یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

هنر تجسمی و هنر تجسمی محض


هنر تجسمی و هنر تجسمی محض

هدف هنر در طول تاریخ بیان حقیقت اشیاء بوده باشد, بیانی که بتدریج رشد و تکامل یافته نمی توان حقیقت وجود تضاد را در درون هنر و بین شیوه های مختلف آن پذیرفت این امر در مورد هنر تصویری و هنر غیر تصویری نیز صادق است از آنجا که هنر دارای ذاتی جهانی است نمی تواند برای پایه ذهنیات بنا نهاده شود اما خصوصیات بشر به وی این اجازه را می دهد که نگرشی کاملاً عینی داشته باشد اما این بدان معنا نیست که بیان تجسمی هنر بر پایه مفاهیم ذهنی قرار داشته باشد ذهنیت ما تنها درک می کند, اما در نهایت عامل آفریننده اثر هنری نیست

این مقاله تاثیر گذار ترین مقاله از چند مقاله ای است که مندریان نوشته و یکی از معدود مقالاتی است که ارائه کننده یک سیستم منسجم هنر شناختی است.

پیت مندریان ( ۱۸۷۲-۱۹۴۴ ) از پایه گذاران اصلی حرکت de Stijl در هلند بود، اما بعد نقش مبلغ اصلی را به Van Doesvurg واگذار نمود. او پس از جنگ به پاریس بازگشت و در سال ۱۹۲۰ اولین مقاله خود با نام Le Neo-Plasticisme را منتشر ساخت، او در نوشته های بعدیش از جمله همین مقاله‚ مسائل مطرح شده در مقاله منتشر شده در سال ۱۹۳۷ را پی گیری می كند. او تا سال ۱۹۳۸ در پاریس بود، بعد از آن دو سال در لندن زندگی کرد، پس ازآغاز جنگ به نیویورک رفت و تا زمان مرگش در سال ۱۹۴۴ در آنجا زیست. سالهای جنگ جزو سالهای فعالیت وی بشمار می روند، او تنها در سال ۱۹۴۲ سه مقاله منتشر ساخت.

مقاله حاضر اثری درخشان است که مانند نقاشی های او حاوی هیچ نوع سازشی نبوده و درحقیقت نهایت گراست. او تعاریف جدیدی برای " عینی" و " ذهنی" ارائه می دهد و همچنین در مورد مفهوم " واقعیت " نیز به بحث می پردازد.

این مقاله اولین بار توسط نوم گابو،جی.ال. مارتین و بن نیکلسون ویرایش ودر انتشارات Circle در لندن در سال ۱۹۱۳ انتشار یافت. نوشته حاضر برگرفته از مقاله فوق چاپ شده در سری مقالات " مدارک هنر مدرن" ویرایش شده توسط رابرت مادرورب توسط انتشارات ویترن برن در نیویورک در سال ۱۹۴۵ است.

● بخش اول:

بااینکه اصولاً هنر همه جا هست و همیشه یکسان است، با این وجود دو گروه اصلی از گرایش های انسانی که کاملاً با یکدیگر مخالفند، در تفاسیر گسترده هنر دیده می شوند. قصد یکی در آفرینش مستقیم زیبائی جهانی و قصد دیگری در تفسیر هنر شناختی از خود است. به عبارت دیگر تفاوت در نوع فکر و تفاسیر است. هدف گروه اول ارائه واقعییت بصورت عینی و هدف گروه دوم ارائه آن بصورت ذهنی است. بنابراین در تمام آثار هنر تصویری آرزوی معرفی عینی هنر را فقط از طریق فرم و رنگ در چارچوب روابط متقابل آنها و تلاش همزمان برای اثبات اینکه این فرمها، رنگها و روابط برخاسته از درون ما هستند می بینیم که در مورد دوم ناگزیر به بیانی فردی منتهی می گردد که ارائه ای خالص از زیبائی را در خفا قرار خواهد داد. با این وجود، اگر اثری احساس برانگیز باشد وجود هر دو عنصر مخالف (جهانی و فردی ) لازم و ضروری است. هنر باید راه حل درست را بیابد، برخلاف طبیعت دوگانه استعداد خلاق، هنر تصویری از طریق ارتباط بین عقاید هنر عینی و باطنی، هماهنگی بین این دو را نشان می دهد. با این وجود، برای تماشاگری که خواستار ارائه درست زیبائی است تفاسیر فردی برتری بیشتری دارند. برای هنرمند که به دنبال تعبیری واحد است و می خواهد از طریق ایجاد تعادل بین دو گروه مخالف به آن دست یابد، کشمکشی دائمی وجود دارد.

در تاریخ فرهنگ و هنر، اثبات شده که این زیبائی جهانی از شخصیت یا فرم به وجود نیامده، بلکه از رسم پویای روابط ذاتی یا متقابل فرم ها ایجاد شده است.هنر به ما می گوید که تنها هدف از وجود فرمها خلق روابط است؛ این که فرمها روابط را خلق می کنند و روابط فرم ها را می آفرینند و از این نظر هیچ کدام از آن ها بردیگری برتری ندارد. تنها مسئله در هنر دستیابی به تعادلی بین هنر عینی و ذهنی است. اما اهمیت موضوع در این است که این مسئله باید در حیطه هنر تجسمی، نه فقط در حیطه تفکر، حل شود. کارهنر باید " سازنده " باشد و تا حد ممکن رابطه ای عینی بین فرم ها و واقعیت ایجاد نماید. چنین کاری نمی تواند تهی باشد، چون تضاد عناصر سازنده آن و نحوه اجرای آن احساسات را بر می انگیزد.

اگر عده ای ویژگی های ذاتی هنر را فراموش کرده اند، دیگران این حقیقت را که بیان فردی-که بر پایه احساسات ما قرار دارد- از طریق ارئه تصویری نمی تواند به بیانی جهانی تبدیل شود، خواه کلاسیک، مذهبی و یا سورئالیست نادیده گرفته اند. هنر به ما می گوید که این بیان جهانی تنها از طریق برقراری تعادلی حقیقی بین بیان فردی و جهانی میسر خواهد بود.

هنر رفته رفته معانی تجسمی خود را روشن می کند و روابط بین آنها را نشان می دهد. با این وجود، در زندگی ما، دو گرایش وجود دارد: یکی به تصویر می پردازد و دیگری آن را حذف می کند در حالیکه اولی فرم های مخصوص و با پیچیدگی های بیشتر و کمتر را به کار می برند و دومی از فرم های ساده و خنثی یا نهایتاً خط های آزاد و رنگهای خالص استفاده می کند. بدیهی است که دومی (هنر غیر تصویری) می تواند راحت تر خود را از بررسی دقیق هنر و پیدایش آن به ما نشان می دهد که بیان هنری آنطور که از بیرون به آن نگریسته می شود پدیده ای بیشتر با هدف تشدید و نه تنبیه اشیاء، زیبائی جهانی؛ اما اگر از درون به آن نگاه کنیم نشان دهنده یک روند رشد است. نتیجه تمدید یا گسترش تکرار ادامه دار طبیعت است و این کاری نیست که بشر قادر به انجام آن باشد؛ از این روی هنر نمی تواند چنین هدفی داشته باشد.

مفاهیم ذهنی آزاد نماید. در مقایسه بافرمهای خنثی با سهولت بیشتری می توان از فرمها و رنگهای خاصی (هنر تصویری) استفاده نمود. لازم به توضیح است که تعاریف "تصویری" و " غیر تصویری" تقریبی و نسبی هستند. چرا که هر فرمی، حتی یک خط نشان دهنده یک تصویر است؛ هیچ فرمی صد درصد خنثی نیست. واضح است که همه چیز باید نسبی باشد، اما از آنجا که ما برای بیان خود به کلمات نیاز داریم باید به استفاده از این واژه ها ادامه دهیم.

به فرمهایی خنثی گفته می شود که نه دارای پیچیدگی و نه ویژگی های کلی فرمهای طبیعی یا انتزاعی ( آبستره) باشند. ممکن است ما فرمهایی را که هیچ نوع ایده یا حسی را در فرد بوجود نیاورند خنثی بنامیم. فرمهای هندسی که دارای پیچیدگی هستند نیز می توانند خنثی باشند و حتی ممکن است برپایه خلوص طرح کلی آنها به دیگر فرمهای خنثی ترجیح داده شوند.

اگر مفهوم هنر غیر تصویری را نتیجه تاٌثیرمتقابل دوگانگی های انسانی بدانیم، می توان این هنر را نتیجه تاٌثیر متقابل عناصر سازنده و روابط ذاتی آنها دانست. این پروسه که شامل پالایش متقابل عناصر است؛ عناصر سازنده پالایش یافته روابط خالص را بوجود می آورد، و این روابط به نوبه خود به آن عناصر نیازمندند. هنر تصویری امروز حاصل هنر تصویری دیروز است و هنر غیر تصویری نتیجه هنر تصویری امروز است؛ و این به معنای یگانگی هنر است. اگر هنر غیر تصویری زائیده هنر تصویری باشد، واضح است که دو عامل دوگانگی انسان ها فقط تغییر نیافته اند، بلکه در یک تعادل متقابل در حیطه یگانگی به یکدیگر رسیده اند. صحبت از تکامل در هنر تجسمی کاملاً به جا است. تکامل جزء جدایی ناپذیر هنر است؛ و حقیقت تنها راه پیشرفت آن. تکامل هنرهای تجسمی نشان دهنده نسبی بودن دوگانگی است که خود را در هنر نمایان می سازد. علم وهنر با کشفیاتشان این حقیقت را به ما گوش زد می کند که زمان چیزی نیست مگر مسیر تشدید هر پدیده، تکامل فردیت بسوی جهان شمولی، ذهنی به سوی عینی، تکاملی به سوی ذات و حقیقت اشیاء و ما.

بررسی دقیق هنر و پیدایش آن به ما نشان می دهد که بیان هنری آنطور که از بیرون به آن نگریسته می شود پدیده ای بیشتر با هدف تشدید و نه تنبیه اشیاء، زیبائی جهانی؛ اما اگر از درون به آن نگاه کنیم نشان دهنده یک روند رشد است. نتیجه تمدید یا گسترش تکرار ادامه دار طبیعت است و این کاری نیست که بشر قادر به انجام آن باشد؛ از این روی هنر نمی تواند چنین هدفی داشته باشد. بسیاری از این تکرارها که با عنوان " هنر " ارائه می شوند برانگیزاننده هیچ حسی نخواهند بود.

تشدید باعث خلاقیت در سطوحی جدید می گردد، اما تمدید همیشه در یک درجه باقی می ماند. تشدید و تمدید بصورت قطری مقابل یکدیگر قرار دارند و می توان گفت با یکدیگر زاویه ای قائمه می سازند مانند طول و عمق. این حقیقت به وضوح تضاد فیزیکی هنر تصویری و هنر غیر تصویری را نشان می دهد.

اما اگر هدف هنر در طول تاریخ بیان حقیقت اشیاء بوده باشد، بیانی که بتدریج رشد و تکامل یافته نمی توان حقیقت وجود تضاد را در درون هنر و بین شیوه های مختلف آن پذیرفت. این امر در مورد هنر تصویری و هنر غیر تصویری نیز صادق است. از آنجا که هنر دارای ذاتی جهانی است نمی تواند برای پایه ذهنیات بنا نهاده شود؛ اما خصوصیات بشر به وی این اجازه را می دهد که نگرشی کاملاً عینی داشته باشد؛ اما این بدان معنا نیست که بیان تجسمی هنر بر پایه مفاهیم ذهنی قرار داشته باشد. ذهنیت ما تنها درک می کند، اما در نهایت عامل آفریننده اثر هنری نیست.

دو گرایش فوق در آثار هنری بطور همزمان وجود دارند، اما با مشاهده یک اثر می توان گرایش غالب را تشخیص داد. بدلیل پیچیدگی فرم ها و شیوه بیان مبهم روابط دو گرایش فوق به گونه ای نه چندان واضح در یک اثر با یکدیگر مخلوط می گردند. اما این اختلاط مانع از تشخیص دو گرایش موجود یعنی هنر تصویری و هنر غیر تصویری نمی شود. هنر غیر تصویری بیانگر موضوعاتی خاص بوده، درحالی که هنر تصویری اغلب فرم های موجود را تا حد قابل ملاحظه ای خنثی می کند. این حقیقت که هنر غیر تصویری واقعی نادر است چیزی از ارزش آن نمی کاهد. تکامل همیشه مدیون پیشگامان و نوع آوران می باشد، ولی پیروان آنها اندک هستند. از آنجا که توجه زیادی به مفهوم "جمع" داده می شود لازم است به این نکته اشاره کنیم که تکامل لزوماً خواست جمع (اکثریت ) نیست. جمع معمولاً در پشت سر مانده ولی ازپیش گامان می خواهد که به خلاقیت بپردازند. پیش گامان نیز به ارتباط با جمع نیازمندند؛ اما این نیاز بدلیل آن نیست که جمع کار آنها را تائید کند بلکه برعکس می توان گفت که پیش گامان به مخالفت جمع که بطور غیر مستقیم بیان می شود به عنوان انگیزه ای برای پیشرفت نیازمندند. آنچه آنها را به جلو می راند جمع نیست بلکه حس درونی آنهاست. آنها بطور خودآگاه یا ناخودآگاه به کشف واقعیات آشکار و نهان می پردازند و از این راه به پیشرفت بشریت کمک می کنند. آنها می دانند که هدف هنر ارائه چیزی نیست که برای همگان قابل فهم باشد؛ در حقیقت انجام چنین کاری اصولاً غیر ممکن است. درهنر جستجو برای دست یابی به محتوایی که برای همه قابل درک باشد محکوم به شکست خواهد بود. محتوا همواره پدیده ای فردی است. تعقیب چنین هدفی در مذهب نیز بیهوده خواهد بود.

مقاله ای از پیت مندریان

مترجم:محمد تیرانی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.