چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

در جست وجوی عظمت از دست رفته


در جست وجوی عظمت از دست رفته

نوستالژی تیتو به بلگراد بازگشته است

این مرد که می‌خواهد تاریخ را به نفع خود تفسیر کند در ویلایی در شهر وستیبول نشسته و سیگار بسیار نازکی دود می‌کند. «یوسیپ بروز» که همه او را یوشکا خطاب می‌کنند صورتی تقریباً کبود دارد و در آن کت و شلوار پرچین و چروک به کسی می‌ماند که مدت‌هاست بهترین دوران زندگی را پشت سر گذاشته است. بریده‌بریده حرف می‌زند و از آنجایی که مردی دیگر با آن شکم برآمده در آن تی‌شرت در کنار وی با صدای بلند صحبت می‌کند، دنبال کردن گفته‌های بروز دشوار است. مرد سومی با چهره‌ای چون سنگ در کنار بروز ایستاده و مانند یک بادیگارد دست‌هایش را چلیپاوار روی هم قرار داده است. اگرچه نورطلایی لوستر بر آن سه مرد می‌تابد اما صورت بروز همچنان بی‌رنگ و کبود است. با صدایی خشن می‌گوید: «من در راه طبقه کارگر مبارزه می‌کنم. آنها برده هستند و من آنها را آزاد خواهم کرد.»

نگاهش را به یک تابلوی رنگ روغن می‌دوزد. در این تابلو مردی را در یونیفورم سفید‌رنگ می‌بینیم که از چهره‌اش استعداد فرماندهی می‌بارد. این تصویر مرد قدرتمندی است که قیافه یک حکمران مهربان را به خود گرفته و به یک ستاره سینمایی می‌ماند. یوشکا بروز هم می‌خواهد مانند آن مرد باشد و به همین خاطر تبدیل به یک سیاستمدار شده و دبیر‌کلی حزب تازه‌تاسیس کمونیست صربستان را بر عهده دارد و فقط به همین خاطر با همکارانش در آن ویلا بیتوته کرده است. یوشکا با ۶۳ سال سن می‌خواهد میراث‌دار آن مرد مشهور باشد.

آن مرد پدر‌بزرگ اوست و مانند یوشکا «یوسیپ بروز» نام داشت و بعدها البته او را با نام «تیتو» می‌شناختند. تیتو تا زمان مرگش در سال ۱۹۸۰ یکی از برجسته‌ترین دولتمردان جهان به شمار می‌آمد و رئیس‌جمهوری سوسیالیست یوگسلاوی بود. در آن زمان تصاویر وی در هر اداره دولتی دیده می‌شد و دستگاه تبلیغاتی رژیم از وی بتی ساخته بود. تیتو از نیکیتا خروشچف میزبانی و با جان اف‌کندی و ویلی برانت ملاقات می‌کرد. رهبر فقید یوگسلاوی سابق همزمان یک پارتیزان، یک دیکتاتور و یک قهرمان زنان بود و زندگی وی از چنان جذابیتی برخوردار بود که در دهه ۶۰ با بازی ریچارد برتون در نقش اصلی به فیلم درآمد. برتون به مدت چهار هفته با تیتو زندگی کرد تا بتواند در حد امکان هر حرکت و هر اشاره وی را یاد بگیرد.

درخشش تیتو با هیچ سیاستمدار دیگری قابل مقایسه نبود؛ درخششی که امروز به سختی قابل تصور است. او مانند یک شاه اپرا در یونیفورمی مجلل و با‌شکوه با مردم خود ملاقات می‌کرد و ۳۲ ویلا در اختیار داشت و زندگی پر‌تجملی را می‌گذراند. البته شخصاً هیچ دارایی‌ای نداشت و پس از مرگش هم ارث و میراثی باقی نگذاشت. تابستان‌ها را در جزیره بریونی واقع در آدریا می‌گذراند و در آنجا برای خود بهشتی ساخته بود. ستاره‌های سینما هر‌ساله در بریونی میهمان تیتو بودند و سوفیا لورن در آنجا برای وی اسپاگتی درست می‌کرد.

