پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
بازاندیشی در جهانی شدن
باز اندیش ها گروهی از اندیشمندان را شامل می شود که پوسته قالب مدرنیته را حفظ کرده ولی به باز بینی بنیادین در اصول آن پرداخته اند و به شکلی باز تفکر درون سیستمی دارند. در واقع به متجددین متاخر معروف می باشند که به سبب فاصله گیری از اصول، فرضیه ها و سطح تحلیل آنها از قالب کلاسیک مدرنیته و به چالش کشاندن پیش فرض های۵۰۰ ساله مدرنیته و همچنین عدم طرد شالوده کلی مدرنیته در این طیف قرار می گیرند. شاید بتوان آنتونی گیدنز را، شاخص ترین نظریه پرداز این حوزه تلقی کرد.
وی باز اندیشی را آن خصیصه کنش اجتماعی تلقی می کند که رویه های اجتماعی را با توجه به اطلاعات وارده در مورد این اعمال و رویه ها، در معرض بررسی و اصلاح مداوم قرار می دهد و در نتیجه باعث دگرگونی بنیادی سرشت آنها می شود. از نظر وی بروز پدیده هایی همچون جدایی زمان و مکان، تشدید روابط اجتماعی، ظهور پدیده از جا کندگی، گسترش امکان ارتباطات بیشتر و در نتیجه تاثیر متقابل مسائل جهانی و محلی بر همدیگر... موجب تغییر و تحولات اساسی می گردد و ما را به بازبینی در پیش فرض های گذشته وا می دارد. گیدنز جهانی شدن را یکی از پیامدهای بسیار روشن مدرنیته می داند که غالبا چیزی بیش از گسترش نهادهای غربی و پراکنش آن در عرصه جهانی است. و به فرآیندهای پیچیده، متقاطع و محتمل الوقوعی دلالت می کند که حسب منطق های تمایز و به هم وابسته شکل می گیرد ... و در عین حال، شامل فرآیندهای توسعه نابرابری است که به موازات تجزیه، هم نوایی و همبستگی را پیش می برد. گیدنز که به منطق چند علتی جهانی شدن معتقد است، می گوید: این پدیده دارای چهار بعد،
۱) نظام بین الدولتی،
۲) اقتصاد سرمایه داری جهانی،
۳) سامان نظام جهانی،
۴) تقسیم کار بین المللی (صنعتی شدن) است. هر کدام از این ابعاد، یک نیروی پیش برنده جهانی شدن هستند که به واسطه نیروها و موسسات نهادی مختلفی تقویت می گردند. هر یک از ابعاد چهارگانه بالا، شامل مجموعه ساختارها و فرآیندهای علی می باشند که روی هم رفته یک چارچوب فهمی را در مورد تحولات و تنش های درون جوامع مدرن به دست
می دهد. این مجوعه ابعاد دارای پیوستگی با هم بوده و هر کدام با منطق درونی خویش، دارای تعاملات و پیوستگی با انواع بخش های اجتماعی می باشند. در بعد قدرت سیاسی؛ جنبش های حقوق بشر، در بعد سرمایه داری؛ جنبش کارگری، در بعد نظامی؛ جنبش های طرفدار صلح و در بعد صنعت گرایی؛ جنبش های بوم شناختی فعالیت می کنند. این جنبش ها و کارگزاری های فعال، در واکنش به عملکرد ابعاد چهارگانه اصلی بوجود آمده اند که پایه های اصلی عصر مدرن را تشکیل می دهند.
از جمله، جنبش های کارگری در واکنش انتقادی به تولید سرمایه داری بوجود آمده و یا جنبش های طرفدار محیط زیست را می توان، واکنش به تخریب محیط زیست توسط صنعت گرایی دانست و مجموعه جنبش های حقوق مدنی و انسانی را می توان پیامد عملکرد حاکمان داخلی و واحدهای سیاسی تلقی کرد که سیستم قدرت غیر قابل محاسبه ای را ایجاد می کنند و جنبش های طرفدار صلح را نیز، می توان نیروی اصلی و کلیدی مخالفی دانست که به سبب خونریزی های قرن اخیر بخصوص دو جنگ جهانی اول و دوم و ظهور بمب های اتمی و هیدروژنی، در برابر ساختار کنونی قدرت نظامی عمل می کنند. کارگزاری های فعال مشمول در جنبش های اجتماعی چهارگانه مذکور، دارای اهدافی هستند وبرای رسیدن به آن می کوشند و در واقع این سعی و تلاش در جهت رسیدن به آن اهداف، روند تغییر عصر مدرن را نشان
می دهد. پیامد این امر برقراری نظم جدید در روابط بین آنها می گردد که قالب گذشته را به چالش فرا خوانده و کارایی آن را تضعیف می کند. بدین شرح که جنبش های کارگری در درون اقتصاد سرمایه داری، به دنبال ایجادچنان سازمان های اقتصادی- اجتماعی هستند که در آن اصول و نیاز های اجتماعی جوامع مد نظر قرار گرفته باشد. جنبش های طرفدار محیط زیست (یک کلمه به این شکل دردو، هست) صنعت گرایی در جهت ایجاد سیستم مراقبت سیاره ای تلا ش می کنند، چرا که آثار بوم شناختی صنعت به راحتی از قلمرو و مرزها می گذرد و در نتیجه نیاز به وجود ساز وکاری به گستردگی عملکرد جهانی احساس می شود.
جنبش های حقوق بشر نیز، سعی در ایجاد نظم جهانگیر، هماهنگ و سازمان یافته می کنند. این نیروها، با بیان اینکه حقوق اساسی بشری در بر گیرنده همه انسانها، از هر حیث و نوعی می باشند، درصددند یک نوع رابطه دائمی با همه ابنای بشر در همه جا برقرار کنند. در بعد چهارم نیز، جنبش های طرفدار صلح، سعی در گذر به دوره فرا جنگ دارند. این جنبش ها در واقع به عنوان نیروهای ساختاری هستند که قدرت نظامی را تعدیل می کنند.
گیدنز ارکان نهادی ایجاد شده در وضعیت فرا مدرنیته را به نحو زیر بیان می کند: در بعد اقتصادی، نظام سرمایه داری نوعی سیستم پسا کمیابی ایجاد می گردد و این امر به خاطر تلاش نیروهای کارگری ، برای استقرار سازمان های اقتصادی- اجتماعی شده می باشد. در بعد صنعت گرایی با توجه به آثار صنعت بر اکو سیستم، با تلاش جنبش های زیست محیطی روند صنعت گرایی را به سمت انسانی شدن تکنولوژی برده و در خدمت ارتقای انسان و رفع نیازهای وی قرار می دهد. در بعد قدرت حکومتی، در سایه تلاش جنبش های حقوق مدنی و بشری یک نوع از سیستم مشارکتی دموکراتیک چند لایه شهروندان ایجاد می گردد، که ابزاری برای کنترل دولت می باشد. در بعد قدرت نظامی، جنبش های طرفدار صلح، با ایجاد موانع در راه رقابت های تسلیحاتی، موجب ایجاد روند های نظامی زدایی می گردند.
نهایتا از نظر گیدنز، جهانی شدن موجب بازسازی عمیق زمان و مکان در روند زندگی اجتماعی، که همانا فاصله گیری زمان و مکان است، گردیده است. او تاکید دارد که چگونه تحول و توسعه شبکه های جهانی ارتباطات و سیستم جهانی پیچیده تولید و مبادله، نیروی تاثیر گذاری شرایط محلی را بر حیات مردم کاهش داده که در نتیجه آن شغل معدن چیان اسکاتلند، بیشتر از آنکه به مدیریت محلی وابسته باشند، به قیمت گذاری کمپانی های استرالیایی وابسته گشته است. این نوع آزاد شدگی روابط اجتماعی به صورتی اساسی، در همراهی با نیروهای مدرنیته صورت می گیرد. جهانی شدن عرصه را برای چنین فرآیندهای آزاد شدنی بسط و تسهیل می کند.
نتیجه این مسئله این است که تعداد زیادی از مردم در اوضاع و احوالی زندگی می کنند که در آنها نهادهای آزاد شدنی در پیوند مرسوم محلی با روابط اجتماعی جهانی شده زندگی روزمره را سامان می دهد. و این بدان معنی نیست که مکان یا محل در زندگی اجتماعی تاثیری ندارد، بلکه بدان معنی است که تجربه آنان با کسانیکه در آن زندگی می کنند، منطبق نیست. نکته اینجاست که در جهان امروز، روابط اجتماعی و تعاملات بشری، به حضور فیزیکی در یک محل خاص وابسته نیست، بلکه بوسیله ارتباطات آنی و فوری روابط با آنهایی که غایب هستند و از نظر مکانی با ما فاصله دارند، حل شده است. در واقع تعامل حاضر و غایب بیانگر در هم بافته شدن حوادث اجتماعی در فاصله دور با زمینه های محلی می باشد. از دید متفکران این حوزه، می توان به آنتونی مک گرو، اشاره کرد.
وی جهانی شدن را فرآیندی می داند که حسب آن حوادث، تصمیمات و فعالیت ها در یک بخش از جهان، می تواند پیامدهای مهمی را بر روی افراد و اجتماعات در بخش های دیگر جهان داشته باشد. از نظر مک گرو در گفتمان جهانی شدن، دینامیک های گوناگونی وجود دارد که از یک طرف نشانگر پیچیدگی و ابهام در جهانی شدن بوده و از طرفی دیگر، خود این روند موتور محرکه جهانی شدن می باشد. این پدیده دارای فرآیند تاریخی برگشت ناپذیری است که موجبات ایجاد اجتماع انسانی همگانی و جهانی می گردد. پیچیدگی و ابهام در جهانی شدن، بیشتر ناشی از ماهیت دیالکتیکی آن می باشد. چرا که آن دارای دینامیک های متناقضی است که در زیر می آید:
عام گرایی در برابر خاص گرایی؛ جهانگرایی به عام شدن ابعاد زندگی انسانی در سطح جهان اشاره دارد و خاص گرایی نیز به محلی شدن و گرایشهای خاص گرایانه، نظیر اوج گیری ناسیونالیسم، هویت های قومی و ... اشاره دارد.
همگون شدن در برابر ناهمگون شدن؛ همگونی به یکی شدن و همسانی نهادهای زندگی اجتماعی مدرن (زندگی شهری، مک دونالد، مشارکت طلبی و ...) در سطح جهان اشاره دارد و ناهمگونی نیز، به متناوب شدن، تفاسیر گوناگون از زندگی اجتماعی نظیر حقوق بشر اشاره دارد.
همگرایی در برابر واگرایی؛ اولی اشاره به رشد شرکت های چند ملیتی، اتحاد برای تجارت
بین المللی و ... داشته و در مقابل، واگرایی به تقسیمات نژادی، قومی، زبانی و ... اشاره دارد.
تمرکز گرایی در برابر تمرکز زدایی؛ تمرکز گرایی به ظهور مکانیسم تمرکز گرایانه منطقه ای و
بین المللی همچون اتحادیه اروپا مربوط
می گردد و تمرکز زدایی نیز به فعالیت نهضت های جدید اجتماعی چون محیط زیست، زنان، صلح و ... اشاره دارد.
هماهنگی در برابر تقابل؛ با به هم فشردگی زمانی و مکانی، هماهنگی و تقریب در تمدنی، شیوه های زندگی و رویه های اجتماعی مختلف حاصل گردیده است. در مقابل نقاط اشتراک، نقاط افتراق نیز خود را نشان می دهد.
در نتیجه این موارد، جهانی شدن نه تنها فرآیندی ناموزون در تعمیق و گسترش است، بلکه همچنین پیامدهای آن در کل جهان و به طور همگانی تجربه نمی شود. برخی مناطق بیشتر درگیر جهانی شدن هستند و برخی نیز کمتر درگیر می شوند.
جیمز روزنا نیز از منظر اندیشه روابط
بین الملل به موضوع پرداخته و جهانی شدن را یک فرآیند دگرگونی بنیادین و ژرف در شرایط زندگی انسانی تلقی می کند و تاکید دارد که این دگرگونی و تغییرات به خودی خود یک وضعیت نهایی نیست. هر چند گونه های یکسان از رفتارها، فرآیندها و نظام ها را گسترش
می دهد، اما مجموعه ای از ارزش های مشترک را بنا نمی گذارد. از دید وی کشاکش میان جهانی شدن و محلی شدن ناشی از ناسازگاری ذاتی بین این دو پدیده نمی باشد. بلکه این دو پدیده در ارتباط متقابل با همدیگر بوده و دارای کنش و واکنش متقابل با همدیگر هستند. به بیان وی، این دو دارای نوعی شرایط واهمگرایی هستند که طی آن ما شاهد وفاداری همزمان فرد به کشور و موطن خویش در ارتباط با عضویت های چندگانه در دیگر جوامع هستیم. از نظر روزنا مسائلی نظیر کمبود منابع گرایشی خرده فرهنگ ها و خرده گروه ها، کارایی حکومت ها، مسائل و موضوعات فرامرزی و شایستگی توده مردم الگوی واهمگرایی را تشدید کرده است. که در این صورت روابط میان حکومتی در سطح بین الملل، توسط روابط بین افراد و گروه های غیر دولتی تکمیل می گردد. روزنا تحت تاثیر سنت فکری اگوست کنت، منطق جهانی شدن را بر گسترش و عمومیت یافتن تکنولوژی و صنعت قرار داده، که موجب گسترش روندهایی ورای قلمرو های سرزمینی همراه با آئین های فراگیر می گردد. از دید روزنا ظرفیت های دگرگون کننده تکنولوژی، بر رشد و شدت گرفتن وابستگی متقابل تاثیر گذاشته و در نتیجه رشد تکنولوژی، حرکت مردم، کالاها، ایده ها به لحاظ زمان و مکان تقلیل می یابد. اهمیت مقولات فاصله جغرافیایی و اجتماعی، بیش از پیش کمرنگ می شود.
تشکل ها و سازمان های جدیدی وارد صحنه سیاسی گشته و تلاش این تشکل ها و نهادها برای دسترسی به منابع خارجی و تعاملات آزادانه و مستقلانه بیش از پیش، ابعاد در مقیاس های کنونی را تغییر می دهد. بدین نحو در کلیه عرصه های فعالیت بشری از فرهنگی و اجتماعی گرفته، تا اقتصادی و سیاسی، فضاهای عمل مورد تغییر و دگردیسی قرار می گیرد. در حوزه سیاسی پویش های جهانی شدن زمینه ساز رویدادهایی هستند که گسترش نفوذ، خط مشی ها و منافع را ورای مرزهای ساختگی سرزمینی موجود آسان می سازد.
و روندهایی را با خود می آورند که در آنها حوزه اقتدار و مشروعیت کمرنگ تر می گردد. در قلمرو اقتصادی جهانی شدن با گسترش تولید، تجارت و سرمایه گذاری ورای منطقه های اولیه آنها همراه بوده و در زمینه های اجتماعی و فرهنگی، جهانی شدن منجر به فراتر بردن عقاید، هنجارها و عادت ها از خاستگاه اولیه آنها می گردد. استدلال وی این است که در نتیجه این شرایط و آثار بنیادین تکنولوژی بر شرایط جهانی بشر، عصر سیاست بین الملل پایان یافته و ما وارد عصر سیاست فرا بین الملل گشته ایم. هر چند در آن دولت به عنوان یک بازیگر محوری باقی می ماند، ولی اقتدار انحصاری اش را به طور فزاینده ای با سازمان های بین المللی، نهضت های فراملی و شرکت های فراملی تقسیم می کند.
به طوری که می توان گفت که ما از جهان دولت- ملت ها، وارد جهان دو شاخه ای گشته ایم که عبارتند از:
الف) جهان چند مرکزی.؛ جهان چند مرکزی، شامل،۱ ) سازمان های فراملی؛ همچون گروه سبزها، صلیب سرخ و عفو بین الملل.۲ ) مشکلات فراملی؛ نظیر مسائل اکولوژیکی، مواد مخدر و بحران های پولی و مالی.۳ ) حوادث فراملی؛ نظیر پخش تلویزیونی حمله به عراق.
۴) اجتماعات فراملی؛ بر مبنای مذهب نظیر اسلام، بر مبنای دانش، نظیر شبکه های آکادمییک و ... .
۵) ساختار های فراملی؛ نظیر تولیدات و ... می باشد.
ب) جهان دولت مرکزی؛ این جهان نیز شامل کشور هایی همچون ژاپن و ایالات متحده، کشورهای جهان سوم و اتحادیه کشورها همچون اتحادیه اروپاست.
مصطفی حسین زاده
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست