پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

یک گل


یک گل

آلفرد تنیسون
دریک لحظه طلائی
دانه ای را در زمین کاشتم
گلی از زمین رست !
مردم گفتند : علف هرز است!
این ور و آن ور رفتند
در زیر آلاچیق باغ
گلایه و غرغر کردند
لعنت به من و گل من فرستادند
آن …

آلفرد تنیسون

دریک لحظه طلائی

دانه ای را در زمین کاشتم

گلی از زمین رست !

مردم گفتند : علف هرز است!

این ور و آن ور رفتند

در زیر آلاچیق باغ

گلایه و غرغر کردند

لعنت به من و گل من فرستادند

آن گل بزرگ شد

تاجی از نور بر سر گذارد

اما دزدان آن سوی دیوار

شبانگاهان دانه را از گل بردند

همه جا ،دور و نزدیک آن را کاشتند

در هر شهر و تپه

تا آنکه تمام مردم فریاد زدند

شکوه گل را ببیند!

حال داستان مرا بخوانید

شاید که با خواندنش ، به همه جا برود

اکنون خیلی ها می توانند گلی بکارند

آنها که دانه ای از گل دارند

بعضی از آنها واقعا زیبایند

بعضی ها در واقع نازیبا

و اکنون باز مردمان همچنان

آنان را علف هرز می نامند.

مترجم : توفیق وحیدی آذر