یکشنبه, ۲۳ دی, ۱۴۰۳ / 12 January, 2025
مجله ویستا

زرافه زرد


زرافه زرد مثل همیشه در جنگل شروع به قدم زدن کرد .
تنهای تنها بدون هیچ دوستی !
راستی چرا زرافه همیشه تنها بود؟ چرا به جز آسمان و سر شاخه درختان و ابرها چیز دیگری را نمی دید ؟
خورشید …

زرافه زرد مثل همیشه در جنگل شروع به قدم زدن کرد .

تنهای تنها بدون هیچ دوستی !

راستی چرا زرافه همیشه تنها بود؟ چرا به جز آسمان و سر شاخه درختان و ابرها چیز دیگری را نمی دید ؟

خورشید به شدت به چشمان زرافه زرد می تابید و زرافه زرد چشمهایش را پایین انداخت تا نور خورشید کمتر آزارش دهد.

زرافه زرد به پایین نگاه کرد .

پایین پایین پایین تر تا این که

بالاخره رسید به زمین

خدای من... این اولین بار بود که زرافه زرد این همه حیوان را می دید خرگوش ، پلنگ ، گورخر ، خرس ، سنجاب ، روباه .....

دیگر زرافه زرد فهمیده بود که اگر فقط به بالا نگاه نکند و به

پایین تر هم نگاه کنه دیگر تنها نیست !

حالا زرافه زرد دوستان زیادی دارد و دیگر تنها نیست .