سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

دانشگاه ها در زمینه فروش خدمات علمی و پژوهشی ضعیف عمل کرده اند


دانشگاه ها در زمینه فروش خدمات علمی و پژوهشی ضعیف عمل کرده اند

طی قرن بیستم منابع مالی دولت نقش اساسی در تامین مالی آموزش عالی داشته و تا به امروز دولت به عنوان قدرت مرکزی, همچنان نقش هدایتی موثر و غالب خود را از طریق سازوکار مالی حفظ کرده است

طی قرن بیستم منابع مالی دولت نقش اساسی در تامین مالی آموزش‌عالی داشته و تا به امروز دولت به عنوان قدرت مرکزی، همچنان نقش هدایتی موثر و غالب خود را از طریق سازوکار مالی حفظ کرده است.

با این حال، طی یکی دو دهه گذشته تامین خدمات آموزشی به سمت بازار یا مشتری مداری گرایش پیدا کرده است به گونه‌ای که سهم منابع حـاصل از متقاضیان خدمات آموزشی روندی رو به رشد داشته است. این تحولات از دو ناحیه مطرح شده است: یکی از ناحیه کاهش توان مالی دولت در استمرار تامین مالی آموزش و دیگری از جهت افزایش منافع خصوصی سرمایه‌گذاری آموزشی که به تبع آن افـراد و خانواده‌ها و همچنین بنگاه‌های خصوصی انگیزه کافی دارند که به عنوان متقاضیان خدمات آموزشی با موسسات آموزشی وارد معامله شده و در تامین هزینه شریک شوند، اما در ایران چنان که بایسته است دانشگاه‌ها نتوانسته‌اند منابع تامین مالی خود را متنوع سازند و برای خدماتی که قادرند به جامعه عرضه کنند، بازاریابی نمایند. در گفت‌وگوی حاضر که با دکتر مهدی الوانی استاد و عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی انجام گرفته برخی از ابعاد مختلف این موضوعات بررسی می شود.

دانشگاه‌های ما از بدو تاسیس کم و بیش با مشکل کمبود منابع مواجه بوده‌اند. بسیاری ریشه این مشکل را وابستگی دانشگاه‌ها به منابع دولتی می‌دانند. آیا شما هم با این نظری که رواج دارد موافقید و آیا می‌شود دلایل دیگری هم اضافه کرد به اینکه چرا دانشگاه‌های ما همواره با کمبود منابع مواجه بودند؟

به نظر من دلیل عمده مشکل این است که ما ببینیم آیا دانشگاه و خدمات دانشگاهی یک امر حاکمیتی است که دولت باید آن را انجام دهد یا اینکه یک امر تصدی‌گری است؟ در وظایف دولت دو نقش برای دولت قائلند؛ یکسری کارهایی که حاکمیت دولت اقتضا می‌کند که آنها را انجام دهد. مثل حفظ امنیت مرزهای کشور که تمام هزینه‌های آن را باید دولت بپردازد یا حفظ امنیت داخلی. حال این پرسش مطرح می‌شود که آیا آموزش عالی هم یک امر حاکمیتی است یا یک امر تصدی‌گری است؟

مثلا اگر انحصار عرضه خط موبایل در دست دولت باشد، این امر حاکمیت دولت را اعمال نمی‌کند، بلکه وظایف بخش خصوصی غصب شده و به دولت یک بار مالی و تشکیلاتی را اضافه کرده است که این را تصدی می‌نامند. مثل تولید خودرو و همه کارهای بازرگانی و تولیدی دولت که تصدی‌گری است و دولت نباید خود را درگیر تصدی کند بلکه باید حاکمیت را انجام دهد.

اما به تاریخ پیدایش دانشگاه‌ها که نگاه می‌کنیم در کشورهای جهان سوم، دولت‌ها باید پایه‌گذار بعضی حرکت‌ها باشند. یعنی نمی‌توان به بخش خصوصی واگذار کرد که دانشگاه بسازد. شاید بخش خصوصی در آغاز کار نتواند؛ بنابراین شما تاریخچه دارالفنون را می‌بینید که دولت ایجاد کرده است. دانشگاه تهران را نیز پایه‌گذار آن دولت بوده و بودجه آن را دولت می‌داده و بحث درآمدزایی اصلا‌ مطرح نبود. بحث، تولید علم بوده و اینکه از جهت علم، حیثیت و اعتباری برای کشور کسب کند. افراد را بورسیه می‌کرده و به خارج از کشور می‌فرستاده، نه برای اینکه درآمدزا باشد بلکه نوعی وظیفه حاکمیتی به حساب می‌آمد.

در سایر بخش‌ها نیز همین‌گونه است. پس تاریخ ایجاد دانشگاه در ایران تا حدودی دولتی بودنش را محرز کرده و این تفکر به وجود آمده که دولت باید دانشگاه را بسازد، اداره کند و هزینه‌های آن را بپردازد، اما این اتفاق باید تا کی ادامه پیدا کند؟ آیا اگر ۷۰ سال پیش به این صورت بوده باید الان نیز به همان صورت ادامه پیدا کند؟

تجربه دانشگاه آزاد و موسسات غیرانتفاعی نشان می‌دهد که مردم هم می‌توانند هزینه‌های دانشگاه را بپردازند و به عنوان منبع درآمد دانشگاه می‌توانند دانشگاه بزرگی مثل دانشگاه آزاد را از جهت مالی حمایت کنند و این دانشگاه بدون اینکه دولت زیر پر و بالش را بگیرد به حیات خود ادامه دهد. موسسات غیرانتفاعی آموزش عالی نیز نشان‌دهنده این است که می‌توان این کار را کرد.

بنابراین منبع و ریشه مشکلات مالی دانشگاه‌ها از همان تفکر اولیه نشات می‌گیرد که دانشگاه‌های دولتی ایجاد شدند، ولی این طور نیست که باید تا ابد هم دولتی باقی بمانند. به هر حال تا حدودی باید بتوانند خودشان را اداره کنند، اما به هر حال ما باید بپذیریم که شاید همه آحاد کشور قابلیت پرداخت شهریه برای ادامه تحصیل نداشته باشند. از طرف دیگر ما آرمان‌هایی داشتیم که هر کسی که آمادگی ادامه تحصیل را دارد به صرف نداشتن پول نبایستی محروم بماند؛ بنابراین دانشگاه دولتی باید داشته باشیم که دولت هزینه آن را بدهد و دانشجو در آن تقریبا رایگان تحصیل بکند. در آمریکا هم وجود دارد. در آمریکا هم یک State University داریم و یک Private University داریم؛ بنابراین در مهد سرمایه‌داری هم، دانشگاه‌های دولتی را حذف نکردند.

ریشه مشکلات ما این است که در عین دولتی بودن بتوانیم خدماتی ارائه دهیم و فعالیت‌هایی انجام دهیم که کمک مالی به ما بدهد. مثلا چه ایرادی دارد که دانشگاه‌های ما همان کاری که جهاد دانشگاهی انجام داده را انجام دهند. مثلا خدمتی را به موسسه خصوصی بدهند و در عوض پولی بگیرند و خرج کارشان بکنند. دوره‌های کوتاه مدت را فعال کنند. خدمات مشاوره‌ای بدهند. دانشکده‌های فنی را به کارخانه‌ها بدهند. دانشکده‌های مدیریتی را به سازمان‌های اجرایی بدهند. اینها همه عملی است.

نبود همت و عدم وجود برنامه‌ مشکل ایجاد کرده است. من خودم مدتی معاون آموزشی دانشگاه بودم. مشکل مالی وجود داشت و بودجه هم کم شده بود. من گفتم چرا نتوانیم مثلا دوره‌های اختصاصی برگزار کنیم. از وزارت علوم هم مجوز گرفتیم و دوره‌های اختصاصی در سطح فوق‌لیسانس و دکترا برای موسسات اجرا کردیم و هنوز هم ادامه دارد. مثلا ما با جهاد کشاورزی قراردادی بستیم. ۱۶ نفر از مدیرانشان شهریه پرداخت کردند و یک دوره‌ رسمی برای دانشجویان دکترا را گذراندند. منتها این دوره به طور اختصاصی برای همان سازمان و آن وزارتخانه برگزار ‌شد. نیروی انتظامی برای آموزش مدیران خود با ما همین قرارداد را بست و تعداد ۱۲ نفر مربی را فرستاد که در دانشگاه دکترا بگیرند؛ بنابراین اگر برنامه نداریم این مشکل خود ماست نه مشکل ذاتی آن دانشگاه. ما می‌توانیم برنامه‌های مختلفی داشته باشیم. همین استادهایی که جاهای دیگر فعال می‌شوند را در دانشگاه جذب کنیم، ساعات فراغتشان را آنجا صرف کنند. ما با قید و بند گذاشتن روی ساعات تدریس و فعالیت استادان، جز اینکه راه فعالیت را ببندیم کار دیگری نمی‌کنیم.

به نظر من مساله مشکلات مالی دانشگاه‌های ایران روی همان سابقه تاریخی است که دانشگاه‌های دولتی دیگر فعالیت‌های غیردولتی نباید انجام دهند. برای همین زمینه ذهنی ایجاد شده که این زمینه ذهنی در کادر دانشگاه، در هیات رییسه دانشگاه موجود است، اما بعضی از دانشگاه‌ها مثل دانشگاه صنعتی شریف، این را تقریبا شکستند و مشکلات مالی هم زیاد ندارند. آنها با شرکت‌های خودروساز قرارداد می‌بندند، برایش تحقیقی انجام می‌دهند و در امور فنی‌اش کمک ‌می‌کنند و مساله مالی‌اش را حل می‌کند. ضمن اینکه به هدف دانشگاه که توسعه علم است، راحت‌تر می‌تواند جامه عمل بپوشاند تا اینکه من در دانشگاه بنشینم و بگویم کار من کلاس است و فقط باید سر کلاس بروم و برگردم.

یکی از بحث‌انگیزترین موضوعات آموزش عالی مبحث شهریه است. در مورد دوره‌های روزانه یک نظر این است که حداقل پول درس‌های افتاده شده یا رد شده توسط دانشجو پرداخت شود. نظر شما در این مورد چیست؟

بعضی اوقات صرفه‌جویی برای ما، صرفه‌جویی‌های ساده‌اندیشانه و بی‌نتیجه است. مثلا شما هیاهویی درست می‌کنید بعدا وقتی که به سرجمع قضیه می‌رسید می‌بینید که مبلغ صرفه‌جویی که شما کردید اینقدر ناچیز است که ارزش آن هیاهو را نداشته. گرفتن شهریه از دانشجویانی که از درسی افتاده در کل چقدر است و در مجموع بودجه دانشگاه‌ها چه رقمی را به خود اختصاص می‌دهد؟ کسی اینها را حساب کرده؟ بعدا متوجه می‌شوند که این کار ارزشی نداشته و فقط یک سروصدایی بلند شده است.

به هر حال ما به عنوان کشوری که در حال توسعه هستیم باید بپذیریم که باید دانشگاه دولتی داشته باشیم. و اگر هم دانشگاه دولتی داریم دانشگاه باید مسائل مالی دانشجوی خود را حل کند. ما اگر بخواهیم در این زمینه سیاستی را اتخاذ بکنیم و تا حدودی هم وزارتخانه به این موضوع پرداخته و این عقل را به خرج داده که تعداد دانشجویان روزانه را به تدریج متعادل‌تر کنیم در مقابل شبانه. و از این جهت این استراتژی را پیاده کنیم. نه اینکه بگوییم از دانشجوی روزانه باید شهریه بگیریم و غوغا درست کنیم. به نظر من این مساله را می‌توان خیلی راحت با افزایش دوره‌های شبانه یا دوره‌های آزاد حل کرد. همه مکانیزم‌ها الان موجود است،‌ اگر استفاده نمی‌کنیم این کم همتی از مدیریت دانشگاه‌هایمان است. مثلا پیام نور پول می‌گیرد و همه هم پول را می‌دهند. به نظر من وارد بحث دریافت شهریه از دانشجوی روزانه نباید شد. اصلا به جهت مالی کمک کننده و به نفع

نیست. بنابراین می‌توان روزانه‌ها را در همین حد ثابت نگه داشت و شبانه‌ها را گسترش داد و دوره‌های اختصاصی برای ادارات، سازمان‌ها و موسسات خصوصی گذاشت و آموزش‌های کوتاه‌مدت داد که منجر به درجه تحصیلی رسمی نشود، ولی همین که در دانشگاه اجرا می‌شود استقبال زیادی از آن می‌شود.

در دین ما خیلی روی وقف تاکید شده، ولی متاسفانه در آموزش عالی این جواب نداده است؛ یعنی آموزش عالی ما در جذب کمک‌هایی که از طریق وقف می‌شود موفق نبوده، در حالی که آموزش و پرورش موفق عمل کرده است. به نظر شما دلیل چیست و چه کارهایی برای افزایش هدایا از طریق وقف به دانشگاه باید انجام شود؟

عموما اگر نگاه کنید، واقفین یک زمینه‌های قوی مذهبی در آنها باعث می‌شود که مال و اموال و چیزهایی که دارند را وقف کنند. انگیزه، انگیزه مذهبی است. انگیزه مذهبی گرایش پیدا می‌کند که این کار را وقف مسجد کنیم. وقف کاری کنیم که از جهت مضامین دینی خودمان به اعتقاداتمان نزدیک‌تر باشد تا دانشگاه که یک پدیده تقریبا غربی محسوب می‌شود؛ بنابراین به نظر من این مساله با خود دانشگاه حل نمی‌شود یک کار فرهنگی وسیع‌تری می‌خواهد. برای مدرسه‌سازی نیز در مجامع دینی خیلی بحث شد که به اندازه مسجدسازی اهمیت و ارزش دارد. در دانشگاه‌ها این تفکر که دولت باید آن را بسازد و دیگر کسی تکلیفی ندارد باعث این وضعیت شده است. این با کار فرهنگی به کمک تریبون‌هایی که در اختیار علما هست باید تحقق پیدا کند.

اینکه فرمودید که وقف کار مذهبی است و واقفین ترجیح می‌دهند که موقوفات خود را صرف امور مذهبی کنند و مسجد و حسینیه بسازند پس چرا در آمریکا این طور نیست؟ آمریکا نیز کشوری مذهبی است و جزو مذهبی‌ترین کشورهای پیشرفته است ولی واقفین در آنجا به دانشگاه‌ها کمک می‌کنند. پس چرا در اینجا این اتفاق نمی‌افتد؟

این پدیده فرهنگی است. در آنجا ساختن مدرسه و دانشگاه در اعتقاداتشان مثل ساختن کلیسا و کمک به فقرا می‌ماند. در آنجا این تفکر کاملا جاافتاده است. در کشور ما تفکر این است که اگر حاج آقای پولداری باشد برای ساختن آخرت خودش پولش را در مسجد صرف کند. این یک خصیصه فرهنگی برای فرد شده است. در آمریکا این طور نیست. تفکر فرد این است که اگر برای رفع فلان بیماری هم پولم را وقف کنم، به همان نتیجه می‌رسم. در اینجا ما وقف برای بیماری کم داریم. شاید پولدارهای روشنفکرمان پولشان را خرج یک بیمارستان بکنند؛ ولی درصد عظیمی که اعتقاد قوی به مساله وقف دارند، آنها عموما پولشان را در مسائل دینی صرف می‌کنند.

فروش خدمات آموزشی و پژوهشی هم یکی از موارد عمده کسب درآمد دانشگاه‌ها است؛ اما دانشگاه‌های ما، در این زمینه موفق نبوده‌اند. به نظر شما علت چیست؟

این روش در دنیا وجود دارد و متداول است؛ ولی ما برای آن برنامه نداریم. ما در واقع برای دولت یک فرهنگ قیم‌وار در ذهن‌مان ترسیم شده. یعنی دولت را قیم خودمان می‌دانیم. الان اگر در مورد بیکاری از تک تک افراد سوال شود در جواب می‌گویند، دولت باید مشکل بیکاری را حل کند. جناب رییس‌جمهور هم می‌گوید من آمده‌ام که همه این مسائل را حل کنم. یعنی از این طرف ادعا این هست که ما حل می‌کنیم و از آن طرف هم انتظار این می‌رود که دولت باید حل کند.

در دانشگاه‌هایمان هم همین‌طور است. رییس دانشگاه و معاونینش می‌گویند بودجه ما باید زیاد شود. ما می‌خواهیم کارهایی را انجام دهیم. شما به ما فشارهایی را وارد کردید. دانشجو زیاد گرفتید. یعنی دولت را قیم خود حس می‌کنیم. این طرز تفکر موجب می‌شود که ما به فکر فروش خدمات آموزشی و پژوهشی و مشاوره‌ای نیفتیم. در حالی که بخش خصوصی ما با دانشگاه حاضرند قرارداد ببندند تا از کلاس دانشگاه‌ها استفاده کنند. مثلا شب‌ها که کلاس‌ها را دانشگاه احتیاج ندارد، به این مبلغ پول می‌دهم که یک دوره آمادگی فراگیر پیام‌نور را در این دانشگاه اجرا کنم یا یک دوره زبان بگذارم. در واقع پرستیژ دانشگاه را می‌خرد. وگرنه سایر جاها هم می‌تواند اتاق اجاره کند؛ ولی ما خودمان استفاده نمی‌کنیم و برنامه نداریم.

دانشگاه‌ها در این مورد اعتقاد دارند سمت تقاضا برای خرید خدمات آموزشی و پژوهشی؛ یعنی بنگاه‌های اقتصادی ما زیاد رغبتی به اینکه سراغ دانشگاه بیایند ندارند. یعنی دانشگاه‌ها متقاضی ندارند. آیا این حرف را شما قبول دارید؟

نه، اصلا اینطور نیست. این مثل این می‌ماند که تاجری بگوید من جنس‌هایم عالی است؛ ولی این مردم متوجه نیستند و از من خرید نمی‌کنند. مردم یک خرد جمعی دارند که می‌فهمند که کجا باید بروند که نیازشان را رفع کند. دانشگاه‌های ما اگر خدمات خوبی ارائه دهد، مردم عاقل هستند و خدمات آنها را می‌خرند. دانشگاه‌های صنعتی‌مان که مقداری به دنبال رضایت مشتری رفتند، موفق هم بودند. پس مشکل در خود ماست.

ما اگر خدمت درستی ارائه دهیم مشتری خودش به سراغ ما خواهد آمد و اصلا لازم نیست که با مشتری قهر کنیم و بگوییم او نمی‌فهمد و متوجه نیست. او متوجه است. ما باید به درون خود برگردیم و اشکال خود را حل کنیم. من اگر ببینیم مشکلم در دانشگاه حل می‌شود، چرا در مدیریت صنعتی دنبال حل مساله‌ام بگردم. ما در دانشگاه جمع شده‌ایم که چه کار کنیم؟ آیا باید به دنبال چیزهایی در دنیای انتزاعی و خیالی بگردیم یا باید بتوانیم به‌صورت واقعی مساله‌ای را برای جامعه حل کنیم؟ این هم باز برمی‌گردد به نداشتن برنامه و نداشتن حسی که از ما چه انتظار می‌رود و چگونه باید پاسخ این انتظار را بدهیم. این را باید در خودمان ایجاد کنیم و دانشگاه‌های ما به علت بودجه‌ای که دولت به آنها می‌دهد احساس بی‌نیازی کردند و حالا که بودجه کم شده به تکاپو افتادند که چه کار کنند. اگر بودجه دولتی نبود چه کار می‌کردند؟

برخی از افراد هم نگران این هستند که اگر دانشگاه‌ها به غیر از دولت سراغ منابع درآمد دیگر می‌رفتند این به ماهیت دانشگاه و به علم‌پروری لطمه می زند. این را باید چه‌کار کرد؟

این تفکر، تفکر یک انسان وابسته است که هر نوع دلیلی را می‌آورد تا این وابستگی حفظ‌ شود. می‌توان کیفیت کار را حفظ کرد، تراز را در سطح بالا نگه داشت و پول هم بابت خدمتی که ارائه داده می‌شود گرفت؛ بنابراین این دو با هم از لحاظ منطقی و عقلی هیچ رابطه مخالفی ندارند که اگر من صحبت از پول بکنم درجه اعتبارم پایین می‌آید. شاید این تفکر قدیمی وجود داشته باشد که پول را با علم نباید آمیخت؛ ولی می‌توان یک کار علمی را با قیمت خیلی بالایی به فروش رساند. همان‌طور که در دنیا، تکنولوژی قیمت دارد. آیا این باعث می‌شد کسی که تکنولوژی‌اش را می‌فروشد، افت کند؟ به نظر من هیچ ارتباطی بین اعتبار و شأن و منزلت دانشگاه و دانشگاهی و مجمع علمی با دریافت هزینه خدماتش وجود ندارد.

مثلا یکی از مسوولان می‌گفت برای ما افت دارد کلاس‌های آموزش مدیریت، عکاسی و ... که جهاد دانشگاهی می‌گذارد، برگزار کنیم.

اصلا نوع کلاس فرق نمی‌کند. اصلا کلاس فلسفه بگذاریم و پول بگیریم. شما الان می‌بینید دانشگاه آزاد، جهاد دانشگاهی، سازمان مدیریت صنعتی پول می‌گیرند و کلاس می‌گذارند و همه آنها هم حفظ کیفیت کردند و اساتید دانشگاه‌ها هم در آن کلاس‌ها درس می‌دهند. همه آنها را می‌توانید در کلاس‌های جهاد دانشگاهی ملاقات کنید. همان آقایی هم که این ادعا را دارد می‌بینید که در آن کلاس‌ها مشغول تدریس است و پول هم می‌گیرد. پس این دو با هم ارتباطی ندارد. شما نباید بگذارید کیفیت نازل شود؛ یعنی اگر شما کلاسی را برای بخش خصوصی اجرا کردید، ولی کیفیت آن را پایین آوردید این جای بحث دارد.

گفت‌وگوی ویژه «دنیای اقتصاد» با دکتر مهدی الوانی