پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

و کارگردان, سینما را با دادگاه اشتباه می گیرد


و کارگردان, سینما را با دادگاه اشتباه می گیرد

نگاهی به فیلم «تسویه حساب» ساخته تهمینه میلانی

سینما فرصتی است تا خالق اثر، تماشاگر را با درونیات خود شریک کند و افکار و عقایدش را با بیننده در میان بگذارد. اما نه این گونه دیکتاتورمآبانه و بدون ظرافت و خلاقیت. از دید خانم میلانی، تماشاگران فیلمش دو دسته‌اند. یا کسانی که با حرف‌های فیلمش موافقند و یا کسانی که باید با این حرف‌ها موافق شوند! اگر کسی هم نتواند خودش را با این دنیای یک جانبه هماهنگ کند، لابد هیچ تقصیری متوجه فیلم و کارگردانش نیست

«تسویه حساب»، به عنوان آخرین فیلم نمایش داده شده تهمینه میلانی، ادامه منطقی همان روندی است که با «واکنش پنجم» و« زن زیادی» آغاز شده بود. این وسط،« آتش بس» به طرز غافلگیرکننده‌ای، دیدگاه متعادلی داشت و «سوپراستار» هم که اصلا بعد از«تسویه حساب» ساخته شده است. بعد از «نیمه پنهان» (که به گمانم متعادل‌ترین فیلم میلانی است)، آثار او کم‌‌کم به سمت رادیکالیسمی حرکت کردند که باعث شد تا فیلم‌های او، مثل هر اثر رادیکالی، به سمت عکس هدف خود حرکت کنند. یعنی به جای این که بازتابی از ناملایمات و مشکلات زنان در ایران باشند، به فیلم‌هایی ضدزن تبدیل شدند.

در «تسویه حساب» کارگردان هنوز سینما را با دادگاه اشتباه می‌گیرد و تلاش می‌کند عقایدش را به زور در سر تماشاگر فرو کند.

البته همه ما می‌دانیم که سینما فرصتی است تا خالق اثر، تماشاگر را با درونیات خود شریک کند و افکار و عقایدش را با بیننده در میان بگذارد. اما نه این گونه دیکتاتورمآبانه و بدون ظرافت و خلاقیت. از دید خانم میلانی، تماشاگران فیلمش دو دسته‌اند.

یا کسانی که با حرف‌های فیلمش موافقند و یا کسانی که باید با این حرف‌ها موافق شوند! اگر کسی هم نتواند خودش را با این دنیای یک جانبه هماهنگ کند، لابد هیچ تقصیری متوجه فیلم و کارگردانش نیست. در این دنیا، خالق هیچ گاه نباید افکارش را تعدیل کند. همیشه حق با خالق است و تقصیر با مخالفان این طرز فکر.

در «تسویه حساب» یک نگاه ساده انگارانه به چشم می‌خورد. در دوره‌ای که می‌توان آن را عصر تناقضات و ابهام و پیچیدگی نامید، حرکت به سمت سادگی اتفاقا بسیار خوب و پسندیده است، ولی حرکت به سمت ساده لوحی و ساده‌انگاری به هیچ وجه؛ و متاسفانه « تسویه حساب» در دسته دوم جای می‌گیرد. سال‌هاست که دوره این قطعیت‌گرایی‌های بیهوده گذشته و ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم.

اگر روزگاری« دو زن» با آن نگاه تند و رادیکالش، به خاطر بدیع بودن و البته نگاه آزادانه‌ای که نسبت به زمان ساختش، در مورد سیاست و اجتماع داشت، مورد توجه توأمان مردم و منتقدین قرار گرفت، حالاد یگر تداوم آن نگاه در« تسویه حساب»، بیش از همیشه کهنه و تکراری جلوه می‌کند.

«تسویه حساب» اتفاقا شروع چندان بدی ندارد. لااقل این پتانسیل در داستان فیلم وجود داشت که به یک تریلر درجه یک در سطح سینمای ایران تبدیل شود، یا اگر قرار بود حرفی هم از دل آن به تماشاگر زده شود، می‌توانست مرثیه‌ای باشد برای شهری که بی‌قانونی آنچنان در آن موج می‌زند که هر کس مجبور است خودش حقش را با دستان خودش بگیرد. اما اینجاست که نگاه متحجرانه کارگردان همه چیز را در چند مرد بد و خانواده‌های متلاشی شده خلاصه می‌کند و سرمنشأ قضیه را نادیده می‌گیرد. پایان ریاکارانه فیلم هم که نشان‌دهنده بازگشت سارا و پذیرش او از سوی قانون/اجتماع است، ضربه نهایی را به پیکره فیلم می‌زند. با چنین پایانی،« تسویه حساب» بیشتر یک فیلم سفارشی به نظر می‌رسد تا یک اثر انتقادی!

در «تسویه حساب» چون کارگردان دائم تلاش می‌کند تا تماشاگر را نصیحت و او را به راه راست هدایت کند.

در« سوپراستار»، رها/فرشته (که می‌تواند یکی از جدی‌ترین مدعیان کسب عنوان اعصاب خردکن‌ترین کاراکتر تاریخ سینمای ایران باشد) مستقیما رو به سوپراستار فیلم از مضرات سیگار و... صحبت می‌کرد و لابد قرار بود تماشاگر هم با شنیدن این حرف‌ها ناگهان نور رستگاری را در دلش حس کند.

در« تسویه حساب» هم چهار شخصیت اصلی فیلم، مردان چشم‌چران را می‌ربایند و با آن‌ها درباره این بحث می‌کنند که چقدر این کار بد است و بهتر است آنان به جای نهی از منکر دختران، به امر به معروف مردان بپردازند!

در این دنیا، زمانی که یک مرد تصمیم می‌گیرد دختران را نصیحت کند، با واکنش تند آن‌ها و دیالوگ مشعشع «تو چی کاره‌ای که خواستی نصیحتش کنی؟» رو به رو می‌شود، اما زمانی که خانم دکتر کار را حتی از نصیحت می‌گذراند و عملا به خواهر مریم دستور می‌دهد که شوهرش را طلاق دهد، ایرادی ندارد. از آن مهم‌تر خود کارگردان است که ۱۰۰ دقیقه تماشاگر را نصیحت می‌کند و لابد این هم اشکالی ندارد.

چرا که خالق اثر نشان می‌دهد در خلق ساده‌ترین کنش و واکنش‌های درونی افراد ناتوان است. شخصیت‌پردازی در این فیلم به طرز ناامیدکننده‌ای سطحی و خام است و فاصله بعیدی، حتی با آثار خوب خود خانم میلانی دارد. اصولا فیلم‌ها را از لحاظ شخصیت پردازی به دو دسته می‌توان تقسیم کرد. فیلم‌هایی که می‌خواهند بیننده با (حداقل) برخی از شخصیت‌های فیلم همذات پنداری کند و آن‌هایی که از چنین امری دوری می‌کنند.

فیلم‌های خانم میلانی تماما به دسته اول تعلق دارند. خود این دسته را از لحاظ نتیجه‌ای که به بار می‌آورند، می‌توان به چهار قسمت تقسیم کرد. اول، فیلم‌هایی که آن قدر خوب و درست ساخته شده‌اند که تماشاگر می‌تواند با آدم‌های مختلفی که گاه در دو سوی مختلف ماجرا قرار دارند، همذات پنداری کند. (مثل« نیمه پنهان»).

گاهی فیلم در مرتبه‌ای پایین‌تر قرار دارد و تماشاگر فقط با شخصیت‌هایی احساس نزدیکی می‌کند که کارگردان می‌خواهد (مثل« دو زن»). در بعضی موارد، فیلم در حدی ضعیف است که برخی از تماشاگران با کسانی احساس همدردی می‌کنند که کارگردان اتفاقا سعی می‌کند از این امر جلوگیری کند (مثل« واکنش پنجم»). ولی« تسویه حساب» به طرز شگفت انگیزی متعلق به هیچ کدام از این سه دسته نیست.

« تسویه حساب» آن قدر ضعیف پرداخته شده که تماشاگر توان همذات پنداری با هیچ کدام از شخصیت‌های فیلم را ندارد. چه چهار شخصیت اصلی فیلم، چه مردان ربوده شده و چه مجریان قانون! متأسفانه گویا خانم میلانی فراموش کرده که ماندگارترین فیلم‌هایش (و نه لزوما بهترین ساخته هایش) را زمانی خلق کرده که در آن به مردان اثرش همان قدر توجه کرده که به زنان فیلم (یا لااقل به مردانش هم نگاهی فارغ از احساسات گرایی صرف و یکجانبه نگری داشته است). اما در« تسویه حساب»، آن قدر این نگاه یکجانبه پیش می‌رود که کاراکترهای زن فیلم هم از آن سوی بام می‌افتند و دافعه برانگیز می‌شوند تا جذاب و پذیرفتنی.

«تسویه حساب» فیلم بسیار ضعیفی است. چون حتی در بحث دفاع از حقوق زنان هم جایگاه بسیار نازلی دارد؛ چون به خاطر خط کشی‌ها و مرزبندی‌های بیهوده‌ای که انجام می‌دهد، حتی نمی‌تواند به مرز یک تصویر کاریکاتوری از جامعه امروز ما برسد. به خصوص وقتی آن را با نمونه‌های خوبی چون« دایره» (جعفر پناهی) یا «چهارشنبه سوری» (اصغر فرهادی) مقایسه می‌کنیم.

مگر «چهارشنبه سوری» به مساله مظلومیت و فشار وارده بر زن ایرانی در چنبره جامعه‌ای مردسالار نمی‌پرداخت؟ پس چرا چهارشنبه سوری تا این حد دل‌نشین و قابل قبول از آب درآمده و از این سو تحمل حتی لحظاتی از تسویه حساب این چنین دشوار است؟ پاسخ نوع نگرش دو کارگردان به این مسأله و شیوه پردازش آن‌ها است.

در چهارشنبه سوری این کار با روشی سینمایی و خلاقانه و با استفاده از کوچک ترین جزئیات تصویر صورت گرفته و در تسویه حساب به نظر می‌رسد آن قدر انتقال پیام‌ها برای کارگردان اهمیت داشته که در این راه از توجه به نحوه انتقال این اطلاعات چشم پوشی کرده است.

از آن سو وقتی تماشاگر نمونه‌های خارجی فیلم‌هایی با محوریت زنان را مشاهده می‌کند، بیشتر به این نتیجه می‌رسد که تسویه حساب از دیدگاه و پرداخت ضعیفش تا چه حد لطمه خورده است. وقتی آدم نبرد نهایی « بیل را بکش ۲ » (تارانتینو) را می‌بیند، متوجه می‌شود ضعف عمده« تسویه حساب» از کجا ناشی می‌شود. در نبرد میان عروس و بیل، تارانتینو می‌داند اگر قرار است کار عروس بزرگ تر جلوه کند، باید شخصیت مرد و زن را به یک اندازه زیرک، قوی و همدلی برانگیز به تصویر بکشد.

یا مثلا نورا افرون در آخرین ساخته‌اش، جولی و جولیا، زنانگی را در بستری از تفاهم و همدلی میان دو زوج اصلی فیلم به تصویر می‌کشد و اتفاقا در انتهای فیلم، تماشاگر کلاهش را به احترام زنان فیلم از سر برمی دارد. اما در چنین شرایطی، تسویه حساب در مسیر عکس حرکت می‌کند و طبیعی است که نتیجه مناسبی هم به دست نیاورد.

در «تسویه حساب» اثری از«سینما» مشاهده نمی‌کنیم. تلاش برای متقاعد کردن تماشاگر به وسیله ابزارهای مختلف، در یک مستند خطابه‌ای یا تداعی‌گر می‌تواند نکته مثبتی باشد. همان طور که در« پیروزی اراده» لنی ریفنیشتال این گونه است و بنابراین، آن فیلم، بدون توجه به حرف‌هایی که در ستایش از نازیسم می‌گوید، به عنوان یک شاهکار کلاسیک مورد ستایش قرار می‌گیرد. اما تکلیف« تسویه حساب» با خودش مشخص نیست. یک جا با فیلمی کاملا داستان‌گو سروکار داریم و جای دیگر، فیلم برای القای معانی مد نظرش، به طور کامل به یک فیلم خطابه‌ای تبدیل می‌شود. این جاست که فیلم، انسجام و پیوستگی‌اش را از دست می‌دهد. اما این فقط بخشی از ماجراست.

در طول فیلم شاهد سکانس‌هایی هستیم که باعث شگفتی و حیرت بیننده می‌شوند. از جمله کل سکانس حضور محمد نیک بین که دکوپاژ مبتدیانه کار، عجیب و باورنکردنی است. یا حرکات رزمی السا فیروز آذر که احتمالا این قابلیت را دارد که با بدترین نمونه‌های تاریخ سینمای جهان برابری کند. در جزئیات فیلم که بیشتر دقت کنیم، نکات فرعی جالب دیگری هم پیدا می‌کنیم. مثلا این که چرا هر وقت که مریم به خانه خواهرش می‌رود، به فاصله یکی دو دقیقه سر و کله حامد بهداد هم پیدا می‌شود؟! اما این‌ها مهم نیست. مهم این جاست که فیلم از حدود دقیقه ۳۰ (دقیقا‌ از آن جایی که کار چهار شخصیت اصلی فیلم با سیاوش طهمورث تمام می‌شود) عملا به پایان می‌رسد و حرف‌های قبلی‌اش را در قالبی خسته کننده و بدون تنوع تکرار می‌کند. مهم این جاست که فیلم در هیچ کاری موفق نیست. نه در به هیجان آوردن تماشاگر، نه در خنداندنش و نه در به فکر فرو بردنش. مهم این جاست که در طول فیلم، بارها این دخترها سوار ماشین مردها می‌شوند و به طرزی بسیار تابلو برایشان اسلحه می‌کشند و در هیچ کدام از موارد، مردمی که چند بار می‌بینیم که به وضوح از کنار ماشین عبور می‌کنند، متوجه مورد مشکوکی نمی‌شوند.

این‌ها فقط بخشی از مباحثی است که می‌توان درباره «تسویه حساب» بیان کرد. فقط ‌ای کاش خانم میلانی کمی از تلاشی که برای مشاوره با روانشناسان و کارشناسان اجتماعی خرج کرد را صرف قوت دادن به داستان، شخصیت پردازی و ساختار فیلمش می‌کرد تا شاید «تسویه حساب»، نتیجه بهتری به بار آورد.

سیدآریا قریشی

تیتر مطلب: برگرفته از یکی از دیالوگ‌های فیلم: «تو چی کاره‌ای که خواستی نصیحتش کنی؟»