سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

دو شهید با یک وصیت


دو شهید با یک وصیت

شهید عادل عظیم خانی در وصیتنامه اش نوشته بود روی قبرم مثل برادر فتحعلی زاده گِلی باشد, زیرا در شهرمان کسانی هستند که نان روزمره خود را نمی توانند پیدا کنند و در زیر سقف های گِلی زندگی می کنند

شهید عادل عظیم‌خانی در وصیتنامه‌اش نوشته بود: روی قبرم مثل برادر فتحعلی‌زاده گِلی باشد، زیرا در شهرمان کسانی هستند که نان روزمره خود را نمی‌توانند پیدا کنند و در زیر سقف‌های گِلی زندگی می‌کنند.

جنگ بود و می دیدند که مردم با جان و دل به جبهه کمک می کنند، هر کسی هر چه توان داشت، به جبهه کمک می کرد؛ از یک تخم مرغ گرفته تا بعضی ها که اموال و املاکشان را پای پیروزی انقلاب اسلامی گذاشته بودند.

می دیدند که برخی از مردم در روستاها به سختی خرج و مخارج زندگی را در می آوردند؛ چقدر درک عمیقی داشتند آنهایی که این روزها ناظر بر کارهای مان هستند؛ درک عمیق داشتند که مبادا سنگ قبری بر مزارشان گذاشته شود، در حالی که سقف خانه های مردم شان گِلی است.

شهید «عادل عظیم خانی»، شهیدی از شهر خوی استان آذربایجان غربی است که در گلزار شهدای شهرشان آرمیده است.

مزار شهیدان عادل عظیم خانی و محمد فتحعلی زاده، برای تک تک ما پیام دارد و خدا آن روز را از ما بگیرد که شرمنده شهدا باشیم.

بر سر مزار شهید «عادل عظیم خانی» نوشته شده است: روی قبرم مثل برادر فتحعلی زاده گِلی باشد، زیرا در شهرمان کسانی هستند که نان روزمره خود را نمی توانند پیدا کنند و در زیر سقف های گِلی زندگی می کنند.

اما شهید مهندس «محمد فتحعلی زاده» این چنین وصیت کرده بود: «سر قبرم، سنگ قبر برایم نسازید و قبری بسیار ساده و گِلی و یک تکه حلبی کوچک نباتی بگذارید تا یادتان همیشه باشد که هنوز در حلبی آبادها و روستاهای دور افتاده مان، مادران و خواهران و برادران و پدران مان حسرت غذای روزانه را می کشند».

شهید عادل عظیم خانی در اول دی ماه ۱۳۴۴ در خانواده مذهبی چشم به جهان گشود؛ وی چهارمین فرزند خانواده بود.

دوران تحصیلی را تا مقطع ابتدایی در دبستان شهید مدرس و راهنمائی را در مدرسه شهید سلامت بخش و دوره دبیرستان را در دبیرستان مدنی تا سوم نظری طی کرد.

زمانی که انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) به پیروزی رسید، او نوجوان بود و به صفوف مردم پیوست؛ او در سال ۱۳۵۸ بنا به فرمایش حضرت امام خمینی (ره) با تشکیل ارتش بیست میلیونی در انجمن مدرسه و پایگاه های سپاه به فعالیت پرداخت. از سال ۵۹ فعالیتش گسترده شد و مسئولیت هایی در پایگاه های سپاه به وی واگذار کردند.

عادل در پاییز سال ۱۳۶۱ به جبهه حق علیه باطل اعزام از مرز عقیده و ایمان به پاسداری پرداخت و چندین بار از ناحیه دست، سینه و پا مجروح و جانباز شد.

او در عملیات های «والفجر مقدماتی» و «والفجر هشت» حضور داشت و طی این عملیات ها یکی از دست هایش از کار افتاد.

او دارای روحیه عالی بود و در راه خدمت به امام و اسلام از هیچ کوششی دریغ نمی کرد؛ بی باکی و نترسی او هنگام عملیات زبانزد یاران رزمنده اش بود؛ هنگامی که مسئولیت قائم مقامی گردان را بر عهده داشت، شب تا صبح به همسنگرانش سرکشی می کرد و با شوق بسیار و تواضع آنان را دلگرم می نمود.

عارفی وارسته و عاشقی خداجو بود، در دست گیری مستضعفان و نیازمندان کوشش می کرد، دوستانش می گفتند: «عادل خواب شهادت خودش را دیده بود و می دانست در عملیات کربلای ۸ شهید خواهد شد».

سرانجام عادل در عملیات «کربلای هشت» در منطقه شلمچه پس از نبردی دلاورانه در تاریخ ۲۲ فروردین سال ۱۳۶۶ به شهادت رسید.