سه شنبه, ۱۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 4 March, 2025
عدالت, یک توافق نیست

رهیافتی بر مبانی مکتبها و جنبشهای سیاسی شیعه در دوران معاصر، در حسرت تجدد و ترقی بازشناسی علل ناکارآمدی و ناکامی مدرنیته در ایران، مولفههای غربگرایی در تاریخ تحولات ایران، شبیهسازی مدرنیسم، ۹ جلد مجموعه مقالات در حوزۀ آسیبشناسی علوم انسانی در ایران از جمله کتابهایی هستند که به قلم وی نگارش یافتهاند.
در ادامه سلسله بحثهای عدالت و الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت، گفتوگویی با وی انجام دادیم که هماکنون مشروح آن ارائه میشود.
● تعریف شما از عدالت اجتماعی چیست؟
شاید از زمانی که بشر توانست یک محیط کوچک اجتماعی پیرامون خود ایجاد کند، با مفهوم عدالت درگیر بود. تعریف این واژه از چشماندازهای مختلف فرق میکند. یک بار شما ممکن است از من بخواهید از نظر باورها و اعتقادات خودم این واژه را تعریف کنم یا از من بپرسید فیلسوفها یا فقها چه تعریفی از این واژه دارند؟ این تعریف متناسب با نگاه به عدالت و نوع آن است. نگاه به عدالت صرفا نگاه شریعت محور نبوده است؛ نگاه اخلاقی، توحیدی و توافقی نسبت به این پدیده وجود دارد.
عدالت ویژگیهایی دارد که حتی برخی متفکران ما هم در این رابطه دچار اشتباه میشوند. تعریف آنها از عدالت این است که وقتی شما هر چیزی را در موضع خودش قرار میدهید، این عین عدالت است، ولی این تعریف از عدالت، مفهوم اجتماعی ندارد بلکه به این عدالت، عدالتتکوینی میگویند. خداوند تبارک و تعالی عدالت را در دو موضع قرار داده است. یکی عدالت در حوزه تکوینی است که به جایگاه هر چیز در عالم خلقت برمیگردد. اشیا به تناسب استعدادشان سرجای خود قرار میگیرند. این تعریف تکوینی عدالت است. هستی بدون تعریف تکوینی عدالت معنا ندارد و شکل نمیگیرد، چون اگر قرار باشد هر شیء کارکرد خودش را نداشته باشد، همه چیز به هم میریزد و هیچ چیز سرجای خودش قرار نمیگیرد.
در تعریف عدالت از جنبه اجتماعی باید گفت بحث از عدالت تشریعی، صحبت از حق است. در جایی که فقها، بزرگان، علما و ائمه دینی ما میگویند به هر ذیحقی حقش داده شود این به معنای عدالت اجتماعی است و در این معنا، عدالت در حوزه دین، جنبه اجتماعی پیدا میکند؛ بنابراین وقتی حق هر موجودی داده شود و بتواند از حق خودش استفاده کند میگویند عدالت دربارهاش اجرا شده است. پس عدالت اجتماعی فراتر از حوزه تکوین در حوزه تشریع رابطه نزدیکی با حقوق پیدا میکند.
● آیا اندیشمندان غربی با چنین نگاهی به عدالت اجتماعی توافق دارند؟
خیر. مفهوم عدالت در فلسفه غرب با نگاه دینی ما به عدالت اجتماعی متفاوت است. عدالت در غرب اصولا فضیلت است. به این معنا که عدالت در ردیف سایر فضایل اخلاقی قرار میگیرد. در حوزه اخلاق، عدالت میان همه فضایل مانند شجاعت، عشق و محبت برتر است. بنابراین انسان عادل کسی است که جامع همه فضایل باشد، ولی در رأسش فضیلت عدالت را هم داشته باشد. در غرب انسانها مکلف به عمل عادلانه نیستند اما اگر عادلانه برخورد کنند کار خوبی است و از فضیلت برتر بهرهمندند ولی مکلف به این عمل نیستند. نه از جنبه اعتقادی، نه از جنبه وجدانی و نه از جنبه فلسفی کسی آنها را مورد سوال قرار نمیدهد که چرا عادلانه رفتار نکردید. فقط میگویند اگر عادلانه برخورد میکردید بهتر بود. ولی این مسأله به محض این که در حوزه تشریعی قرار میگیرد مفهومش فرق میکند. عدل و عدالت به مثابه ضرورت است. یعنی این که عدالت نه تنها بخشی از دایره تکوین است، بلکه بخشی از حیطه زندگی است و نمیتوان آن را تفکیک کرد و در رده فضائل دیگر قرار داد. این یک ضرورت است و اگر عدالت در جامعه نباشد آن جامعه رکن پایدار ندارد و نمیتوان آن را جامعه معرفی کرد. مثل این است که خصلت و ماهیت وجودی یک شیء را از آن بگیرید، در این صورت، آن شیء منهدم میشود. در نگاه دینی ما، مفهوم عدالت چون بخشی ضروری از جامعه است نمیتوان جامعه اسلامی را بدون مفهوم عدالت تصور کرد.
