چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
چرا سطح رهبران در جهان رو به افول است
انتخاب «ساركوزی» به سمت رئیسجمهوری فرانسه، یك نكته مهم تاریخی را مطرح میكند: میترانها، پمپیدوها و دوگلهای فرانسه كجایند؟ در مقام مقایسه با این غولهای سیاسی، هیچ كدام از رقبای ساركوزی، قابل توجه نبودند. آیا این افول تنها در فرانسه قابل مشاهده است؟ چرا انسانهای بزرگ، چه به معنای فكری و چه به مفهوم اخلاقی آن، دیگر در صحنه سیاسی ظهور نمیكنند؟ چرا سطح سیاستمداران این قدر افول كرده است؟ چرا هنرپیشگی در سیاست جایگاه ویژهای به خود گرفته است؟
این سیاستمداران را با پیشینیان آنان مقایسه كنید: «پوتین» با «گورباچف»؛ «احمد بداوی» با «ماهاتیر محمد»؛ «جیانگ زِمین» با «دنگشائوپینگ»؛ «جورج بوش» با «جان اف كندی»؛ «ژاك شیراك» با «شارل دوگل»؛ «تونی بلر» با «وینستون چرچیل»؛ «شیزو آبه» با «كویزومی» و حتی «بشار اسد» با پدرش «حافظ اسد». با هر شاخصی كه بخواهیم بسنجیم، سیاستمداران فعلی جهان فاصله قابل توجهی با پیشینیان خود دارند.
شاید بتوان چهار دلیل را برای این افول سیاستمداری در سطح جهان مطرح كرد:
۱) اصالت خانوادگی سیاستمداران كمرنگ شده است. جان اف كندی به ریاستجمهوری نرسید بلكه سمت ریاستجمهوری با نام و خانواده او مزین گشت. كندی از خانوادهای قدیمی و صاحب فرهنگ و علاقهمند به سیاست بود و تجربیات چند نسل از سیاستمداران و صنعتگران در یك خانواده جمع شده بود. این سنت در اغلب كشورها مانند فرانسه، آلمان، اتریش و بعضی كشورهای عربی مانند عراق و مصر هم بوده است. در قدیم، هر دو حرفه سیاست و تجارت نیازمند وقار، اخلاق، خویشتنداری، درستی و درایت بود زیرا افراد صرفا با كتاب خواندن و مدرك گرفتن، توانا و فهیم نمیشوند. روانشناسان علوم تربیتی اعتقاد دارند كه شخصیت پدر، مادر و اطرافیان یك فرد تا پیش از سیزده سالگی به یك فرد منتقل میشود.
درواقع ریشه تربیت، درایت و متانت كلام، عمدتا به خانواده مربوط میشود. خاطرم هست در اوایل دهه ۱۳۷۰ با جمعی خدمت یكی از عرفای بزرگ شیعه در قم رسیده بودیم. ایشان نزدیك به ۴۵ دقیقه از گذشته خانوادگی و ویژگیهای پدر و مادر جمع حاضر سؤال كردند و سپس وارد بحث شدند. مدرك، سمت و ظواهر برای ایشان حكم ثانوی را داشت. در سیاست امروز جهان، هر فردی با هر گذشتهای میتواند به هر سمتی برسد. در گذشته كارت شناسایی سیاستمداران در اروپا، تركیه و كشورهای عربی، خانواده آنها بود زیرا همه از طریق خانواده به سطح و كیفیت آن فرد پی میبردند. اینكه در سیاست امروز جهان اینقدر دروغ، وارونه جلوه دادن حقایق و عوامفریبی رواج پیدا كرده است، شاید تا اندازه قابل توجهی به بیریشه بودن سیاستمداران مربوط باشد زیرا اولین مكانی كه فرد، دروغ گفتن را میآموزد و فریب را با تدبیر اشتباه میگیرد، در نهاد خانواده است. اینكه در جهان امروز در میان سیاستمداران و مسئولان بانكها، شركتها و وزارتخانهها اینقدر فساد مالی رونق دارد و افراد با هر روشی، حاضرند درآمد خود را افزایش دهند و سمت خود را حفظ كنند، شاید به از میان رفتن اثرات تربیتی خانوادهها مربوط باشد. اگر به مبارزات انتخاباتی در بسیاری از كشورها توجه كنیم، درمییابیم نامزدها برای آنكه بتوانند رأی مردم را جلب كنند، به هر روش و تاكتیكی متوسل میشوند در حالی كه سیاستمداران اصیل، حریم میشناسند. عموم بزرگان سیاست در تاریخ، دورههای طولانی بلوغ فكری و الگوهای تربیتی داشتهاند. در سیاست امروز، توانایی نمایش، مهمتر از توانایی فكری و اصالت خانوادگی شده است.
۲) نقش گروهها و افراد مرجع در شكلدهی دیدگاههای شهروندان رو به كاهش است. در گذشته، نظر و یا نگرش افراد صاحب منزلت اجتماعی و اخلاقی برای بسیاری از آحاد مردم، حجت بود زیرا قضاوت این افراد از پشتوانههای فكری و تجربی و آیندهنگری برخوردار بود اما امروز نظرات یا تمایلات سیاسی پاپ واتیكان، هدایتگر جامعه كاتولیك چه در اروپا و چه در آمریكای لاتین هم نیست. برای نزدیك به سی سال در طول جنگ سرد، «والتر كرانكایت»، اخبار یكی از شبكههای مهم تلویزیونی آمریكا را ساعت ۷ شب برای نزدیك به صد میلیون نفر ارایه میداد. او به اندازهای در میان مردم، اعتبار كسب كرده بود كه دیدگاههای غیرمستقیم او در مورد نامزدهای انتخاباتی بر مخاطبان اثر میگذاشت. امروزه ظاهر كسی كه اخبار را میگوید، مهمتر از دیدگاههای اوست.
زمانی «ریمون آرون» استاد برجسته علم روابط بینالملل فرانسه، بر اعماق فكری طیف وسیعی از جامعه فرانسه اثر میگذاشت. امروز فرانسه، ریمون آرون ندارد. سابق به این، استاد دانشگاه منزلتی داشت و تمام زندگی او به درك، تحقیق، كتاب و تربیت دانشجو اختصاص داشت و این نوع زندگی كردن، مورد احترام عامه مردم بوده و اعتماد به نظرات اساتید دانشگاه و عاری بودن آنها از حوزه قدرت و منافع سیاسی و پول غیردانشگاهی، موجب توجه خاص مردم به آنها و دیدگاههای آنان میشد. اما تخصصی شدن علم و بازرگانی شدن دانشگاهها، جایگاه «اساتید مسلط و اثرگذار» بر جامعه را تقلیل داده است. حتی در كشور ما، صدها مدیر و شخصیت سیاسی سعی میكنند به دانشگاه «سر بزنند» و ارتباط خود را با دانشگاهها حفظ كنند و بعضا با مراقبت مأموران حفاظتی، «تدریس» كنند. استاد دانشگاه كسی است كه فكر تولید میكند. مجهولات را كشف میكند و بر جامعه اثر میگذارد. نخبه دانشگاهی نمیتواند هم سمت سیاسی داشته باشد و هم در حوزه اندیشه اثرگذار باشد. جنس قدرت، منافع است و ماهیت دانشگاهی، آزادگی در اندیشه.
این دو مقوله را اصالتا نمیتوان در یك جا جمع كرد. به همین دلیل، حوزه اندیشه و حوزه قدرت در دنیای جدید، حداقل متداخل شده است. اندیشه نویسندگان، محققان، هنرمندان و رسانهها مانند گذشته از استقلال كافی برخوردار نیست و عامه مردم با سنسورهای روحی و وجدانی كه دارند، این مسئله را درك میكنند.
۳) تبلیغات، جایگزین برنامه شده است. در جهان امروز، رسانهها مهمترین نقش را در شكلگیری افكار و دیدگاههای مردم بر عهده گرفتهاند. با توجه به اینكه بیشتر شهروندان در كشورهای مختلف، مشغول كار و فعالیت هستند و فشارهای شغلی و اجتماعی، فرصت درك عمیق مسائل سیاسی را به آنها نمیدهد، فضای تبلیغاتی رسانههای تصویری و غیرتصویری در تحلیلهای چند دقیقهای از موضوعات و شخصیت سیاستمداران، «چهره» میسازند و تصویر ایجاد میكنند. زندگی ماشینی و پیگیری اخبار از طریق تلفن همراه، فرصت تجزیه و تحلیل چندوجهی از پدیدههای سیاسی و سیاستمداران را نمیدهد. این مهم نیست یك سیاستمدار از استدلال و برنامه برخوردار باشد، بلكه هر كسی كه بهتر در رسانهها نمایش دهد، میتواند در چند دقیقهای كه وارد ذهن شهروندان پرمشغله میشود، اثرات خود را بگذارد. در تأثیر نقش تصویری رسانهها حتی گفته میشود در سال ۱۹۶۱ و زمانی كه تلویزیون سیاه و سفید بود، در مناظره تلویزیونی میان نیكسون و جان اف كندی، اغلب مردم به كندی تمایل پیدا كردند زیرا او شادابتر به نظر میرسید و با آرامش عجیبی بحث میكرد در حالی كه نیكسون پس از یك عمل جراحی در این مناظره شركت كرده بود. اصولا ابعاد بصری در حوزه سیاست، قویتر از ابعاد فكری و استدلالی كار میكنند. روشهای تبلیغاتی، استفاده بهینه از نمادها و تأكید بر حساسیتهای مردم، اثرات بیشتری نسبت به پیچیدگی فكری و استدلالی و برنامهای بر داوری رأی دهندگان میگذارد. از این رو، سیاستمدارانی كه توانایی تسخیر رسانهها را دارند، میتوانند رأی بیشتری جمع كنند. بی دلیل نیست كه یكی از استوانههای نظری و عملی سیاست، روانشناسی است. در روانشناسی كشورهای شرقی، سیاستمدار باید متواضع باشد ولی در فرهنگ غرب، مدیر و سیاستمدار باید كارآمدی خود را به نمایش گذارد و از طریق كلام و رفتار و واكنشهای غیركلامی، توانمندیهای خود را در ذهن و قلب مخاطب حك كند.
نتیجه مطالعات مقایسهای در كشورهای مختلف معرف این واقعیت است كه غلظتی از هنرپیشگی (البته به همراه عوامل دیگر) برای موفقیت در انتخابات ضروری است. شاید اگر امروز دوگل یا چرچیل یا ماهاتیر محمد بخواهند نامزد سمت سیاسی شوند، با توجه به روشهای غیررسانهای كه بدان عادت كرده بودند، نتوانند رأی پیروزی به دست آورند. در نهایت، متخصصین زیبایی، روانشناسی و ارتباطات نقش مهمتری در پیروزی نامزدها نسبت به اقتصاددانان و استراتژیستهای سیاسی پیدا كردهاند.
۴) خواستههای رأیدهندگان، كوتاهمدت است. با توجه به رشد جمعیت و افزایش مسئولیتهای فردی و رقابت در صحنه زندگی اجتماعی و حرفهای، اكثر رأیدهندگان در پی نامزدهایی هستند كه بتوانند نیازهای كوتاهمدت رفاهی و اجتماعی آنها را برآورده كنند. زندگی جدید و دیجیتالی باعث افزایش خواستههای مقطعی شده است. انسانها حوصله ندارند ده یا بیست سال صبر كنند تا موردی به تحقق برسد. برای اكثریت جوامع، نگرش درازمدت به زندگی، اهمیت خود را از دست داده است. هرچند این مسئله از كشور به كشور فرق میكند ولی حداقل در فضاهای شهری و حرفهای همه كشورها صدق میكند. سیاستمداران بزرگ گذشته در پی جهتدهیهای كلان، ائتلافهای استراتژیك، تغییر ساختارها و شكلدهی به افكار نوین بودند. امروز در همه كشورها، نظام تصمیمگیری به شدت چندوجهی شده و حالت اختاپوسی پیدا كرده است. نقش رسانهها، افكار عمومی، گروههای فشار و منافع متضاد جریانهای مختلف كلاف سردرگمی در نظام تصمیمگیری كشورها ایجاد كرده است. سیاستمداران باید دائما در داد و ستد سیاسی باشند تا بتوانند مشكلی را حل كنند و مسائل كشور خود را سامان بخشند.
جهان پیچیده امروز، فرصت كارهای بزرگ را از سیاستمداران گرفته است. به ندرت سیاستمداری بتواند ساختارها را جابهجا كند یا روح جدیدی در ساختارهای موجود بدمد. برای راضی كردن رأیدهندگان و جلب اعتماد آنان در رأی مجدد به سیاستمداران، نگاه كوتاهمدت به پدیدهها افزایش پیدا كرده است. با این تغییرات اجتماعی و سیاسی، كارچاقكنان جای سیاستمداران باتدبیر و اندیشه، سیر، باوقار و باشخصیت را در سراسر جهان گرفتهاند. كافی است نوع برخورد گورباچف با منتقدین خود را با روش پوتین مقایسه كنیم.
در انتخابات ریاستجمهوری آمریكا در دهههای ۷۰ و ۸۰ میلادی، درجه مدنیت به مراتب بالاتر از سالهای بعد است. بنابراین، طیف خواستههای كوتاهمدت رأیدهندگان و كنترل و حفظ وضع موجود به جای مدیریت كلان، سطح سیاستمداران را تنزل بخشیده است.
● جمعبندی:
در عصر جهانی شدن، مدیریت سیاسی صرفا به توانایی افرادی محصور میشود كه ظرفیت تسهیل كردن و تسریع كردن را داشته باشند. عصر نزاعهای سیاسی ـ فلسفی به پایان رسیده است. شهروندان علاقهمند شدهاند كه قبوض برق، آب و تلفن خود را از طریق اینترنت پرداخت كنند و در كیف پول خود به جای پول نقد، دهها كارت اعتباری حمل كنند. رأیدهندگان میخواهند هر خبر را در ده ثانیه بشنوند. زندگی مكانیكی و دیجیتال، فرصت فكر كردن و مقایسه كردن را كاهش داده است. انسانها به شدت به آرامش و حتی تنهایی نیاز پیدا كردهاند.
یكی از ماندگارترین سخنان در دهههای اخیر، سخنان «مارگارت تاچر» است كه پس از انتخاب به نخستوزیری در پاسخ به این پرسش كه هدف شما در دوران نخستوزیری چه خواهد بود، گفت: قصد من این است كه الترناتیوهای شهروندان انگلستان را افزایش دهم و فرصتهای شغلی، تنوع بانكها، شركتهای بیمه، پاركها، كالاها و حتی زمینههای رشد روحی و معنوی شخصی را گسترش دهم. هرچند چه در كشورهای در حال توسعه و چه در كشورهای صنعتی، سطح و كیفیت سیاستمداران رو به افول است، اما یك تفاوت اساسی میان این دو گروه از كشورها وجود دارد: سیاستمداران نازل در جهان سوم با خود تیمهای مدیریتی نازل نیز به همراه میآورند، اما ساركوزی فرانسه و مركل آلمان، توانمندترین سیاستمداران و مدیران و مشاوران را به كار گماشتهاند. اگر مقتضیات سیاست ایجاب میكند كه سیاستمدار اصلی این كشورها بیشتر تئاتر بازی كنند، اما زیرمجموعه عظیمی سرگرم حل و فصل مسائل و مشكلات است. در نتیجه، سیاست در جهان امروز، كاری تخصصی و در عین حال گروهی شده است.
دن شائویینگ، دوگل، ماهاتیر محمد و گورباچف، تضادهای فلسفی كشورهای خود را سامان بخشیدند. آنها سیاستمداران تنومندی بودند كه چشمانداز را نه تنها تعریف، بلكه تسطیح كردند. سیاستمداری در عصر جدید، حكم نرمافزاری را پیدا كرده است. در گذشته، حیات معقول، هم نیاز به جاذبه داشت و هم محتاج دافعه بود. امروز، همه چیز جاذبه شده است و آنها و سیستمهایی كه ظرفیت انتقال از غریزه به عقلانیت را پیدا كردهاند متوجهاند كه حتی برای طرح و اجرای دافعه، باید در ظرفها و مدارهای جاذبه فعال شد. هنر سیاست امروز این است كه در میدانهای جاذبه، با رقبا و منتقدین صلح كرد. دافعه، هنر نمیخواهد زیرا عین غریزه است. «فرانسوا میتران» از سه رئیسجمهور فرانسه یعنی دوگل، پمییدو و ژیسكاردستن شكست خورد تا شكست دادن را آموخت. او به مدت سی سال ظرافتهای جاذبه را تمرین كرد.
در سیاست جهان امروز، دیگر نیازی به گاندیها و ماندلاها نیست. مسیر زندگی بشریت مشخص شده است. سیاستمداران متوسط و زیر متوسط، مشكلات و بحرانها را مدیریت میكنند. غولهای فكری و سیاسی دیگر مانند گذشته، زمین برای بازی كردن ندارند. سیاستمداری افول كرده است اما چرخه تاریخ نیازمند تراكم مجدد بحران است تا بار دیگر همه به سراغ سیاستمدارانی فراتر از قد و قامت زمان خود بروند.
دكتر محمود سریعالقلم
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست