دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
کودک درون من چه می خواهد
نگاهی به نمایش «سانتاکروز» به کارگردانی هما روستا
زندگی در نظر هر كدام از ما معنا و مفهوم خاص خود را دارد. زیبایی یا زشتی وقتی رخ مینماید كه برداشتها از اتفاقاتی كه حول و حوش ما میگذرد، رنگ غم یا شادی به خود بگیرد ـ سرنوشت در مسیر حركت خود، آرزوهایمان را میبرد و هر قدر این خواستهها، دست نایافتنیتر باشد، به همان میزان نیز ناكامی را به ما هدیه میدهد ـ «فریش» نویسنده آلمانی، با در نظر گرفتن وضعیت انسان قرن حاضر و داشتهها و نداشتههایش، به كندوكاو در اعماق ذهن بشر دست میزند. آیا زندگی به ما همان كه میخواهیم ارزانی میكند؟! «سانتا كروز» دغدغهٔ انسان معاصر است، انسانی كه میتواند توان رسیدن به بیشتر را داشته باشد، اما نمیتواند. بنابراین به دامان رؤیا پناه میبرد و از آن برای دستیابی به خواستههایش مدد میجوید ـ هما روستا (در مقام مترجم و كارگردان نمایش) بیش از دیگران دنبال این حقیقت است ـ برای همین روایت او، با حقیقتی كه ماكس فریش دنبال آن است، متفاوت است. روستا به همه چیز رنگ احساس و تعلق میدهد كه همین باعث میشود تا اجرا حالت فمینیستی پیدا كند. او نیاز شخصیتهایی است كه نقش خودش را ایفا كنند. به كاراكتر پرقدرتی نیاز دارد تا در برابرش قد علم كند، بنابراین از یك فضای انتزاعی برای رسیدن به مطلوب بهره میگیرد. ولی جهان فریش، یك سرزمین رویایی است، دنیایی ایدهآل و دلخواهی كه با آنچه روی میدهد تطبیق ندارد و كارگردان اما، در جستوجوی كودك درونی است كه با بزرگ و بزرگتر شدن صورت ظاهر، همچنان خواستههایش را طلب میكند. داستان دو لایه است ماجرایی است كه در شیوهٔ بازگویی، برای گریز از یكدستی و یكنواختی و به دست آوردن تعلیق لازم به شكل موازی آینده و گذشته را همزمان بازگو میكند. راوی مأموریت دارد تا علاوه بر پیشبرد قصه، برای تفكیك این فضا پا به میدان بگذارد و در برخی صحنهها نیز در نقش شخصیت بازی كند. او ماجرای ناخدایی را برایمان میگوید كه دل در گرو عشق دختری بسته كه نامزدش یك سرهنگ است . ناخدا به هر قیمتی هست او را از آن خود میكند و در كشتی ربوده شدهای كه نام آن را به «ویولا» تغییر داده، با كمك جاشویان و در كابین خود او را تصاحب میكند. دختر در پی زندگی است و میخواهد با ناخدای خیالش ازدواج كند و بماند، اما عشق بد فرجام است و لاجرم او را از كشتی متلاطم رؤیاها میراند تا به سوی سرهنگ برود؛ سرهنگی كه پیش از این مسافر همین كشتی است ولی با دیدن نامزد، از رفتن صرفنظر میكند و به سوی قصد خود روان میشود. «یكی زمین را انتخاب میكند، یكی دریا را» این گفته بدان معناست كه فلسفهٔ زندگی چنین است كه نمیتوان هم این را داشت و هم آن را! برای به دست آوردن چیزی، باید بهای آن پرداخت؛ چنانچه دختر، برای یك زندگی با شكوه و مجلل در قصر كه توأم با آرامش است، كشتی آرزوهایش را كه ناخدای آن عشق است، به دریا میفرستد تا در دل امواج خروشان به سانتا كروز برسد، سرزمین خواستهها و رؤیاها و هفده سال دیگر كه ناخدا برمیگردد، هیچ چیز مثل گذشته نیست جز همان خوابهای آشفته كه زن میبیند و صدای آن را فقط و فقط سرهنگ میشنود و «ویولا» نه اسم كشتی بلكه دختری است كه خون او را در رگهایش دارد. گذشته از صورت ظاهر، فریش در بطن و عمق به لایههای ذهنی رسوخ میكند كه آدمی را ناآرام و در تلاطم نشان شدهد ـ كشتی، نمادی است از همین منظر كه آرزوهای بشر را بر خود سوار میكند و به جایی میبرد كه در هیچ نقشهای نیست با «سانتا كروز» در آن سرزمین رؤیایی، تمام آدمها حضور دارند، حتی سرهنگ (این را از خلال گفتوگوی شبانهاش با ناخدا كه بعد از هفدهسال بازگشته، درمییابیم. آنجا كه میپرسد: قبلاً همدیگر را جایی دیدهایم و بعد در پاسخ به سانتا كروز اشاره میشود، در حالیكه سرهنگ تنها ذهن و جانش در آن سرزمین بوده و هرگز پایش را به آنجا نگذاشته است) در واقع ماكس فریش از آدمی سخن به میان میآورد كه خود را باخته و از درك معنای واقعی زندگی رویگردان است. برای این است كه به خوابهای آشفته پناه میبرد و مأمن حقیقیاش را در بستر مییابد كه چون كشتی گرفتار آمده در طوفان، اسیر و سرگردان است. از دیدگاه او، انسان با تردیدهایش و با درس نگرفتن از گذشته، همواره آمادهٔ پرت شدن از مسیر زندگی است. در كنار آنچه از متن گفته شد، بازیها بسیار یكدست، روان و منسجم است. از آنجا كه كارگردان در عرصهٔ بازیگری تجربههای موفق دارد، به نظر میرسد تمام كوشش خود را مصروف داشته تا بازیگرانش به بهترین نحو بر صحنه ظاهر شوند و درایت كار نیز به نتیجهٔ دلخواه دست پیدا كرده است. با توجه به شیوهٔ اجرایی، بازی همزمان در دو زمان مجزا كمی دشوار به نظر میرسد لیكن در این كار هیچگونه خلئی احساس نمیشود. شهرستانی ـ مثل همیشه ـ از پس ایفای نقش به خوبی برمیآید و میكوشد علاوه بر پیشبرد داستان، با آوردن تمامی وجودش به روی صحنه، بیننده تئاتر را درگیر دیدن كند و به او فرصت ندهد تا از فضا جدا شود كه همین مهم از ایجاد خستگی و یكنواختی جلوگیری میكند و مدت زمان یكساعت و نیم اجرا به راحتی قابل تحمل شود. ابراهیمی نیز در كار خود موفق است و در نقش سرهنگ جا افتاه و پخته مینماید. هر چند در اجرای جشنوارهای با كاستیها و كمبودها و تنگناهای موجود، میتوان انتظار داشت كه شرایط دلخواه ایدهآل مدنظر كارگردان فراهم نشده است، اما در جمع به لحاظ بازیگری، نمایش از وضعیت قابل قبولی برخوردار است. از چهرهپردازی (كه این روزها در تئاتر كمتر در مورد آن بحث میشود). در جهت كاربردی شدن نمایش با توجه به نوع نگرش كارگردان به متن استفاده شده است، ولی استفاده از تمهیدات لازم كه متخصصان این فن خود بیشتر بر آن واقفند، بهتر عمل كرد و حال كه قرار است همزمانی رؤیا و واقعیت صورت پذیرد، و اكنون كه بنابراین است كه دو كفهٔ ترازو در رسیدن به یك خواسته با دو هدف یكسان نباشد، كسی بیشتر توجه میشد و با افزودن بر چهرههای بازیگران، به شعار مستتر در متن اعلام وفاداری میشد. صداها خوب است، اما موسیقی با وجود آنكه از هارمونی لازم برای ریتم بخشیدن به عناصر و اجرای صحنه به ویژه حركت جاشوها كه غالباً آنها را از پسزمینهٔ نوری پشت شیشه میبینیم برخوردار است، ماندنی نیست و پس از پایان نمایش به فراموشی سپرده میشود در حالیكه چنین كار و فضایی بیشتر نیازمند استفاده از آواز و موسیقی است. شاید بهتر بودن كارگردان به این نكته هم توجه بیشتری داشته باشد و بداند برای درونیتر كردن ماجرا كه از روایت چنین برمیآید به دنبال آن است، نیازمند بهرهگیری بیشتر از موسیقی است. نورپردازی، خوب و مناسب است و با تفكیك به موقع اجزاء در صحنه در جذابیت نمایش تأثیر لازم را دارد. بر همین مبنا، شیوهٔ اجرایی در تنظیم و پرداخت خط نوری، دقیق و هوشمندانه است و كمتر به فاصله با نمایش میرسد. در طراحی لباس با چنین شباهتی روبهرو هستیم. طراح میداند كه آنچه گذشته با آنچه در حال اتفاق میافتد متمایز است بنابراین از رنگ و طرح ساده و سفید برای نشان دادن شفافیت بازیگران در زمان قبل (رویا) و از لباسهای تیره و خشن در روزگار كنونی (انسان معاصر) بهره میجوید. چه به لحاظ موقعیت زمانی و چه نحوهٔ تفكر، در طراحی لباس، وسواس لازم صورت پذیرفته است. طراح صحنه، با وجود تمامی كمبودهای موجود، تلاشش را مصروف داشته و سعی دارد خواستههای كارگردان كار را برآورده كند، او باید و میتوانست دقیقتر عمل كند و با بهرهگیری از امكانات موجود، به صحنه ریتم ببخشد تا بیشتر با كلیت كار همخوانی و مطابقت داشته باشد.البته به نظر میرسد با فراهم آوردن وضعیتی از قبیل پله و مبادی ورود و خروج بازیگران و آوردن سطح كار، تا حدی به این نتیجه دست پیدا كرده، اما در اجراء به این روش پایبند نیست. كارگردانی هما روستا، با مشروحی كه از تكتك عوامل و عناصر اجرایی در نمایش بازگو شد، سنجیده و دلنشین است. او میكوشد تا با این دیده كه تئاتر زندگی است، آنچه را لازم میداند بازگو كند و سرانجام در یك مسیر، به جمعبندی معقولی برسد. در شیوهٔ كارگردانی از میان روشهای رایج، او به این نتیجه میرسد تا برداشت خود را با متن تلفیق كند و به آن ساختار ببخشد و حتی شاید به دنبال آن است كه خود به سبك تازهای دست پیدا كند.بنابراین با دقت و هوشمندانه تمامی عوامل و مؤلفهها را زیر نظر را دارد؛ هیچ چیزی از حوزهٔ نگاه او خارج نیست.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست