پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

پیامبر اسلام ص در عرصه عرفان اسلامی


پیامبر اسلام ص در عرصه عرفان اسلامی

یکی از مهمترین و زیباترین ویژگی های عرفان اسلامی حقیقت محمدیه است و “مراد از حقیقت محمدیه به اصطلاح متصوفه و عرفا, ذات احدیت به اعتبار تعین اول و مظهر اسم جامع الله است”

یکی از مهمترین و زیباترین ویژگی های عرفان اسلامی حقیقت محمدیه است و “مراد از حقیقت محمدیه به اصطلاح متصوفه و عرفا، ذات احدیت به اعتبار تعین اول و مظهر اسم جامع الله است”.(۱)

حقیقت محمدیه در حقیقت یکی از مهمترین نظرات عرفای مسلمان نسبت به پیامبر اعظم حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص) است چه اینکه عرفا معتقدند

احد در میم احمد گشت ظاهر

در این دور اول آمد عین آخر

و یا

چون گذشتی در حقیقت از احد

احمد آید مرجع تو تا ابد

و نیز

ز احمد تا احد یک میم فرق است

جهانی اندر آن یک میم غرق است

چه اینکه “احد، اسم ذات است به اعتبار انتفای اسما و صفات و نسب و تعینات، در میم “احمد” که تعین “محمد” است، چه امتیاز “احمد” از احد به میم است که عبارت از تعین است، ظاهر گشته؛ چه مظهر حقیقی احد، حقیقت “احمد” است و باقی مراتب موجودات، مظهر حقیقت محمدی اند”.(۲)

با توجه به این معنی است که عرفای اسلامی معتقدند، همان سان که جمیع موجودات مظهر اسم حضرت حق تعالی می باشند مظهر اسم انسان کامل نیز هستند لذا چون حضرت محمد(ص) انسان اکمل و قطب الاقطاب می باشند و اوست که از خودی خود فانی و به بقای حق باقی شده پس او نیز در حقیقت و عالم معنا در جمیع موجودات سریان دارد. چنانکه شمس الدین محمد لاهیجی در شرح خود آورده است “میم “احمد” اشارت به دایره موجودات است که مظهر حقیقت محمدی اند-علیه السلام-… و حرف میم، در عدد چهل است و مراتب موجودات اگرچه از روی جزویت لاینحصرند (و غیر قابل شمارش) اما از روی کلیت هم چهل است و مجموع این چهل مرتبه کلی، مجلا و مظهر حقیقت محمدی اند- علیه السلام- و آن حضرت من حیث الحقیقه، ظاهر و متجلی بر همه است. و میم “احمد” از این جهت فرموده که جمیع مراتب کونیه، اجزای حقیقت محمدی اند و در صورت همه، معنی آن حضرت است که ظهور یافته. و چهل مرتبه این است:

۱) عقل کل که روح اعظم و تعین اول و امن الکتاب می خوانند.

۲) نفس کل که لوح محفوظ و کتاب مبین می گویند.

۳) هیولی که هبا و کتاب مسطور و ورق منشور می نامند.

۴) طبیعت کلیه که مبدا آثار اسمای افعال است.

۵) فلک اطلس که عرش است.

۶) کرسی که فلک ثوابت است.

۷) فلک هفتم

۸) فلک ششم

۹) فلک پنجم

۱۰) فلک چهارم

۱۱) فلک سوم

۱۲) فلک دوم

۱۳) فلک اول

۱۴) زحل که کیوان نیز خوانند

۱۵) مشتری که برجیس می گویند

۱۶) مریخ که بهرام است

۱۷) آفتاب که نیر اعظم است

۱۸) ناهید که زهره است

۱۹) تیر که عطارد است

۲۰) قمر که نیر اصغر است

۲۱) حمل

۲۲) ثور

۲۳) جوزا

۲۴) سرطان

۲۵) اسد

۲۶) سنبله

۲۷) میزان

۲۸) عقرب

۲۹) قوس

۳۰) جدی

۳۱) دلو

۳۲) حوت

۳۳) کره نار

۳۴) کره هوا

۳۵) کره آب

۳۶) کره خاک

۳۷) جماد

۳۸) نبات

۳۹) حیوان

۴۰) انسان “درین دور” یعنی در دایره موجودات که مذکور گشت اول که عقل کل است، عین آخر که انسان است، شد؛ یعنی حقیقت عقل، بصورت انسان کامل تمام ظاهر گشت و مظهر و ظاهر یکی آمد و نقطه آخر به اول متصل شد و کمال تام، در نشاه انسان کامل و اصل به ظهور آمد.”(۳)

آدم (ع) پدر اول جسمانی و حقیقت محمدی (ص) پدر اول روحانی بشر است.

از ابن عربی نقل شده که گوید: “بدان پدر نخستین، در عالم روحانیت، پدر آدم و عالم، حقیقت محمد(ص) و روح اوست، پس اصل و اساس ارواح ما، روح محمد(ص) است. در نتیجه وی نخستین پدر روحی و آدم نخستین پدر جسمی است.”(۴)

در ترجمه قصیده ای از ابن فارض عارف بزرگ مصری از قول پیامبر در این باره آمده است “و من گر چه صورتا فرزند آدمم، اما معنایی در من نهفته که گواه پدر بودن من است.

- و همه آنان به جهت پیشی داشتن همان معنای من است که بر محور من می گردند یا در آبشخوار من وارد می شوند.

- و من اگر نبودم وجودی نبود و شهودی نبود و هیچ عهدی بر ذمه من بسته نمی شد.

- پس هیچ زنده ای نیست مگر آنکه حیاتش از حیات من است و هر نفسی خواستار رضا و خشنودی من است.

- و هیچ گوینده ای نیست جز آنکه به نطق من گویاست وهیچ بیننده ای نیست جز آنکه با چشم من (بیناست)

- و روح من همه ارواح است و هر حسن و زیبایی که در آفرینش می بینی از زیبایی سرشت من است.”(۵)

ختم محمدی من حیث الحقیقه و المعنی سابق بر جمیع مخلوقات است

از نظر عارف نشاه ختم محمدی من حیث الحقیقه و المعنی سابق بر جمیع مخلوقات از جمله انبیاء می باشد مخصوصا اگر بر این عقیده باشیم که حضرت آدم(ع) نخستین بشر خلق شده می باشد. دلیل این معنی هم کلام حضرت محمد(ص) می باشد که فرمودند: ”کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین” این حدیث که به صورت “کنت نبیا و آدم بین الروح و الجسد” هم درج شده است علاوه بر آنچه که گذشت به غایت انسان کامل در امر خلقت اشارت دارد که منجر به غایت نور محمدی می شود چنانه مولانا در مثنوی معنوی و ابن عربی در فص شیئی از فصوص الحکم در بیان غایت نور محمدی بر این باورند. البته از نظر مولانا حدیث قدسی “لولاک لما خلقت الافلاک” که گفته می شود خطاب خداوند به پیغمبر اسلام است و تاکید می کند بر اینکه اگر وجود مقدس و شریف تو مراد و مقصود من نمی بود افلاک را نمی آفریدم، هم کاملا بر همین معنی اشارت دارد. عرفا همچنین با نظر و توجه به حدیث “کنت نبیا…” که بیان کردیم اشعار نغزی سروده و از این طریق نیز پیروان و خوانندگان آثار قلمی و نوشتاری خود را بر این باور فرا خوانده اند چنانکه شیخ محمود شبستری در گلشن راز خود می گوید:

وز ایشان سید ما گشته سالار

همو اول همو آخر در این کار

منظور شیخ از این بیت این است که از میان انبیاء پیغمبر ما یعنی حضرت محمدمصطفی(ص) بر جمله خلایق سالار و مقتداء گشته است چرا که او در کار نبوت هم اول و هم آخر است، اول از حیث معنی براساس احادیثی که ذکر شد و آخر از حیث صورت که ختم نبوت به حضرتش منجر شده است.

بنابراین از نظر عارفان منظور از عقل، روح، نور و قلم که در اخبار و احادیث اسلامی آمده است “اول ماخللق الله العقل” و یا “اول ما خلق الله نوری” و یا “اول ماخلق الله روحی” و نهایتا اینکه “اول ماخلق الله القلم” حقیقت محمدی می باشد. چنانکه شارح گلشن راز در مبحث “حقیقت محمدی و تقدیم انسان کامل” می گوید: “بدان که “نبوت” به معنی انباست؛ یعنی اخبار. و “نبی” آن است که از ذات و صفات و اسمای الهی و احکام خبر دهد و اخبار حقیقی پیش اهل تحقیق، اولا و بالذات، از آن عقل کل است که مبعوث است به جهت انبای بی واسطه بجانب نفس کل و بواسطه، به سوی نفوس جزویه و هر نبی از انبیاء از زمان آدم(ع) تا زمان خاتم، مظهری است از مظاهر نبوت روح اعظم که عقل اول است؛ پس نبوت عقل کل، دایمی ذاتی باشد و نبوت مظاهر، زایل عرضی و “حقیقت محمدی عقل اول است که روح اعظم است که “اول ماخلق الله العقل” و “اول ماخلق الله نوری” و “اول ماخلق الله روحی”۶

شارح گلشن راز با بیان این مطلب نتیجه می گیرد که نبوت ذاتی متوجه حقیقت پیامبر است و نبوت مظاهر (ختم نبوت) بر صورت پیامبر اکرم تعلق گرفته است.

البته اینکه گفته شد منظور از روح و عقل و … پیامبر اکرم است نظریست که در تفاسیر نیز مشابه و معادل و حتی عین آنها را می توان سراغ گرفت. برای نمونه “در تفسیری منسوب به امام صادق (ع) در ذیل آیه “ن و القلم” می خوانیم: نون، نور ازلی است که خداوند تمام اکوان ]و عوالم[ را از آن ایجاد کرد و آن را برای محمد(ص) قرار داد.”۷ در تفسیر شریف لاهیجی نیز ذیل همین آیه نقل شده “وفی کتاب الخصال عن ابی جعفر(ع) قال ان الرسول الله (ص) عشره اسماء خسمه فی القرآن و خمسه لیست فی القرآن فاما التی فی القرآن فمحمد واحد و عبدالله ویس و نون” ۸ یعنی در کتاب خصال از ابی جعفر(ع) نقل شده برای رسول خدا (ص) ده نام است که پنج تای آن در قرآن ذکر شده و پنج تای آن در قرآن نیامده است اما پنج تایی که در قرآن ذکر گردیده عبارتند از

۱) محمد

۲) احمد

۳) عبدالله

۴) یس

۵) نون.

همچنین حضرت صادق(ع) در تفسیر آیه “انک لعلی خلق عظیم” می فرمایند: منظور از خلق، نوری است که حضرت محمد(ص) درازل به آن مخصوص شده است. صاحب مصاحب الهدایه نیز درباره خلق عظیم می نویسد: “ورای این، هیچ خلق دگر نیست؛ هرکه بدین مقام رسید منزلتی یافت که فوق آن منزلتی نبود و کمال این منزلت رسول را بود - صلی ا... علیه و سلم - که به خطاب “و انک لعلی خلق عظیم” مخاطب گشت”۹ در تفسیر دیگری که نویسنده آن “مقاتل بن سلیمان” است ذیل آیه “الله نور السموات و الارض، مثل نوره کمشکوه فیما مصباح المصباح فی زجاجه الزجاجه کانها کوکب دری یوقدمن شجره مبارکه زیتونه” ۱۰ ضمیر “ه” در لفظ “نوره” را به حضرت محمد (ص) ارجاع داده است. و لذا اینکه خانم شیمل می گوید: “در سالهای اولیه تفسیر قرآن، علمای اسلامی فکر می کردند حضرت محمد (ص) همان “مشکوه”ی است که سوره نور از آن سخن می گوید، زیرا که نور [هدایت] الهی از طریق وجود او درخشیدن گرفته است، و نیز در خود قرآن، وی با لقب “سراج منیر” (چراغ درخشان و نورافشان) خوانده شده است.” ۱۱

این سخن، سخنی کاملا درست و انکار ناپذیر است به علت اینکه در تعدادی از این تفاسیر این موضوع وضوحی تام و تمام دارد برای نمونه “در تفسیر، ابوالفتوح رازی، آمده است: سعید جبیر گفت: مراد از (مثل نور کمشکوه …) محمد (ص) است.

در تفسیر گازر، از عبدالله عمر روایت کرده که (مصباح) محمد (ص) است که خدایش در این آیه مصباح خواند، چنانکه دیگر آیتش سراج خواند (و سراجا منیرا) در تفسیر، مجمع البیان آورده: از امام رضا (ع) نقل شده که فرمود: مائیم مشکوه، و مصباح محمد (ص) است که خدا بولایت ما هر که را دوست دارد هدایت می کند.” ۱۲

خلاصه طبق باور عرفا و همفکرانشان همه موجودات، آفریده شده از نور ازلی محمد (ص) و یا حداقل طفیلی نور و حقیقت محمدی هستند و او پیش از آنکه در هیئت و کالبد بشر درآید و متجسد شود در سابقه ازلی به صورت نوری وجود داشته است. ناگفته نماند که این بینش ریشه در عقاید ادیان و مذاهب دیگر و حتی ریشه در افکار ایرانیان قدیم دارد. چراکه “اساسا تولد و یا تجلی نورانی بنیانگذار یک دین از عناوین کاملا متداول تاریخ دینی است.” ۱۳

برای مثال در عقاید مانوی “پدر عظمت”، شهریار سرزمین نور است و “در نخستین پرده اسطوره کیهان شناختی “پدر روشنی” به یاری همسر ایزدی اش، مادر زندگی، ایزدی به نام “First man” (انسان اول) یا انسان قدیم را که از نور است به وجود آورد و آن را به همراه نورهای دیگر که از همان انسان پیدایش یافته بودند به نبرد با تاریکی می فرستد.” ۱۴

حقیقت محمدیه

ارجاعات:

۱- فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی ص ۳۲۵

۲- شرح گلشن راز لاهیجی ص ۲۱

۳- همان ص ۲۲

۴- فرهنگ اصطلاحات عرفانی ابن عربی ص ۲۲۵

۵- امام علی بن ابی طالب (ع) ص ۵۶-۵۵

۶- شرح گلشن راز لاهیجی ص ۲۰

۷- نقل از نشانه شناسی تفسیر عرفانی ص ۲۴۴

۸- تفسیر شریف لاهیجی جلد ۴ ص ۵۴۱

۹- مصباح الهدایه ص ۲۳۸

۱۰- سوره نور آیه ۳۵

۱۱- تبیین آیات خداوند ص ۷۵

۱۲- نقل از مقام ولایت ص ۱۳۵

۱۳- تبیین آیات خداوند ص ۷۶

۱۴- بنگرید به “هنر مانوی” ص ۴۷ به بعد، نیز به “نشانه شناسی تفسیر عرفانی” ص ۲۴۷

یدالله قائم پناه