوده و هست، شوق به مشرق را از همان سرآغاز زندگی شان در آنها بیدار می کند. از قرن هفدهم هم نهضت ترجمه، با برگردان متونی مثل کلیله و دمنه، گلستان سعدی، هزار و یک شب و بعدها قصص هندی از جمله حکمت براهمانان، نیز فلسفه چینی و غزل های حافظ و... برای آشنایی ادیبان آلمانی با فرهنگ و ادب مشرق زمین بستر عینی تری پدید می آورد.

از جمله نویسندگان آلمانی که از شرق الهام گرفته اند چرا که این پاره جهان برآمدگاه نور بود و برخوردار از ادبیات غنی تهذیبی، خاصه لسینگ است، ویلند، فردیناند مایر، هردر و البته گوته. طبیعی است این نویسندگان همه متعلقند به دوران پیش از استعمار، یعنی قبل از رویکرد طمعکارانه سیاسی، اقتصادی اروپاییان به مشرق. ولی در میان نویسندگان آلمانی دوران استعمار هم باز هستند کسانی که در قبال اندیشه و ادب شرقی پذیرندگی دارند. از آن جمله است پترهاکس نویسنده معاصر آلمانی. ولی یکی از صاحب نامان ادب آلمانی قرن بیستم که گرایش طبیعی به مشرق زمین دارد و این گرایش در بسیاری آثارش بازتاب روشن یافته، برتولت برشت (۱۹۸۸- ۱۹۵۴) است، با نمایشنامه یی مثل دایره گچی قفقازی که موضوع محوری آن قصه یی توراتی است.

در داوری هوشمندانه سلیمان نبی در حق طفلی که دو زن همزمان دعوی مادری بر او داشتند یا با شعر معروفش به آیندگان که در سطرهایی از آن آرزو می کند کاش فرزانه یی بود برخوردار از خصایل که معمولاً عارفان شرقی داشته اند یا با دیگر نمایشنامه شرقی اش «زن نیک اهل سیچوان». اما افزون بر اینها برشت شعری روایی هم وقف قصه نگارش گفتارهای گزیده لائوتسه فیلسوف اخلاق گرای چینی کرده است. لائوتسه در قرن پنجم پیش از میلاد در دولتی چینی به نام چوئو زندگی می کرده است. در سال های پیری اش بدی را در کشور خود در حال غلبه می بیند و از همین رو دست به مهاجرت می زند اما پیش از ترک کشورش به خواهش مرزبان مجموعه آموزه های خود را می نویسد و به این مرزبان حکمت دوست هدیه می کند. معروف ترین آموزه این مجموعه می گوید در رویارویی آب انعطاف پذیر و نرم با سنگ خشک و سخت، این آب است که پیروز می شود. عین عبارت لائوتسه از این قرار است؛ «در جهان چیزی نرم تر و لطیف تر از آب نیست، با این حال در حمله به هر آنچه سخت و خشک، پیروزتر از او وجود ندارد.»

این گزین گفته شماره ۷۸ مجموعه اصول اوست و اما در گزین گفته پیش از آن مثال های زیر را می آورد؛

«جنگجویان خیره، پیروز نمی شوند

درخت چون خشک شد، قربانی اش می کنند

هر آنچه خشک است و بزرگ، رو به افول دارد

هر آنچه انعطاف پذیر است و نرم، رو به بالا می رود.»

برشت در شعر روایی خود از مجموعه پندهای لائوتسه خاصه این گزین گفته را برجسته می کند و آن را پیام امید دوران های سخت می خواند.

اینک داستان گردآوری آموزه های لائوتسه از زبان برشت؛

افسانه پیدایش کتاب لائوته کینگ به هنگام هجرت لائوتسه

۱

استاد، هنگام که عمرش به هفتاد رسید،

و اینک دیگر پیری فرتوت بود، دلش هوای آسایش کرد.

خاصه که نیکی بار دیگر در کشور به خطر افتاده بود،

و پلیدی از نو بالا می گرفت.

پس، پای در پای افراز کرد.

۲

چیزکی اگر می خواست در خورجین ریخت.

و اندک بود آنچه که این پیر می خواست.

با این همه خرد و ریزی گرد آمد،

از جمله چپقی که هرباره سر شب می کشید،

و کتابچه یی که پیوسته می خواند،

و نان سفید، هم به میزان سنجه چشم.

۳

و در پایان باری دیگر بر سخاوت این دره شکر به جا آورد،

سپس از خاطر خود آن را زدود و رو به کوهستان

قدم در راه گذاشت.

و بر این علفزار، هم در حال حمل او، گاوش خوش می چرید، چرا که به این ترتیب هم،

برای این پیر باز سرعتی کافی داشت.

۴

و اما در روز چهارم بر راه پرسنگ و صخره

مرزبانی راه بر او بست و پرسش او آنکه؛

کالایی قیمتی، درخور گرگ، آیا با او هست؟

و پاسخ نوباوه چوپان گاو اینکه؛ «هیچ.

کار این مرد آموزگاری بوده است.» و همین توضیح کافی بود.

و مرزبان گفت؛ «کار من مرزبانی است.

با این همه خوش دارم بدانم کدام کس

بر کدام کس پیروز می شود.

پس اگر می دانی، بگو، یا بنویس اش.

بهتر آنکه برای این بچه املایش کنی،»

۵

چنین نکته ها را که کسی با خود از مرز نمی برد.

در اینجا هم مرکب است و هم کاغذ.

و برای شب نانی و سرپناهی هم.

حال آیا تعارفم نابجاست؟

۶

استاد پیر از سرشانه نگاهی به این مرد کرد؛

پابرهنه یی پیراهنش وصله دوخته

و پیشانی اش همه چین.

و خواسته اش هم خالی از غرور پیروزمندان.

چنین بود که زیرلب گفت؛ «پس تو هم از این خیلی.»

۷

وانگهی برای رد خواهش دوستانه، استاد

می نمود که زیاده پیر باشد. چراکه بلند گفت؛

«کسی که می پرسد، شایسته پاسخ نیز هست.»

و نوباوه افزود؛ «هوا هم دارد سرد می شود.»

چنین بود که این فرزانه بر آن شد؛ «پس چند روزی را در این منزل اطراق کنیم.»

۸

و از پشت گاو خود پایین آمد.

و این دو، هفت روز تمام گرم کار نوشتن بودند،

و مرزبان همه روزه با نان می آمد،

و با دشنامی زیرلبی هم به قاچاقچیان.

و سرانجام کار انجام گرفته بود.

۹

و نوباوه صبح یک روز

هشتاد و یک گزین گفته به دست مرزبان داد

و این دو با سپاس از مختصر راه توشه تحفه او،

در پس همان بلوط پا در سنگلاخ گذاشتند.

و حال بگویید آیا رعایتی بیش از این امکان دارد؟

۱۰

ولی ما تنها آن فرزانه،

او را که نامش آذین این کتاب است، نستاییم.

چراکه خواستاری از فرزانگیً فرزانگان نیکوست.

از این رو سپاس از آن مرزبان هم،

که هوشیار بود و خواستار.

محمود حدادی