جالب آنکه زیردستان تیتو با این زندگی پرریخت و پاش رئیس خود هیچ مشکلی نداشتند اما بعد از فروپاشی جمهوری سوسیالیستی یوگسلاوی در سال ۱۹۹۱ و بروز جنگ داخلی در آن کشور بود که ناگهان تیتو مسوول همه آن فلاکت‌ها شناخته شد. در آن زمان عنوان می‌شد تیتو هویت مردم یوگسلاوی را از آنها گرفته و کشور را به دامان جنگ انداخته است؛ جنگی که طی سال‌های ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۵ یکصد‌هزار نفر را به ورطه مرگ کشاند.

یوشکا بروز با فندک فلزی‌ای که تصویر تیتو بر آن نقش بسته است سیگار دیگری روشن می‌کند. از او می‌پرسیم چه برنامه‌ای برای صرب‌ها دارد و او در پاسخ می‌گوید: «نمی‌خواهم گذشته را احیا کنم و در رویای اتحاد مجدد یوگسلاوی نیستم اما این مردم فریب خوردند. می‌خواهم خصوصی‌سازی را لغو و امور درمان و آموزش را رایگان کنم.»

صدای او صدای مرد پیر خسته‌ای قبل از آخرین آزمون خود است. گاه صدایش می‌لرزد و گویی این زندگی تا اندازه‌ای او را آزار می‌دهد. دیگر احزاب صرب، یوشکا را نادیده می‌گیرند و در فکر این هستند که باید از دست او خلاص شوند. روزنامه‌نگاران از وی به عنوان شخصیتی مضحک یاد می‌کنند و در بلگراد از یوشکا تنها به عنوان هتلداری ناموفق یاد می‌شود. در حقیقت تقریباً هیچ کس برای وی شانسی قائل نیست. اما چه کسی می‌داند، شاید همه مردم فریب بخورند.

ویلای بروز در محله دیپلمات‌نشین که یکی از شیک‌ترین محله‌های بلگراد به شمار می‌آید، قرار دارد. جلوی پنجره‌های ویلای وستیبول پرده‌های نفیس آویزان شده و تعداد بسیار زیادی میز دور تا دور اتاق‌ها چیده شده است، گویی که بروز در آن روز انتظار سیل میهمانان و طرفدارانش را دارد. او و دوستانش مجسمه تمام‌قدی از تیتو را جلوی شومینه قرار داده‌اند و یک فرش عریض از طبقه همکف تا سالن رقص را می‌پوشاند و همه اینها شبیه به تزیینات قرن نوزدهم است. در این ویلا به زودی «باشگاه دوستی صرب‌ها و روس‌ها» برپا می‌شود و اعضای این باشگاه می‌خواهند در این ویلا زمان را ۳۰ سال به عقب ببرند.

می‌توان همه اینها را یک جوک تلقی کرد اما بروز از اینکه به عنوان یک کمونیست حرف‌های کهنه‌شده بزند و همزمان گزافه‌گویی کند، هیچ ابایی ندارد. او از نوامبر۲۰۰۹ خود را دبیرکل حزب می‌نامد و در مقابل ویلایش یک استیشن هیوندا با چراغ‌های آبی چشمک‌زن پارک شده است تا در مواقعی که عجله داشته باشد از آن استفاده کند. بروز البته می‌تواند آدم مهمی باشد اما رفتاری کاملاً فروتنانه دارد. با این حال هنگامی که از او در مورد منابع مالی‌اش پرسیدیم ناگهان به غرش درآمد و گفت: «من آدم فقیری هستم و این خانه را دوستانم اجاره کرده‌اند.» تیتو برای نوه خود تنها یک نام و البته کمی جنون خودبزرگ‌بینی به ارث گذاشت. انتخابات آینده صربستان در اوایل سال ۲۰۱۱ برگزار می‌شود اما بروز از همین حالا اطمینان دارد که به پارلمان راه می‌یابد: «برای شرکت در انتخابات تنها چند هزار امضا کم دارم.»

روی دیوار پشت سر وی تصویری از لنین با پیشانی چروک‌انداخته از روی غرور دیده می‌شود. زیر این تابلو یک میز مخصوص سرو غذا با چهار بطری شراب آلو به چشم می‌خورد. بروز امروز یک نشست حزبی تشکیل داده است؛ نشستی که اعضای آن فسیل‌شده‌هایی هستند که از مدت‌ها پیش شبیه ارواح سرگردان و رانده‌شده زندگی می‌کنند.

یکی از رفقا به آن مرد تی‌شرت‌پوش که بالاخره از مکالمه تلفنی فارغ شده است، می‌گوید: «پیری چیز خوبی است. تیتو چه تعداد دولتمرد از خود به جای گذاشت! چه کشوری داشتیم و چه شد.» نفر سوم که هنوز هم مانند بادیگاردها ایستاده است، می‌گوید: «فقط میراث چرچیل بزرگ‌تر از تیتو بود.» و هنگامی که از او در مورد شغلش می‌پرسیم، با کمی تردید می‌گوید: «در رابطه با امور پارکینگ‌ها کار می‌کنم.»

اما بعداً معلوم می‌شود که تنها یک پارکبان است و یوشکا بروز اظهار عقیده می‌کند: «حتی میراث برژنف هم کوچک‌تر از تیتو بود.» این نگاه خیال‌پردازانه و متوهمانه به گذشته و البته همزمان دیدگاه غالب در بالکان فرو‌پاشیده به حساب می‌آید. امروزه حتی جوان‌ها هم از اینکه هنگام فروپاشی یوگسلاوی هنوز به دنیا نیامده بودند، احساس شعف می‌کنند. در سال ۲۰۱۰ یعنی ۳۰ سال پس از مرگ دیکتاتور بار دیگر تب تیتو بالا گرفته است.

در زاگرب پایتخت کرواسی تی‌شرت‌های منقش به چهره استخوانی تیتو به چشم می‌خورد و در سارایوو پایتخت بوسنی این نام روی یک کافه گذاشته شده و یک نفر حتی سیگارهایی با نام تیتو روانه بازار می‌کند. علاوه بر آن هر سال در سالروز مرگ تیتو هزاران نفر به بلگراد می‌آیند و به همراه یوشکا بروز به زیارت قبر تیتو می‌روند.

آیا این تحسین و ستایش واقعاً به خاطر توانایی‌های تیتو است و همان توانایی‌ها میل برای بازگشت به گذشته را تقویت می‌کند؟ آیا واقعاً در زمان تیتو و آن طور که سالخوردگان می‌گویند وضعیت بهتر از امروز بوده است یا این تنها یک نوستالژی و شور و شوقی برای ساختن یک بت سوسیالیستی است؛ اشتیاق برای آن کت و شلوار آبی آسمانی در عکس‌های قدیمی و آن تزیینات دهه ۷۰ و نیاز به آن آرامشی که تصاویر رسمی از تیتو با آن سیگار در گوشه لب نشان می‌داد؟

اکثر جمهوری‌های سابق یوگسلاوی تا به امروز از پیامدهای جنگ در رنج هستند. در میان آن پنج کشور جدید، تنها کرواسی که نامزد عضویت در اتحادیه اروپاست و اسلوونی به عنوان عضو اتحادیه اروپا از وضعیت نسبتاً بهتری برخوردارند. در کشور ازهم‌گسسته بوسنی‌وهرزگوین مسلمانان و صرب‌ها با بدگمانی یکدیگر را کنترل می‌کنند و در تمام این جمهوری‌ها بحران اقتصادی امری به شدت جدی و دشوار به حساب می‌آید. صربستان هنوز هم کشوری منزوی است زیرا این کشور در دهه ۹۰ بزرگ‌ترین جنگ‌افروز جهان لقب گرفت. دو سال پیش ناسیونالیست‌ها از قدرت کنار رفتند و از آن زمان، احزاب مدنی کشور را اداره می‌کنند.

برای پی بردن به آنچه یوگسلاوهای سابق و صرب‌ها و کروات‌ها و بوسنیایی‌های جوان به خاطر آن شیفته تیتو هستند به سراغ استاد سابق موسیقی در سارایوو یعنی «فاروق سیچاریچ» می‌رویم. سیچاریچ مدیریت تشکیلات اتحادیه تیتو در بوسنی‌وهرزگوین را بر عهده دارد. مسلمانان بوسنی به عنوان یک اقلیت در یوگسلاوی تحت حمایت تیتو قرار داشتند و از همین روست که آنها همواره دیدگاهی مثبت به آن دیکتاتور دارند. از سال ۲۰۰۲ تعداد ۵۰ اتحادیه در بوسنی تاسیس شده است که کار دیگری جز حفظ آن خاطرات خوب ندارند. سیچاریچ کت و شلوار بدقواره‌ای پوشیده و پشت سر هم سیگار می‌کشد. او می‌گوید قصد ورود به سیاست را ندارد اما چندی پیش از یک ابتکار قانونی حمایت کرد که استفاده از نمادهای ناسیونالیستی را ممنوع می‌کرد و البته موفقیتی در پی نداشت. او نیز مانند یوشکا بروز با احترام از دوران تیتو یاد می‌کند. سیچاریچ می‌گوید: «گذرنامه ما در تمام دنیا بهترین بود و می‌توانستیم با آن همان طور که به غرب سفر می‌کنیم به شرق نیز سفر کنیم. سیستم بهداشت و درمانی ما هم یکی از بهترین‌ها بود و هر دهقان‌زاده‌ای می‌توانست پزشک شود.» وقتی به وی، زندگی پرتجمل تیتو و آن بی‌شمار ویلاها را یادآوری می‌کنیم سری تکان می‌دهد و می‌گوید: «آه، او که خودش صاحب آن مستغلات نبود!» و در مورد حزب جدید بروز می‌گوید: «ایده قشنگی است اما متاسفانه خیلی آرمانشهری است.»

آیا واقعاً یوگسلاوی دنیای بهتری بود؟ دانشمندان و کارشناسان امروزه بر آن هستند که به این پرسش پاسخ دهند. در همان حال که بروز سرگرم تجهیز حزب خود است، همایش تیتو در بلگراد برگزار می‌شود. نزدیک شدن به افسانه تیتو کار دشواری است زیرا هنوز هم وی در هاله‌ای از تقدس محصور است. شخصیت تیتو حتی برای محققان هم اسرار‌آمیز، غریب و متضاد می‌نماید. از محفل داخلی قدرت روایت و خبری به بیرون درز نمی‌کند و البته تعدادی از آرشیو‌ها در سال ۲۰۱۰ گشوده شدند.

یوسیپ بروز ملقب به تیتو در سال ۱۸۹۲ به عنوان یک دهقان‌زاده به دنیا آمد. پدرش کروات و مادرش یک اسلوونیایی بود. او تنها چند سال به مدرسه رفت و سپس در جنگ جهانی اول شرکت کرد و در زندان روس‌ها با افکار انقلابی آشنا شد. پس از بازگشت به پادشاهی یوگسلاوی به جنبش نوپای کارگری پیوست و حزب کمونیست را بنیاد گذاشت و به همین خاطر زندگی مخفی را آغاز کرد. نام تیتو در واقع یک کد امنیتی بود که برای مبادله اطلاعات با مسکو به کار می‌رفت؛ در اصل مخفف نام تپانچه‌های تی‌تی ۳۳ ساخت شوروی بود. تیتو در جنگ جهانی دوم رهبری پارتیزان‌های یوگسلاوی را بر عهده داشت و به کمک آنها و با توانایی‌های شخصی‌اش موفق به بیرون راندن آلمان اشغالگر شد. او همواره به این خاطر که جسارت مخالفت با استالین ابرقدرت را داشت و در یوگسلاوی برخلاف معمول یک رژیم میانه‌رو کمونیستی تاسیس کرده بود، احساس قدرت می‌کرد. مردم یوگسلاوی برخلاف مردم دیگر کشورهای بلوک شرق اجازه خروج از کشور را داشتند و حتی تا اندازه‌ای دموکراسی در کارهای اشتراکی به چشم می‌خورد. با این حال گفتن یک لطیفه در مورد تیتو می‌توانست فرد خاطی را به زندان بیندازد.

تیتو در دوران جنگ سرد رفتاری خارق‌العاده در مقابل شرق و غرب از خود نشان داد و به همین خاطر غربی‌ها او را به چشم مانعی بر سر راه کمونیسم خشن نگاه می‌کردند.

او به عنوان یک جمهوری سوم مابین دو بلوک امریکا و شوروی، جنبش عدم تعهد را پایه گذاشت و از این اقدام تیتو تا به امروز در کشورهای توسعه‌یافته به عنوان کاری سترگ یاد می‌شود.

«یوشکا» بروز با عجله از روی صندلی‌اش بلند می‌شود و به رفقای حزبی دستور می‌دهد: «باز هم رومیزی می‌خواهیم، زرد باشد بهتر است، چون رنگ دیوارها کمی روشن‌تر است.» اما این اعتماد به نفس او از کجا سرچشمه می‌گیرد؟ او از زمان انحلال حزب دولتی سوسیالیست یوگسلاوی در سال ۱۹۹۰ چهارده بار شانس خود برای تاسیس حزب کمونیست را امتحان کرد که هر ۱۴ بار به شکست ختم شد. البته به گفته خودش یک بار فاصله زیادی تا پیروزی نداشت اما به دلیل برخی اقدامات قضایی باز هم ناکام ماند.

حال تصویری از چهره پدر بزرگ را روی برگه‌های درخواست عضویت چاپ کرده است و به قول خودش: «هر روز مردم تلفن می‌کنند و خواهان همکاری هستند.» در ساختمان مرکزی حزب هم یک رستوران برای اعضا دایر شده است که در لیست غذاهای آن گوشت گوزن، آهو و خوک به چشم می‌خورد. رفیقی که در امور مربوط به پارکینگ‌ها فعالیت دارد با خوشحالی می‌گوید: «همه این غذاها طبق سلیقه تیتو سرو می‌شود.»

در خلال بعد‌از‌ظهر ۱۲ عضو دیگر هم می‌آیند که اکثر آنها حدود ۲۰ سال سن دارند. آنها هم سخنرانی‌های کوتاهی ایراد می‌کنند و دست‌ها را بالا می‌برند و آرا را می‌شمارند و بر سر پست‌های حزبی رقابت می‌کنند. اما آنچه کاملاً به چشم می‌آید اینکه همه این افراد تنها به دلیل مطامع و برخورداری از امتیازهای خاص و شخصی در اینجا حضور دارند. یوشکا بروز با حالتی که رضایت از آن می‌بارد، پشت میز کوچکی نشسته و سیگار می‌کشد. نیروهایی جدید کشف کرده و حال فقط شاهد شکفتن آنهاست.

چند روز بعد نفس‌زنان از تپه کوچکی در یکی از پارک‌های بلگراد بالا می‌رود. او می‌خواهد مکانی را به ما نشان دهد که بیش از هر جای دیگر در آنجا آثاری از تیتو وجود دارد؛ جایی که او زندگی کرد و در آنجا به خاک سپرده شد و زمانی موزه تیتو نام داشت و امروز موزه تاریخ یوگسلاوی نام دارد. یوشکا بروز همیشه همان کت و شلوار چروک را به تن دارد و در این لباس گویی از گردونه زمان خارج شده است.

آن بلگراد زمانی یکنواخت و کسل‌کننده از مدت‌ها پیش با آن قصرهای مرمت شده عصر قیصر و کلوپ‌های شیک و کافه‌های گران‌قیمت درخشش خاصی پیدا کرده است. امروزه چند خانواده به طور پنهانی بر این شهر حکومت دارند و این را حق خود می‌دانند. «بروز» زیر لب از کارهایش و از قرار ملاقاتش با کسی که قرار است او را به سفارت روسیه ببرد می‌گوید. بالاخره ماشینش را در پیاده‌روی مقابل موزه پارک می‌کند.

این ساختمان بتونی و زشت در سال ۱۹۶۱ و به عنوان مکانی برای نمایش هدایای دولتی ساخته شد. اما اوایل دهه جاری همه آن چیزهایی که مربوط به تیتو می‌شد از این ساختمان خارج شد، زیرا حاکمان وقت تنفر عجیبی از آن رئیس‌جمهور فقید داشتند. اما ویلای تیتو هنوز هم در آن پارک قرار دارد و امروز کسی در آن پای نمی‌گذارد و پشت یک دیوار از دیده‌ها پنهان شده است.

بروز توضیح می‌دهد که در یکی از ساختمان‌های کناری این ویلا بزرگ شده و نگهداری از وی بر عهده یکی از عمه‌ها و یک پرستار بچه بوده است. او می‌گوید همه دوران جوانی را همراه با خواهر کوچک‌ترش نه در کنار پدر و مادر بلکه در کنار تیتو گذرانده است. وقتی در مورد چرایی این مساله از او می‌پرسیم ظاهراً نمی‌خواهد پاسخی دهد و تنها به این اشاره می‌کند که پدرش به دام رسوایی می‌افتد و خانواده از هم می‌پاشد. به این ترتیب تیتو فرزندان پسرش را تحت حمایت خود می‌گیرد. اما برای بروز مهم‌تر این است که بگوید هر روز با اتوبوس به مدرسه می‌رفته است و بیوگرافی‌اش در نوع خود یک داستان سیاسی است: «ما نه راننده داشتیم و نه مایملک شخصی.» او زمانی در آن باغ سرسبز با فرزندان جمال عبدالناصر رئیس‌جمهور مصر در دهه ۶۰ بازی کرده و در سنین خردسالی طی سفری به کوبا چه‌گوارا را از نزدیک دیده است.

اما تیتو چطور بود؟ یوشکا می‌گوید: «هرگز من را کتک نمی‌زد.» نزدیک‌ترین راه برای رسیدن به پدر بزرگ گذشتن از آن دیوار بود و یوشکا برای این کار چاره‌ای جز بالا رفتن از دیوار نداشت. تیتو غالباً پشت میز کارش می‌نشست و اصولاً وقت نداشت.

او حتی تا به امروز هم برای نوه‌اش موجودی دست‌نیافتنی است و یوشکا با حرارت خاصی در مورد وی صحبت می‌کند. یوشکا از وی نه با عنوان پدربزرگ بلکه تنها با نام تیتو یاد می‌کند، اما هستند کسانی که می‌گویند یوشکا بروز نوه مورد علاقه تیتو نبوده است و تیتو از وی به دلیل میگساری‌ها و زنبارگی‌هایش با عنوان عیاش نام می‌برده است.

بروز در مقابل یک باجه شیشه‌ای می‌ایستد. این ساختمان هم در سال‌های دهه ۶۰ بنا شده است. خانه گل‌های تیتو که در عین حال یک باغ گیاه‌شناسی نیز بود امروزه تبدیل به مقبره تیتو شده است. در مقابل مقبره مردی با لباس سورمه‌ای مخصوص کارمندان دولت حضور دارد و با دیدن یوشکا چهره‌اش می‌شکفد و دستش را به سوی وی دراز می‌کند: «وضعیت حزب چطور است؟» و یوشکا در حالی که گویی رفتار سیاستمداران را تمرین می‌کند، پاسخ می‌دهد: «آه، ممنون، خوب است، هر روز تعداد اعضا بیشتر می‌شود.»

«بروز» به سالنی پرنور وارد می‌شود. راهی باریک از میان باغچه‌هایی پر از گیاهان استپی می‌گذرد که به سمت یک تخته سنگ مرمری می‌رود که روی آن نام تیتو و زمان تولد و مرگ وی حک شده است. تیتو در زیر این سنگ مدفون است و «بروز» دست‌هایش را روی هم می‌اندازد و گویی در حال عبادت است. اما می‌گوید فقط خاطرات خوش از تیتو را مرور می‌کند.

زیبا‌ترین خاطره‌اش به جزیره بریونی باز‌می‌گردد. تیتو عاشق این بود که همراه با نوه‌ها و میهمانان دولتی در این اقامتگاه تابستانی برای شنا برود و با آن کت و شلوار سفید تابستانی پشت فرمان قایق موتوری‌اش بنشیند. در عکس‌های خصوصی اعضای این خانواده سوسیالیست به مانند خانواده‌های بورژوا در صندلی‌های حصیری نشسته‌اند. امروز این جزیره تبدیل به موزه شده است و حتی بازدید از باغ وحش شخصی و قدیمی تیتو با آن هدایای دولت‌های خارجی و فیل‌ها و گورخرها برای عموم آزاد است.

