دوشنبه, ۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 24 February, 2025
عبدالله انوار
سید عبدالله انوار، نسخه شناس، فهرست نویس، مصحح و مترجم متولد سال ،۱۳۰۳ تهران
تعدادی از آثار: تصحیح و تعلیقه جهانگشای نادری، تصحیح و تعلیقه اساس الاقتباس خواجه نصیرالدین طوسی در منطق (۲ جلد)، ترجمه تطور حیات اثر برگسون از متن انگلیسی با توجه به متن فرانسوی، ترجمه حكومت الهی اثر سن توماس آگوئیناس، ترجمه سمبولیسم در دین، ترجمه ریاضیات علمی است كه موضوع ندارد و...
وقتی با اصرار و در تماس های مكرر از عبدالله انوار می خواهم كه از سرگذشت و زندگی اش بگوید، بالاخره سخنش را در دست نوشته ای با این جملات آغاز می كند: «اگر بگویم گم گشته در حوادث سرگذشتی مضبوط ندارد تصدیق بفرمایید كه كلام بی ربطی نگفته ام، خاصه آنكه به قول جنید بغدادی سرگشته را خبری نیست و از نیست و عدم توقع هست و وجود داشتن توقع محال است مضافاً اگر آدمی در مقام گمنامی و بی نامی بماند آن وقت صاحب نام در نزد اهل دل و نامداران واقعی است. بی نام و نشان باش كه دركوی خرابات/ بی نام و نشان هر كه بود صاحب نام است» سید عبدالله انوار در سال ۱۳۰۳ شمسی در یك خاندان مذهبی سیاسی در تهران، خیابان سعدی شمالی به قول امروزیها و خیابان صنیع الدوله به قول قدیمی ها پا به عرصه حیات گذاشت. پدرش قبل از مشروطیت از مدرسان علوم معقول و منقول بود و درجه اجتهاد در منقول داشت و در معقول شاگردی میرزا ابوالحسن جلوه متفلسف اواخر دوره ناصری و پس از او شاگردی آقا میرزا حسن كرمانشاهی در فلسفه مشاء كرده بود و نزد این دو بزرگوار تا آخر الهیات شفا خوانده بود و در فلسفه متعالیه صدرالدین شیرازی افتخار شاگردی آقا میرزاهاشم رشتی استاد مسلم اسفار را داشت و خود پس از این شاگردیها مدرس این دو رشته بود. چون ندای مشروطیت و آزادی برخاست و مردم رنجدیده از جور ظالمان به فغان آمدند او كه فلسفه خوانده بود خوب حس می كرد كه در لوای آزادی بشر به انسانیت دست می یابد و شكوفا می شود. پس طاق و رواق مدرسه را در برابر این ندای آسمانی به یك سو نهاد و عاشقانه در پیشبرد مشروطه از خطیبان این ندا شد و در این راه زجر ها كشید. از آن جمله نود روز در زندان باغشاه زنجیر استبداد برگردن گرفت و ضرب و شتم زندانبانها را چشید و وقتی كه از زیر یوغ این زنجیر خلاصی یافت از تهران به مازندران تبعید شد و در آنجا با لشكریان محمد ولیخان، سهپهسالار تنكابنی همگام و همرزم شد و در فتح تهران از طلایه داران سپاه او بود. اما این حوادث او را مرد سیاسی كرد و سرانجام به وكالت مجلس شورای عالی نائل شد. او با آنكه چندین دوره وكیل شد و سیاست و عوارض آن به زندگیش سخت پیوند خورد، اما در نهایت دریافت كه سیاست سرابی بوده كه در پای آن قیل و قال فضل را قربانی كرده است وهمواره فرزندان خود را از غوطه ورشدن در این سراب منع می كرد. عبدالله انوار در این خاندان روزهای كودكی را در زیر سنت نسبتاً سخت مذهبی گذراند. انوار برای تحصیل به مدرسه سیروس واقع در چهار راه مخبرالدوله فرستاده شد. روزهای آخر شهریور ۱۳۱۰ بود كه پدر او را به آن مدرسه برد، ولی قبل از رفتن به مدرسه، نزد خواهرش كه یكسال و نیم از او بزرگتر بود كتاب سال اول را آموخته بود و به كمك مادر هم عدد نویسی را تا ده هزار و جمع را تا هزار و عمل تفریق را تا صد خوب فرا گرفته بود. به این ترتیب مدیر مدرسه تصمیم گرفت كه او را به كلاس دوم بفرستد. اما به خواست پدر عبدالله انوار به كلاس اول رفت. معلم كلاس اول مردی مسن و سخت مذهبی بود و بدون مراعات سن شاگردان به خاطر جزئی ترین خطایی شاگردان را با تركه و سیلی مجازات می كرد. انوار می گوید: «یاد دارم یكی از همكلاسیهایم را روزی به جهت آنكه درسش را حاضر نكرده بود به ازای هر خطایی سیلی محكمی زد و آن قدر زد كه از بینی طفل خون جاری شد. اما انوار كه در ۸۰ سالگی روزه دار است و خانه اش رنگ و بویی مذهبی دارد و طراحی از خانه كعبه بر دیوار آن خود نمایی می كند» در یاد آوری اولین خاطرات مدرسه اش می گوید:» وقتی فراش مرا به كلاس اول برد، معلم بدون هیچ مقدمه ای از من پرسید نماز روز چند ركعت است، گفتم هشت ركعت. او گفت ده ركعت است. دو ركعت آن را خوردی؟ در منزل، آن روزها مستخدمه ای سخت مذهبی داشتیم كه به ما خوب ركعت های نماز را آموخته بود. من كه طوطی وار نمازها را فراگرفته بودم طبق آموزش های او به معلم گفتم آن دو ركعت متعلق به نماز صبح و قبل از طلوع آفتاب و روز است، نه روز و بعد باز از من پرسید نماز عشاء چند ركعت است، به او گفتم چهار ركعت. او چون جواب مرا شنید بعد از من پرسید اگر بین دو و سه شك كنی چه باید بكنی. من كه در نمازگزاری تا این حد پیش نرفته بودم گفتم نمی دانم چه كنم و در واقع اصلاً سؤال او را نفهمیده بودم. بعد او گفت آن را یادت می دهم، اگر یاد نگیری چنان می زنمت كه بمیری. من كه در آن سن اصلاً نمی دانستم شك چیست و آن هم بین «دو و سه» و تازه با حفظ طوطی وار دستور و قول او كاربردش را نمی فهمیدم، گفتم چشم. متأسفانه پس از آنكه شكیات را آموختم، اشكال كارم شروع شد، زیرا تا آن وقت اصلاً شكی نمی كردم، ولی پس از آموزش دیگر حضور قلب من در نماز از بین رفت و همه فكرم در نماز متوجه این بود كه آیا شك كرده ام و شكم بین دو و سه یا سه و چهار بوده است تا طبق قول او رفتار كنم تا گرفتار ملك دوزخ در آن دنیا نشوم. بعد از آن فهمیدم كه مسائل مذهبی را با تهدیدات ملك دوزخ به طفل آموختن به جای آنكه خلوص نیت در او ایجاد كند یك ترس ناخودآگاه ایجاد می كند و نماز به جای ایجاد امنیت یك نوع نفرت و انزجار ایجاد می نماید.»
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست