یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

تحقیقی بلندپروازانه از طبیعت جهان هستی


تحقیقی بلندپروازانه از طبیعت جهان هستی

نگاهی به فیلم درخت زندگی اثر ترنس مالیک

جک ابراین (شان پن) با شخصیتی ناآرام، در سالگرد مرگ برادرش دچار تشویق فکری می شود و به جایگاهش در جهان هستی می اندیشد. در این پیچ و خم ناخودآگاه به دوران کودکی، بخش آشفته آن، در دهه ۵۰ در واکوی تگزاس به خاطره هایی از آن دوران، روابط تاثیرگذارش با مادرش جسیکا و پدر سختگیر و مقرراتی اش پیت برمی گردد.

با دیدن فیلم به فکر فرو می روید که آیا به راستی ترنس مالیک کم کار و قاطع در پنجمین فیلمش در طول چهل سال، از تمامی توان و امکاناتش استفاده کرده است - چنین تاملات پیچیده ای درباره جنگ و استعمار و بافت وصف ناپذیری از طبیعت مثل فیلم هایی از جمله خط باریک قرمز و- Worb New The احساس می کنید که دیگر وقت آن رسیده است که او در خلق تصاویر نگران کننده، وقفه ای ایجاد کند و به سمت منفعت طلبی محض برود. پس از شش سال نشخوار کردن هایدگر (فیلسوف آلمانی که در وجود آدمی به تعمق پرداخته) و مهار کردن مقاصدش در هاله ای از ابهام، چون دو رگه غیرقابل فهمی ازAdrams J.J وSalinger.D.J او به بررسی برداشت گرانه سرگیجه آوری از زندگی خانوادگی می پردازد، تحقیقی بلندپروازانه در اساس طبیعت جهان هستی و موجودیت خداوند. محصول ۲۰۰۱ کوبریک به موضوع نزدیک است، ولی فلسفه مالیک در تسکین عشق و روح ضعیف است و در روان پریشی ابرکامپیوترهای درخشان حتی تصویرهای درون نگارانه فوق العاده او، دیالوگ های سخت و دیرفهم فیلم را پوشش می دهد. در برابر زمزمه همیشگی طبیعت، ما تنها خطوط عجیب آن را درک می کنیم و زمزمه های پس زمینه را که با لحنی گلایهآمیز به خداوند می گوید: "کجا بودی ؟" به عبارت دیگر، نوعی فیلمسازی شخصی که با وجود آغاز زمان باید از آن عبور کنیم - بدن های غبار آلود به مانند ابری بر پرده سیاه جهان هستی به هوا برخیزید; از سیارات سرد و نمناک گاز و گدازه فوران می کند، حوضچه های آغازین با مواد جوشان بارور می شوند; بارقه ای هستی در کانونی از گروه های سلولی شکل می گیرد، عروس های دریایی به شکلی نورانی در هم می تنند و پلزیوسور مجروحی در ساحلی خالی از سکنه چون شهابی آسمانی زمین را می ساید تا برای تولد نوع بشر آماده شود - پیش از آنکه ما به صحنه اصلی برسیم. چرخه مرگ و زندگی در مقیاس کیهانی با پویایی پیچیده خانوادگی متفاوت است.

در واقع، به جای شروع از نقطه آغازین، فیلم در نیمه دهه ۱۹۶۰ با خبر مرگEppler Larmie شروع می شود، برادر جک قهرمان داستان، که تنها ۱۹ سال داشته است. چگونگی مرگ او در پرده ابهام باقی می ماند، البته شایع است که برادر کوچک تر خود مالیک در ۱۹ سالگی خودکشی کرده است. این ضربه غم انگیز چون برخورد شهاب سنگی در طول فیلم، لرزه بر اندام بیننده می اندازد و پرسش های بسیاری را در ذهن بر می انگیزد: در برابر جهان آخرت از دست دادن یک عزیز چه معنایی دارد؟ اگر چه این اتفاق پیش میآید. فیلم بیان اندوهی تزلزل ناپذیر است، تلخ و ناگوار، با بازی شان پن در نقش بزرگسالی جک در حال گذر از تونل زمان با خلق آنچه ذکر شد از ژرفاهای متالیک زمان حال هاستون به افسون تلطیف شده به انوار خورشید کودکی جک. جک و دو برادرش (هرسه بازیگر نقش آفرینانی ناشناس اند که خیلی خوب طبیعی بازی می کنند) در حالی رشد یافته اند که دوران کودکی شان بهشت گونه بوده است و یادآوری آن با ریتمی طبیعی از خاطرات است: نمایش بخش های از داستان بیان نکته های زیبا، احساسات گوناگون، جرقه هایی شگرف از روش فیلمسازی شگفت انگیز لینشین (chian Lyn) بیننده با خلاصه پردازی نامعمولی از چگونگی درگیری ذهنی آدمی با خاطراتش در تصویرپردازی غیرتجربی مالیک غوطه ور می شود: فرو تابیدن نور از میان برگ ها، بوسه نسیم بر سبزه های خود رو، رقص پرده های ملیله دوزی شده در میان قاب پنجره و دویدن سریع سگ ها به این سو و آن سو.

سازگاری بین آنها توازنی است که بر اثر تضاد ما بین والدین شان به وجود آمده است. مادر دانا و فرشته صفت آنها جسیکا، تقدیس شده با خاطره ستایش آمیز جک، عقیده ای موزون و خوش آهنگ را بیان می کند: "مسیر طبیعت یا مسیر لطف خداوند؟ این شما هستید که باید راه خود را انتخاب کنید." او نمونه ای از ملاحت و زیبایی بود. در حالی که براد پیت عاقل در نقش مرد خشک و جدی خانواده جک - کسی که روحیه اش با امید و آرزوهای سرکوب شده تضعیف شده و مابین عشق خشونتآمیز و انضباط بی رحمانه متغیر است- از نظریه طبیعت پشتیبانی می کند: هیچ چیز بدون خواست آدمی به دست نمیآید. حتی بدون در نظر گرفتن ساختارپردازی داستان، موضوع آن یادآوری حیرتآوری از گرایش به سرخوشی و درد و رنج جریان یافته در دوران کودکی پسر بچه ای آمریکایی است.

مالیک پنج ادیتورش را چنان هدایت می کند و داستان میآفریند که آهنگسازان چیره دست از صدای زیر، هنر میآفرینند، آفرینش سنفونی ای به یاد ماندنی از زیبایی، درون نگری و عمقی از احساسات فاش. برای همراهی با چنین منبع الهام سینمایی، برای این کارگردان کشتی جنگی با آهنگ راک نیکل بک غرش نمی کند، بلکه نت های حسرت بار الکساندر دیسپلت با الهام از کارهای کوپرین، برلیوز، برامس، ماهلر و باخ در کنار هم قرار می گیرند. مجری پرسش معنوی خود را مطرح می کند- چگونه ممکن است چنین زیبایی ای در خلا»یی بی معنا خلق شود ؟

نتیجه به نحو آرامش بخشی طنزآمیز است، اگرچه با تمسخر آغاز می شود، درک این موضوع که چرا با تائید منتقدان کن رو به رو شده بسیار ساده است. به مرور که سطح فیلم ارتقا می یابد، درک کامل آن سخت تر می شود. تصاویر از نزدیک شان پن در ساحل مجازی در لباس Armani خسیس زندگی پس از مرگ ناشناخته ای را نشان می دهد که کاملا نامتعارف است. کاملا روشن است که چرا فیلم جایزه نخل زرین جشنواره کن را به دست آورده است- در برابر حمله بی رحمانه سینمای مدرن، هدیه آسمانی به نظر می رسد. فیلمی است که تحت تاثیر زندگی دچار بهت زدگی شده است: ما بهر چه اینجائیم؟ آمدنمان بهر چه بود ؟ در کدام مقطع همه چیز به اشتباه گرائیده است؟ و در کدام مقطع امکان تصحیح اشتباهات وجود دارد؟ مالیک وانمود نمی کند که پاسخ های درست را می داند، ولی کسی از ۳ Trasnsformers نیز چنین انتظاری ندارد.

در نظری خیلی ساده می توان گفت که همتایی ندارد: پرمحتوا، نامتعارف، پیچیده، صادق و جادویی; اثباتی بر این مدعا که سینما می تواند سودای هنر در سر بپروراند.

مترجم : محمد حمیدی