اینکه در مقبره تیتو لوحه و عکس‌های مناسبی برای یادآوری کامل مراسم تدفین وی وجود ندارد مایه ناراحتی یوشکا می‌شود. تنها روی تابلویی که در آنجا آویخته شده در چند کلمه به زبان انگلیسی آمده است که در مراسم تشییع جنازه تیتو ۳۱ رئیس‌جمهور، چهار پادشاه، چهار شاهزاده و ۲۲ نخست‌وزیر حضور داشته‌اند.

هنگامی که تیتو در چهارم ماه مه ۱۹۸۰ درگذشت جنازه وی در قطاری ویژه از لوبلیانا به اینجا آورده شد. در کنار ریل قطار هزاران نفر حضور داشتند و بسیاری از آنها گریه می‌کردند. «یوشکا بروز» هم در همان قطار بود. به شدت احساس تنهایی می‌کرد و هنگامی که انتظار داشت کسی در کنار او بایستد هیچ کس به وی توجهی نکرد.

موزه خالی است. «بروز» می‌گوید: «من در سازماندهی مراسم تشییع جنازه همکاری داشتم.» ظاهراً این جمله به معنای مشروعیت بخشیدن به همه اقداماتی است که وی امروز تحت نام تیتو انجام می‌دهد.

چند قدم آن سوتر از این راهرو محلی است که تیتو در آن کار می‌کرد. او عاشق این خانه بود و به همین خاطر در سال‌های واپسین دستور ساخت این دفتر را داده بود. میز سنگین و بزرگی در زیر تصویری از تیتو قرار دارد و او به این ترتیب این امکان را داشته است که از روی صندلی راحتی‌اش به باغچه‌های پر از گل آن زمان نگاه کند. از میهمانان خارجی هم در این محل استقبال به عمل می‌آمد.

این آرامگاه امروز یکی از معدود مکان‌های یوگسلاوی سابق است که هنوز هیبت و سنگینی تیتو در آن کاملاً احساس می‌شود. بازدید‌کننده از خود می‌پرسد کدام نیرویی بود که زمانی این کشور چندملیتی را کنار هم نگه می‌داشت. «بروز» می‌گوید: «دولت خیلی مایل است که اینجا را با خاک یکسان کند اما جراتش را ندارد.» هنگام ترک آرامگاه قوی و سالم نشان می‌دهد. یک بار دیگر با آن نگهبان دست می‌دهد و آنجا را ترک می‌کند. چنان نشان می‌دهد که گویی در همین لحظه رقابت انتخاباتی آغاز شده است.

کمتر از چند هفته دیگر دوباره به خانه گل‌ها باز‌می‌گردد. این بار همسرش، دختر کوچکش و خواهرش «زلاتیکا» را هم به همراه خودش می‌آورد. «بروز» امروز کت و شلواری مشکی به تن دارد و کراوات قرمز زده است و یک دسته گل در دستانش دارد. هنگامی که دسته گل را روی سنگ مرمری می‌گذارد صدای دوربین‌ها یک لحظه قطع نمی‌شود. «بروز» دخترش را در آغوش می‌گیرد زیرا امروز اینجا پر از جمعیت است. خواهرش هم با ترس خود را به او می‌چسباند.

زلاتیکا برونوه عزیز تیتو بود. او ۶۱‌ ساله است و در حال حاضر به عنوان یک بازنشسته در حومه بلگراد زندگی می‌کند. او می‌تواند ساعت‌ها در مورد تیتو حرف بزند و همیشه اشک در چشمانش جمع می‌شود. با‌ارزش‌ترین دارایی وی نیز همان عکس‌های قاب‌گرفته‌ای است که در آن زنی جوان و زیبا در کنار تیتو دیده می‌شود و این عکس‌ها نشان‌دهنده نزدیکی عمیق میان آن دو نفر است. زلاتیکا در مورد برادرش می‌گوید: «نگرانش هستم و می‌ترسم مردم انتظار زیادی از او داشته باشند.»

در سی‌امین سالروز مرگ تیتو جمعیتی بالغ بر دو هزار نفر همراه این خواهر و برادر به اینجا آمدند و البته یوشکا ادعا می‌کند شمار آنها تا ۱۰ هزار نفر بوده است. حتی هیاتی از نمایندگان جنبش عدم تعهد و ارکستر نظامی ملبس به یونیفورم هم به این مکان آمدند و سرودهای ملی نواختند. «یوشکا بروز» چنان مغرور نشان می‌دهد که گویی مهم‌ترین بازدیدکننده است. از نظر وی حضور این افراد نشان می‌دهد که هنوز هم آثار و یادگارهای آن دوران و رهبر سوسیالیست یوگسلاوی زنده است.

چند روز بعد از آن باز هم همان آدم‌های غریبه تنها حاضران در این پارک هستند. اما این بار «یوشکا بروز» حضور ندارد. تعدادی جوان هم با مدارک و لپ‌تاپ‌های خود از پله‌های موزه بالا می‌روند تا در مورد تاریخ یوگسلاوی تحقیق کنند. اکثر آنها به زبان انگلیسی صحبت می‌کنند و چند نفری هم از لندن و نیویورک و البته به دعوت دانشگاه بلگراد به این کشور سفر کرده‌اند و گویی تب تیتو همه دنیا را فرا گرفته است.

دانشمندانی از ۱۶ کشور جهان این سالن قدیمی با پارکت چوبی را پر کرده‌اند و روی صندلی‌های پرسروصدایی می‌نشینند که زمانی از آن به عنوان صندلی‌های سوسیالیستی یاد می‌شد. در اینجا همه چیز به دوران تیتو باز‌می‌گردد و اسناد و عکس‌ها و فیلم‌هایی نمایش داده می‌شود که تنها شگفتی حاضران را برمی‌انگیزد: یوگسلاوی روی نقشه‌های رسمی دقیقاً در کانون جهان قرار داشت. البته این دانشمندان در مورد تیتو نظرات متفاوتی دارند.

برخی می‌گویند او بازیگری ماهر بود و برخی وی را سخنرانی زبردست می‌دانند. عده‌ای دیگر می‌گویند: «اقتصاد یوگسلاوی فاجعه‌بار بود اما همواره آمارهای جعلی ارائه می‌شد. در سال‌های ۶۰ اکثر یوگسلاوهایی که به خارج سفر می‌کردند به عنوان کارگران میهمان در کشورهای دیگر کار می‌کردند.» برخی هم پیشنهاد می‌دهند که باید بررسی‌های دقیقی صورت گیرد تا معلوم شود شخص تیتو مسوول چه تعداد از بی‌شمار قتل‌های انجام شده، بوده است. در سال‌های دهه ۵۰، صدها نفر در زندان واقع در جزیره گولی اوترک از پا درآمدند. و البته برخی دیگر هم بر این باورند که تیتو تنها شانس داشت و در بازاریابی موفق بود.

این دانشمندان در نظر دارند نتایج بررسی‌های خود را به زودی در کتابی منتشر کنند. بسیاری از آنان تب و نوستالژی تیتو را نتیجه محتوم بحران می‌دانند و اصولاً تحقیق در مورد وی را امری مضحک عنوان می‌کنند. بی‌تردید هیچ یک از آنان به اندازه «یوشکا بروز» اشتیاق چنین کاری را ندارند.

آن همایش کمی پیش از آنکه یوشکا فکورانه در ویلایش قدم بزند و یک سیگار نازک دود کند آغاز شد. او از خود می‌پرسد که باید در همایش حضور داشته باشد؟ البته کسی از یوشکا دعوت نکرده است اما به عقیده خودش تنها کسی است که صلاحیت صحبت در مورد تیتو را دارد. از نظر وی هیچ یک از آنها نمی‌توانند تصویر درست و غیر‌مجعولی از تیتو ارائه دهند.

به هر صورت اما بالاخره رستوران اعضای حزب افتتاح شد و تنها میهمانان آن هم همان افراد حاضر در ویلا هستند. همه چیز سر جای خودش قرار دارد، به غیر از عکس لنین که به خواست یوشکا عکسی از تیتو جای آن را گرفته است.

یورگ بورگر-ترجمه: محمدعلی فیروزآبادی



همچنین مشاهده کنید