چهارشنبه, ۱۹ دی, ۱۴۰۳ / 8 January, 2025
مجله ویستا

زندگی خانم و آقای شلخته


زندگی خانم و آقای شلخته

آخ پایت به روسری ای که روی زمین افتاده و یک گوشه اش هم زیر پایه مبل رفته, گیر می کند و با سر می خوری زمین

آخ...! پایت به روسری‌ای که روی زمین افتاده و یک گوشه‌اش هم زیر پایه مبل رفته، گیر می‌کند و با سر می‌خوری زمین.

عصبانی می‌شوی. زیر لب ناسزا می‌گویی، اما روسری را از آنجا بر نمی‌داری و فقط مچاله‌اش می‌کنی و پرت می‌کنی زیر مبل.

روی مبلی که لباس‌های تمیز قرار گرفته، بدون این‌که توجهی به آنها داشته باشی لم می‌دهی و جوراب‌های بد بوی خود را درمی‌آوری و لای آنها ول می‌کنی. همان‌طوری که آنجا خوابیده‌ای دست می‌چرخانی و کنترل را که زیر مبل گذاشته‌ای پیدا می‌کنی ، تلویزیون را روشن می‌کنی تا سرو صدایش خوابت کند!

این هم کافی نیست. در حالی که در بستری از رخت تمیز و یک جفت جوراب بویناک خفته‌ای، جعبه شیرینی روی میز را هم باز می‌کنی. تا چشمت به دیدن تصاویر تلویزیون گرم شود شیرینی می‌خوری و خرده‌هایش را هم می‌ریزی روی بستری که یک وقت رخت‌های شسته شده بود و دست آخر دستت را با همان پاک می‌کنی و به خواب می‌روی.

دم غروب کنار حضور خسته اشیایی که در هر گوشه و کنار خانه پراکنده است از خواب بر‌می‌خیزی. همسرت از خرید برگشته و صدای بستن در ورودی تو را بیدار می‌کند و بعد صدای فریاد همسرت حسابی خواب را از سرت می‌پراند: «دیگر هیچ جایی نبود که رفته‌ای روی رخت تمیز‌ها که تازه از پشت‌بام آورده‌ام خوابیده‌ای؟»

و تو برق از چشمت می‌پرد و پریدن خماری خواب، ذهنت را هوشیار می‌کند که یک فوتبال ذهنی با همسرت شروع کنی. پس توپ را به زمین او می‌اندازی: «نخیر معلومه که جایی نبود! آنقدر این خانه کوفتی به هم ریخته است که جای دیگری نداشتم!»

همسرت که مترصد است جواب مناسبی بدهد می‌گوید: «خب تو هم که در همین خانه زندگی می‌کنی و بیشتر ریخت و پاش‌ها مال تو و بچه‌هاست. پنج روز هفته من جمع می‌کنم، یک روزش هم تو جمع کن.»

حالا نوبت توست که توپ را مستقیم به‌زمین بفرستی: «اگر قرار بود هرچه می‌ریزیم را خودم جمع کنم پس چرا زن گرفتم؟!»

و هنوز آماده گرفتن توپ حریف نشده‌ای که ضربه توپ به طرز سهمگینی توی چشمت پایین می‌آید و آن درست زمانی است که جوراب‌هایت که از لای یقه یکی از لباس‌ها کشف شده مثل موش مرده در دست همسرت قرار می‌گیرد... .

این زندگی توست. زندگی‌ای که به آن عادت کرده‌ای. «هرج و مرج و گاهی سرو صدا به خاطر همین هرج و مرج.» قبول کنی یا نه تو و همسرت شلخته شده‌‌اید و معلوم نیست کی این اتفاق افتاده و کدام‌یک دیگری را به این ورطه هولناک انداخته است، اما از هم کم نمی‌آورید.

● از عشق تا رفع تکلیف

نادیا می‌گوید: زمانی است که سر حال هستم خانه را با عشق تمیز می‌کنم و دلم می‌خواهد همه چیز عشق مرا به همسرم نشان دهد. او نیز همین حال را دارد، اما وقتی بهانه‌جو و حق‌ناشناس باشد من هم دل به کار نمی‌دهم و فقط در حد رفع تکلیف کار می‌کنم. هرچه باشد کار خانه فقط مال من که نیست.

وقتی همسرم به کارهایی که در خانه انجام می‌دهم توجه دارد و تشکر می‌کند، به بهترشدن زندگی‌ام خیلی علاقه پیدا می‌کنم، دوست دارم کارهایم را به بهترین وجه انجام بدهم تا همسرم هم متقابلا همین‌طور باشد.همسرم مدام به مادرم می‌گوید: خانم من واقعا در چیدن خانه سلیقه دارد و نمی‌گذارد دل ما بگیرد و دچار یکنواختی بشویم... .

اما سمیرا حکایت دیگری دارد. او می‌گوید: حس می‌کنم هرکاری که می‌کنم به چشم همسرم نمی‌آید. این خانم جوان که به کلاس‌های گل‌آرایی، سفره‌آرایی و خیاطی هم رفته است و به قول خودش از هر انگشتش چند هنر می‌بارد گاهی دچار شلختگی می‌شود و دلیلش را هم این طور بیان می‌کند:

اول همه چیز مرتب است، ولی متوجه می‌شوم که همسرم اصلا توجهی ندارد و من شبیه در و دیوار شده‌ام و انگار معجزه می‌کنم و ورد می‌خوانم و یکهو خانه مرتب می‌شود و هیچ کاری در مورد آن نمی‌کنم چون گاهی که یک نقص کوچک در خانه باشد همسرم زود می‌بیند و می‌گوید: باز که گرد و خاک همه جا را گرفته! یا چیزی شبیه این. آن‌وقت من هم دلسرد می‌شوم و حس می‌کنم همسرم جایگاه مرا تا حد یک مستخدم، پایین آورده که اگر همه چیز خوب باشد چیزی نمی‌گوید و اگر چیزی نامرتب باشد صدایش در می‌آید. آن‌وقت است که همه چیز را به حال خود رها می‌کنم تا فرق کار‌کردن و نکردن مرا ببیند. بعد او هم همه چیز را بیشتر به هم ریخته می‌کند که با من لج کرده باشد. این داستان شلختگی من است.

● شلخته بودن عیب همه است

حمید می‌گوید: اگر خانه به هم ریخته باشد کسی نمی‌پرسد خانم خانه ریخته، بچه‌ها ریخته‌اند یا مرد خانه. مردم فقط می‌گویند چه زن شلخته‌ای در خانه است. پس کار زن است که همه چیز را مرتب کند فارغ از این که منشأ به هم ریختگی چه کسی است.

اما مسعود با او موافق نیست. این دو جوان ۲۴ و ۲۷ ساله، زندگی متفاوتی را تجربه می‌کنند. حمید سه سال است که ازدواج کرده و مسعود تازه‌داماد است.

مسعود می‌گوید: خجالت نمی‌کشم که بگویم همسر من یک شلخته تمام‌عیار بود. خب شما که او را نمی‌شناسید پس مشکلی نیست که اعتراف کنم من عاشق او شده‌ام و همین‌طور که هست دوستش داشتم و به خاطر این‌که کار خانه‌ام را بکند با او ازدواج نکرده‌ام، اما نرگس به من گفته بود که در خانه فقط درس می‌خوانده و هیچ کاری بلد نیست.

من مطمئن بودم که زندگی ما خوب خواهد شد و مشکلی نخواهد بود. بنابراین با او ازدواج کردم و طبق توصیه یک مشاور، روش خاصی را پیش گرفتم. خودم مرتب بودن را شروع کردم و برای همسرم چای درست می‌کردم و به او هیچ کاری نمی‌دادم.

روز تعطیل ما به جای این‌که روز گردش و تفریح باشد روز خانه‌داری من بود و به همسرم می‌گفتم تو هرچه می‌خواهی بکن. وقتی او جد و جهد مرا برای مرتب‌کردن همه جا و یادگرفتن کارهای خانه دید خجالت کشید و دست به کار شد. از اینترنت شیوه‌های آشپزی را یاد گرفت و کم‌کم عادت کرد خانه را به کمک من مرتب نگه دارد و من هم به او کمک کردم و حالا همه چیز بعد از مدت کوتاهی روال طبیعی دارد و زندگی مرتبی داریم و هردوی ما به مرتب بودن و زیبایی خانه اهمیت می‌دهیم و البته همسرم خیلی بیشتر از من. او اکنون یک کدبانوی تمام‌عیار شده است. وقتی زن، محبت خالصانه و از روی عشق شما را ببیند آشیانه عشق‌تان را زیبا نگه می‌دارد.

اگر دیدید خانه‌تان به ویرانه بدل می‌شود بدانید عشق از آنجا پر کشیده است.

● شلخته‌ستیزی

شلختگی یک اختلال رفتاری است و ممکن است به صورت ارثی در افراد وجود داشته باشد یا فرد به مرور زمان آن را آموخته باشد.

برای درمان شلختگی بهتر است فرد مشکل خود را بپذیرد و تصمیم به رفع آن بگیرد. زن و شوهر می‌توانند برای رفع شلختگی با هم قرار بگذارند که به هم کمک کنند. به همسرتان فرصت دهید در طول زمان تغییر کند و هرگز خود را کنار نکشید و همسرتان را توبیخ، تحقیر و مقایسه نکنید. در عوض با تشویق همسرتان در مقابل کوچک‌ترین حرکت او بر علیه شلختگی او را به ادامه این راه تشویق کنید.

او را برای انجام امور تنها نگذارید. ممکن است همسر شما طی مدت چند ماه تا یک سال موفق شود عادت خود را تغییر دهد؛ پس صبور باشید.

ماندانا ملاعلی