● اساسا این مفهوم با تعالیم و اهداف دینی ما چقدر سازگاری دارد؟
این دو جدا از هم نیستند. مثلا در نوع نگاهی که به دین خودمان داریم میگوییم رابطه دین با علم، رابطه دین با سیاست، رابطه دین با دنیا، در این صورت باید یک رابطه دیگر بگوییم رابطه دین با عدالت، یعنی دائم دین را با مفاهیم دیگر مورد سنجش قرار میدهیم که این تفکیک غلط است. اصلا دین جزو اینها نیست. اگر اینها را از دین بگیریم چیزی نمیماند جز یک مشت رفتارهای شخصی. عدالت عین دین است، اگر این ویژگیها یا عناصر ذاتی از دین برداشته شوند دین معنای خودش را از دست میدهد. بنابراین عدالت یک ضرورت برای فهم دین محسوب میشود. همانطور که گفته شد عدالت عین دین است نه جزیی از دین.
● جوامع اسلامی برای رسیدن به عدالت اجتماعی با چه چالشهایی روبهرو هستند؟
اگر برداشت از عدالت اجتماعی بر اساس سرمایه دینی باشد، چالشهای زیادی داریم. همه ما تصور میکنیم عدالت بخشی از جامعه است و ضرورت نیست. یک توافق است. در غرب همینطور است. عدالت توافقی است. عدالت انواع مختلفی دارد: عدالت توافقی، عدالت فلسفی و عدالت شرعی. آنچه ما در جوامع اسلامی با آن درگیریم دو نوع از عدالت است. یکی عدالت توافقی است که عموما در فلسفه سیاسی غرب مطرح میشود و دومی مدل فلسفی عدالت است که آن هم باز بیشتر در حوزه فلسفه سیاسی غرب مطرح است، زیرا ادیان با این دو دیدگاه اصلا درگیر نیستند. جایی که عدالت منشأ فلسفی دارد امری اخلاقی میشود و در جایی که جنبه توافقی دارد قرارداد اجتماعی میشود. جایی که نگاه شرعی داریم جزو ضرورت و رکن است و عدالت فقهی میشود، مثلا نمیتوان گفت جامعه اسلامی بدون عدالت. این کاملا بیمعناست. هر شیء که ماهیت شرعی پیدا میکند دیگر نمیتوان آن را تعطیل یا تعدیل کرد، اما امر توافقی را میتوان. در جوامع غربی چون روی مفهوم و مصادیق عدالت توافق شده، ماهیت آن را تغییر داده است. این مصادیق وقتی تعریف دارد که در دایره عقلانیت شما قرار گیرد و به محض این که از این دایره خارج شود تعریف خودش را از دست میدهد. اگر در آمریکا جنایت شود و شهروندان را از خانههایشان بیرون کنند همه میگویند این کار عادلانه نیست، اما اگر همین کار را در عراق انجام دهند، هیچکس اعتراضی ندارد، زیرا فعل اخلاقی توافقی است. عدالت توافقی تابع عقلانیت و منفعت است و جایی که صحبت از عقلانیت باشد پای منافع در میان است.
نامدار: در نظام تشریعی توحیدی، عدالت یک رکن و ضرورت است. ضرورت را نمیتوان حذف کرد یا دربارهاش توافق کرد. عدالت تشریعی از دل نظام تکوین بیرون میآید و چیزی جدای از این نظام نیست
از نگاه نیچه، آدمهایی که در جامعه مصرفکننده هستند و دستی در تولید ندارند چرا باید از بعضی حقوق برخوردار باشند و از آنها حمایت شود؟ جهان، جهان حضور ابرمردهاست، جهان از آن کسانی است که اراده معطوف به قدرت دارند، اینها تولیدکنندهاند، پس باید حضورشان مستحکم باشد. در این جهان، جایی برای کسانی که در دایره تولید دستی ندارند، وجود ندارد. ادیان از آدمهای ضعیف در مقابل قدرتمندان حمایت میکند، بنابراین از نظر نیچه که خمیر مایه بخش عمدهای از جامعه فکری غرب امروز است، ادیان چون درمقابل ابر انسان قرار میگیرند باید با آنها به مبارزه برخاست.
نظام توحیدی به شرایط، موقعیت و استعدادهایی که به افراد داده شده است نگاه میکند. آیا امکانات برای همه یکسان است؟ آیا با توجه به شرایطی که دارند میتوانند به یک نسبت در تولید موثر باشند؟ دین این تفاوتها را میبیند. در نظام تشریعی توحیدی با توجه به همه ابعاد از افراد انتظار میرود، مثلا کسی که امکانات بیشتری دارد با کسی که امکانات محدودی دارد، متفاوت است. بنابراین یکی از مشکلات بزرگ جوامع اسلامی این است که گرفتار مفهوم عدالت در نظام تشریعی توافقی یا عدالت در نظام تشریعی اخلاقی هستند و به هیچوجه از مفاهیم دینی در جوامع خودشان استفاده نمیکنند. این اولین چالش است تا زمانی که این را رفع نکردهاند تضاد بین توسعه با مفهوم عدالت وجود دارد. چرا ما در جوامع اسلامی بین این دو مفهوم درگیری داریم؟ زیرا ما مفهومی از عدالت داریم که مثلا آن مفهوم در نظام توحیدی معنای خودش را دارد و تعبیری از توسعه داریم که اصلا از دل جای دیگری درآمده است. علت این که در جامعه ما مدتی است صحبت از نسبت عدالت و الگوی پیشرفت اسلامی میشود، همین است. یعنی نمیتوان توسعه و عدالت را جدا از هم دانست، بلکه باید سعی کنیم این دو را با هم منطبق کنیم. اگر قرار باشد بر مبنای نظام تشریعی توحیدی عمل نماییم باید معنای الگوی پیشرفت را عوض کنیم.
● پس درواقع تفاوت نوع عدالت در فلسفه غرب با نوع عدالت در جوامع اسلامی این است که عدالت در غرب توافقی و اخلاقی است؟
در غرب عدالت عموما یا توافقی است یا اخلاقی (اخلاقی به عنوان یک فضیلت برتر). جایی که توافقی است اصلا قرارداد اجتماعی است و عموما مربوط به دوران مدرن است. در حوزه معرفتشناسی ۳ نظام تشریعی وجود دارد: عرفی، فلسفی و توحیدی.
نظام تشریعی عرفی، نظامی است که قواعدش به شرطی الزامآور است که مورد توافق قرار گیرد. جایی که از نظام تشریعی عرفی سخن به میان میآید، عدالت در معنای توافقی اعمال میشود. در اینجا عرف در دل جامعه خودش تعریف میشود. عرف در هر جامعهای متعلق به همان جامعه است.
در جایی که صحبت از نظام تشریعی فلسفی میشود، قوانین اخلاقی به طبیعت نزدیکتر است، در این صورت وقتی به اخلاقیات نزدیک شود، جزو فضیلتها قرار میگیرد و در غیر این صورت رذیلت محسوب میشود. عدالت در نگاه افلاطون فضیلت برتر است و در نگاه ارسطو فضیلت حد وسط. حال این سوال پیش میآید که چه شاخصی برای فضیلت حد وسط وجود دارد؟ مثلا اگر شجاعت یک فضیلت است، حد افراط شجاعت، تهور است و حد تفریط آن جبن و ترس است، بنابراین حدوسط که در تعادل است میشود شجاعت. پس تشریع فلسفی به اخلاق نزدیکتر است و اکثر فلاسفه غرب هم به دنبال همین فضایل اخلاقی هستند. مدرنترین فیلسوفی که به تفصیل درباره عدالت بحث کرده جان راولز است. او درباره عدالت به مثابه انصاف بحث میکند. انصاف برای کسانی مهم است که میتوانند تعیینکننده باشند، ولی آیا برای همه جوامع هم راهگشاست؟ خیر. برای همه انسانهایی که در جامعه حضور دارند هم مطرح است؟ خیر، تنها برای کسانی که مشارکت میکنند و در این توافق حضور دارند معنا دارد. در اینجا رعایت انصاف این است که نظر همه را بدانی. این عدالت در غرب است که مفهوم آن کاملا با چیزی که ما در شکل سوم نظام تشریعی توحیدی بدان معتقدیم فرق میکند. در نظام تشریعی توحیدی، عدالت یک رکن و ضرورت است. ضرورت را نمیتوان حذف کرد یا دربارهاش توافق کرد. بنابراین در جامعه اسلامی، عدالت تکوینی و عدالت تشریعی در کنار هم قرار دارند و جزءلاینفک هم هستند. عدالت تشریعی از دل نظام تکوینی بیرون میآید. مفهوم این دو چیزی جدا از هم نیستند.
● نقش انقلاب اسلامی را در برقراری عدالت اجتماعی چگونه میبینید؟
پیشرفت در جایی معنا دارد که بقا وجود داشته و به تثبیت رسیده باشد. این همان مفهوم توسعه است. جامعهای که برای بقای خودش در حال جنگ است، سوال از توسعه در این جامعه بجا نیست. ما در ۳۰ سال گذشته برای بقا جنگیدهایم تا عقبماندگیها را جبران کنیم و سپس خود را بسط و توسعه دهیم. ما در این مدت تلاش کردیم حداقل امکاناتی که یک جامعه برای بقای خودش نیاز دارد را در کشور فراهم کنیم. کاری که جهادسازندگی بعد از انقلاب انجام داد همین بود. اینها شاخصهای موج اول توسعه است. در این ۳ دهه ما موفق شدیم پیشرفتهایی داشته باشیم و امروز میتوانیم در حوزه فعالیتهای اتمی یا دانش بنیادی سخنگو باشیم.
ما به پایهریزی جامعهای معتقدیم که با فهم الگوهای نظام تشریعی توحیدی نزدیک باشد، نه عین آن. اگر عین آن باشد که تجربه به پایان میرسد، انسانها با آرمانهایشان زندهاند. وضع موجود وقتی تغییر میکند که شما آرمان داشته باشید، بنابراین اگر چشمانداز ما این باشد باید دائم خود را با چشماندازمان تطبیق دهیم، برای رسیدن به این چشمانداز باید چالشها را از بین برد و برای نزدیک شدن به هدف باید در الگوهایمان تجدید نظر کنیم و الگوهایی را برگزینیم که با نظام تشریعی توحیدی همخوانی داشته باشد.
● قشر فرهنگی و نخبه ما چه نقشی میتوانند در این میان ایفا کنند؟
متفکران، روشنفکران، بخصوص دانشجویان چون حلقه واسط بین مدلها و الگوهای گذشته و آینده هستند، اگر از وظیفهای که دارند عدول کنند بزرگترین ضربه را به کشوری که در آن زندگی میکنند خواهند زد. دانشجو ۲ وظیفه دارد:
۱) تولید دانش
۲) تولید آرمان.
با آرمان، چشماندازی برای آینده داریم و با دانش راه رسیدن به چشمانداز را باز میکنیم. آنچه بعد از انقلاب اسلامی رخ داد بازسازی جامعه ایران و تاسیس نظامی مبتنی بر شرع بوده است. الگوی نظام ما بر این اصل مبتنی است. اگر غیر از این هر الگوی توسعهای برای جامعه در نظر گرفته شود تمام فرصتها را از دست خواهیم داد.
مریم لبافزادی
دکتر مظفر نامدار
عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گروه پژوهشکده علوم سیاسی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست