جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

قصه های تماشایی


قصه های تماشایی

نگاهی به نمایش قصه پادشاه سرزمین قصه ها

▪ نویسنده: محمدرضا کوهستانی

▪ کارگردان: احمد سلیمانی

بنیاد نمایش حاضر بر اساس این پرسش استوار است که چه کسی همه داستانها را بر هم می ریزد؟ اما فاعلی که بر هم زننده است از نمایش غایب است و یک حضور انتزاعی دارد. به گونه ای که تنها کارگردان از حضور او آگاه است نه تماشاگر کودک و نوجوان، او در چهار پنجم نمایش غایب است تماشاگر نه با او آشناست! نه علت کنش او را می داند در نتیجه توانایی همذات پنداری با او را ندارد. (تنها در لحظه آغازین او را در گوشه ی نمایش می بیند اما هرگز به هویت او آگاه نمی شود) او تنها در یک پنجمن پایانی حضور می یابد و به علت رفتار ناشایست خود متنبه می شود.

و عبرت می گیرد. نحوه جرم او نیز انتزاعی است او داستانها را بر هم ریخته! و چگونگی ارشاد او نیز ذهنی تر او باید به جای بر هم ریختگی داستانها آنها را بخواند و از آن الهام بگیرد و قصه های تازه را بنویسد اما پرسش اینجاست فاعل نمایش چه وجه خوشایندی با کودک تماشاگر دارد و کودک چگونه می تواند رفتار او را بپذیر و او را دوست داشته باشد فاعل به درستی به تماشگر معرفی نمی شود. باورهای او از دید تماشگر پنهان است و نوع کنش او (بر هم ریختن داستان) بسیار انتزاعی است.

بر هم ریختن داستان، کنش بزرگسالان نویسنده است نه کودک قصه خوان حتی نوع تنبیه کودک، یاد گرفتن داستان های کهن و نوشتن داستانهای نو از این قاعده مستثنی می باشد.

زیرا کودک داستان ها را بر هم نمی ریزد بلکه با قصه ها و دنیای آن انس می گیرد و با شخصیت های آن همراه می گردد. به عنوان مثال: یکی شاه می شود و یکی وزیر و ...

دیگر آن که بازی کودکان یک رفتار کودکانه است و هرگز پیامدهای اجتماعی – بحران اجتماعی- ندارد و هیچ کس کودک را به علت رفتارش توبیخ نمی کند زیرا اگر کودکان تصور کنند بازی آن ها پیامدهای اجتماعی در بر دارد هرگز بازی نمی کنند.

اما کودک در نمایش ما تنها به علت بر هم ریختگی داستان ها تا آستانه مرگ می رود.

نکته دیگر آنکه: کنایه و استعاره در نمایش حاضر بسیار نامتعارف بکار گرفته می شود و کودک و نوجوان نمی تواند با آن به درستی ارتباط برقرار کند و معنای آن را در یابد.

به عنوان مثال:

نمایش به داستان دهقان فداکار اشاره می کند . اما دهقان فداکار در نمایش به جای آن که پیراهن خود را آتش بزند و از شعله های آن برای روشن کردن مشعل سود ببرد و جان مسافران قطار را نجات بدهد. از آن مشعل به عنوان مشعل المپیک استفاده می کند.

در نتیجه مسافران با کوه برخورد می کنند و .... (کارگردان نمایش از کاریکاتور سود می جوید تا تلخی بخش دوم – حادثه تصادف – را از خاطر تماشاگر بزداید اما بخش اول حادثه که شکل یک کنایه دارد برای تماشاگر کودک قابل درک نمی باشد در نتیجه با شنیدن با آن مبهوت می گردد و خنده بر لبان او می ماسد.

بکار بردن استعارات و کنایاتی از این دست حماسی در نمایش کودک و نوجوان ندارد.

بسیاری از بخشهای نمایش هنگامی قابل درک است که کودک یک پیش زمینه از داستان داشته باشد و بلافاصله نسبت به آن واکنش نشان دهد. مانند:

داستان "کلاغ": در این بخش از نمایش که اثر براساس داستان آشنای کلاغ طراحی شده است. کلاغ از روباه می خواهد ، تا از او در خواست نماید که برایش آواز بخواند اما روباه هر بار از این کار اجتناب می کند. کودک با تماشای این رویداد دچار حیرت می گردد زیرا او داستان را به این گونه برعکس شنیده است بنابراین او علت این تفاوت را در نمی یابد.

در نتیجه این رفتار داستانی، برای او جذابیت ندارد. زیرا تصور می کند ما در بیان آن دچار اشتباه شدیم. و تنها اعتمادش را از ما از دست می دهد و همین امر زمینه ملال او را از نمایش فراهم می آورد.

کودکان چه چیزی را دوست دارد:

کودکان در نمایش حاضر به برخوردهای فیزیکی بازیگران، حرکات ریتمیک آنها حضور موسیقی در نمایش واکنش مثبت نشان دادند. آنها همین طور از ورود و خروج بازیگران حضور ابزار صحنه و بکارگیری آن مسرور شدند نکته حایز اهمیت آن که ، بازیگران با حرکات، لبخند بیشتری از تماشاگران گرفتند و شوخی های کلامی سهم بسیار اندکی در شادمانی کودکان و نوجوان داشت.

کودکان با ا شخاصی که بر روی صحنه حضور می یافتند و جست و خیز می کردند بیش از اشخاص کم تحرک مانند دختر پادشاه، اختر شناس ارتباط برقرار کردند. یک مثال بسیار حایز اهمیت: پیک و دختر پادشاه هر دو بر اسب سوار بودند اما چون صورت پیک قابل رویت بود توانست ارتباط بسیار خوبی با کودکان برقرار نماید.

دختر پادشاه ناپیدا است و صدای او توسط یک بلندگو پخش می شود همین دو نکته باعث حذف او از نمایش می گردد. زیرا تماشاگر کودک و نوجوان نمی تواند با او ارتباط دیداری برقرار نماید.

استفاده از بلندگو هم ، برای کودک برای شنیدن صدای دختر پادشاه بی معناست.

چرا صدای دختر پادشاه باید به صورت ضبط شده پخش شود. این تمایز صوتی در شنیدن صدای او باعث می شود کودک و نوجوان نتواند با شخصیت او ارتباط حسی عاطفی برقرار نماید در نمایش کودک و نوجوان شخصیتی که قابلیت رویت داشته نباشد و نتواند با تماشاگر ارتباط حسی عاطفی برقرار نماید نادیده می شود. در نمایش کودک حتی شخصیت های شریر هم باید قابلیت ارتباط با تماشاگر را داشته باشد چه برسد به شخصیت های دوست داشتنی و محبوب مانند دختر پادشاه نقش آفرینان:

پادشاه و دخترش می کوشند در مواجه با یکدیگر به بازی رمانتیسیسم اغراق شده دست زنند. این نوع بازی برای کوکان فاقد معناست. زیرا تماشاگر با این نوع بازی احساسگرایانه آشنا نیست. در نتیجه بازیگران که با این شیوه به نقش آفرینی می پردازند محکوم به شکستند.

▪ چوپان دروغگو:

او با ادا و اطوار و ژست اغراق شد. یک شخصیت متفاوت را آفریده بود که با حضورش باعث انبساط خاطر تماشاگران شد.

▪ منجم: با خواندن اوراد قصد داشت نقش اخترشناسان را تقلید نماید اما از آن جا که این اوراد برای کودکان و نوجوانان بی معناست کودکان نتوانستند از نحوه گویش ساختگی او این نکته را دریابند که او قصد ارائه کمدی را دارد و می خواهد با گویش ساختگی خود باعث انبساط خاطر تماشاگران شوند از این رو او کوچکترین ارتباطی با تماشاگران برقرار نمی کند.

▪ پیک:

با نحوه غریب ورود و خروج با سوار شدن بر اسب مضحک و ادا و اطوار و .... توانست ارتباط جذابی را با تماشاکن برقرار نماید.

▪ تکمله:

در هنگام تماشای نمایش صدای کودک را شنیدم که از مادرش می پرسید چرا دختر پادشاه از ابتدا تا پایان نمایش در زیر توری است و بیرون نمی آید؟ و مادر چند لحظه بعد جواب داد برای آنکه بازیگرش مرده! این گفت و شنود برای من بسیار جذاب بود. زیرا به نظر من این مسئله بسیار بدیهی بود اما این نکته باعث سئوال کودک شده بود و تئاتر کودک یعنی پیدا کردن همین تفاوت های ساده که یافتنش بسیار دشوار و گاه ناممکن است.

هومن نجفیان