یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
یک لجبازی کودکانه
همچنان پاشنه آشیل فیلمها، فیلمنامه است. «حوض نقاشی» ماجرای زن و شوهری عقب مانده است که پسری به نام سهیل دارند که در آستانه نوجوانی است و به نظر میرسد حال که او کم کم متوجه چیزی به نام وجهه اجتماعی میشود، تا حدی از حضور در کنار پدر و مادرش در جمع احساس ناراحتی میکند. فیلم در خلق فضایی احساسی به قصد تاثیر گذاشتن بر تماشاگر و همراه کردن او با شخصیتها، موفق عمل میکند. اما روند شکلگیری داستان کند است و در عین حال اتفاقات نیز آنچنان که باید قانعکننده نیستند.
در ابتدا سهیل نمیخواهد نامه ای را که مدرسه برای ملاقات با والدین به او داده به مادرش بدهد چرا که به نظر میرسد او نمیخواهد مادرش با آن وضعیت به مدرسه بیاید و این را مایه بی آبرویی خودش میداند. اما در ادامه با اصرار سهیل آنها به شهر بازی میروند. تفکیک بین این دو وضعیت که چرا سهیل در مورد مدرسه آنقدر سختگیر است و در مورد جایی عمومیتر مثل شهر بازی نه، چندان قانع کننده انجام نمیشود. در واقع بر مبنای آنچه در فیلم میبینیم فشار روحی در مدرسه بر روی سهیل نیست و او آزار و اذیت یا احساس حقارتی از سوی دوستان و معلمان را متوجه خود نمیبیند که حال بخواهد در خصوص مدرسه بیشتر حساس باشد و این عادی بودن فضای مدرسه باعث میشود که حساسیت سهیل را درک نکنیم.
از سویی دیگر، فیلم علاوه بر اینکه کند به راه میافتد و زمان زیادی را صرف این میکند که سهیل را به این نقطه برساند که بخواهد از خانه برود، پس از آن نیز در چاله بزرگتر تکرار میافتد. وضعیت از این نقطه تا پایان در حالت ثابتی باقی میماند و پیشرفت بزرگی نمیکند و گره به شکلی دیگر و از جایی دیگر حل میشود. به بیانی بهتر میتوان این گونه گفت که وقتی مشکل داستان این است که پسری نوجوان با پدر و مادر عقب افتادهاش مشکل دارد و در این بین معلمینیز دارد که از او مادرانه پرستاری میکند و اتفاقا (به جهت تکمیل شدن تقابل دو وضعیت، هر چند به صورتی کلیشهای) به نظر میرسد وضع خانم معلم بهتر است و زندگی آرامی هم دارد و همه چیز خوب است، اتفاقی که میافتد این است که در وجه اول پدر و مادر عقب افتاده که نمیتوانند مثلا ناگهان شفا بگیرند تا مشکل حل شود، از یک پسر حدودا ده ساله هم که نمیتوان توقع داشت ناگهان دچار وضعیتی عرفانی معنوی شود و به آغوش خانواده برگردد، در نتیجه تنها راه میشود اینکه وضعیت ِبهتر ِدر حال مقایسه در ذهن کودک را، به وضعیتی بدتر تقلیل بدهیم تا داستان به مسیری بیفتد که دلایل به شکلی چیده شود که پسر به جای اینکه به این نتیجه برسد که زندگی در کنار پدر و مادر خودش در حد و اندازه خود زیبا و دوست داشتنی است، به این نتیجه برسد که آن زندگی که از دور زیبا به نظر میرسد، از نزدیک این طور نیست و حتی بدتر است چرا که اعضای خانواده به هم کمک نمیکنند و یا اینکه اگر چه که اینجا هم پدر بیکار است، اما به حدی کم طاقت (و شاید بیعرضه) است که کارش به قرص خوردن کشیده است.
فیلم در تحریک احساسات تماشاگر حتی تا مرز هندی شدن پیش میرود؛ اینکه اوضاع لحظه به لحظه بدتر میشود و به نظر میرسد همه چیز لحظه به لحظه بیشتر به سمت ویرانی پیش میرود. این اتفاق شاید به خودی خود اشکالی نداشته باشد، اما مشکل اینجاست که در نهایت فیلم باید راه نجات یا حتی کورسوی امیدی برآمده از منطق داستانش پیش پای بیننده بگذارد و صرف اینکه سهیل در خانه معلم کتلت میخورد و یادش میافتد که کتلتهای مادرش خوشمزه تر بود و برای تکمیل شدن ماجرا تایید همکلاسیاش هم به حرفهای او اضافه میشود، چندان برای اینکه سهیل به خانه برگردد قانع کننده نیست و حتی اساسا وجهه داستان را تا این حد پایین میآورد که فکر کنیم آیا تمامیآنچه اتفاق افتاد، یک لجبازی بیاهمیت کودکانه نبود؟
نویسنده : داود زادمهر
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
حسین امیرعبداللهیان لبنان وزیر خارجه دولت سیستان و بلوچستان جنگ انتخابات مجلس شورای اسلامی حجاب دولت سیزدهم مجلس حسن روحانی
سیل تهران یسنا هواشناسی شهرداری تهران بارندگی سازمان هواشناسی باران فضای مجازی آتش سوزی هلال احمر آموزش و پرورش
هوش مصنوعی خودرو دلار قیمت خودرو قیمت دلار بانک مرکزی قیمت طلا تورم مسکن بازار خودرو حقوق بازنشستگان ایران خودرو
تلویزیون جهان صدا و سیما مهران غفوریان موسیقی صداوسیما سریال سینمای ایران سازمان صدا و سیما
غزه رژیم صهیونیستی فلسطین اسرائیل جنگ غزه حماس آمریکا ترکیه انگلیس اوکراین نوار غزه امیرعبداللهیان
فوتبال پرسپولیس رئال مادرید استقلال سپاهان لیگ برتر باشگاه استقلال بازی باشگاه پرسپولیس علی خطیر جواد نکونام بایرن مونیخ
اینستاگرام اپل ناسا عکاسی تبلیغات موبایل گوگل
کبد چرب فشار خون