چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

سیری در مفاهیم اسلام


سیری در مفاهیم اسلام

باز هم فکر کردم فعـــلاً که من در این قوم که شیــعه هستند می باشم و حـــــرف این قوم هم بتبع غیـــر از این نمی تواند باشد و در این صورت من به نتایج مطلوب نرسیده ام و باز در این فـــــــــکر فرو رفتم که حـالا باید چه کرد و بالاخره باید حقیقت را با دلایل و برهـان قاطـــع کشف نمود و صرفاً از گفتۀ دیگــران نمی توان به حقیقت اصل دیــن رسید

وقتی که به این فکــــر فرو رفتم که آیا مسلمانی من از کجـــا سرچشمه گرفته است و در این تحقیق با خود گفتم : آیا اگر در کشوری دیگـــر یا قومی دیگر به دنیــا آمده بودم اکنون من مسـلمان بودم یا نه ؟ و درست که تحقیق کـــــردم دیدم که اگر در هر قومی بودم تا آن وقت که به تفــــــکر و تحقـــیق نمی پرداختم مطمئناً من هــم یکی از افراد آن قوم و در مذهب همان قوم بودم ، خواه آن قوم ، شیعه یا سنی باشد حال از هر فرقه یا حتی از هر دین و مذهب و مرامی که بودند ، مثلاً یهودی یا مسیحی یا هر دین دیگر هم که آن قوم بودند یقیناً من هم یکی از آنها بودم ، ولی بعضی در جواب گفتند : که برای آنهایی که دین اســلام به گوش آنها نرسیده و مخصوصاً حرف اهل تشیــع را نشنیده اند عذر آنها پذیرفته است ، ولی وقتی که گفتاراهل تشیع را شنیدند دیگر عذر و بهانه ای ندارند جز اینکه دین اسلام را به پذیرند وشیعه شوند .

باز هم فکر کردم فعـــلاً که من در این قوم که شیــعه هستند می باشم و حـــــرف این قوم هم بتبع غیـــر از این نمی تواند باشد و در این صورت من به نتایج مطلوب نرسیده ام و باز در این فـــــــــکر فرو رفتم که حـالا باید چه کرد و بالاخره باید حقیقت را با دلایل و برهـان قاطـــع کشف نمود و صرفاً از گفتۀ دیگــران نمی توان به حقیقت اصل دیــن رسید . چون که هم عقــــل این را نمی پذیرد و هم اینکه مـــذهب ما هم می گوید اصـــول دین تقــــلیدی نیست و با دلایل و برهان مــشهود ما هم از گفتۀ دیگران ، نمی توان به یقیــن رسیـد .خواه عامـۀ مـردم باشند و یا از عـلمــا ، مقــدسین ، استــادان دانشگاه ، دکتــرها و خلاصه از هر قـشر و طبقه که باشند از گفته فرد یا گروه نمی توان به حقیقت دین دست یافت .

به دلیل اینکه هر قوم و مذهبی هم ، همه این اشخاص و افراد را دارند و آنها هم به همین صورت تبلیغات دارند و هم علما و مردم بتبع ، باورهایشان را به مردم می گویند .

پس در نتیجه مـن باید به تحـقیقم ادامـه می دادم . مـدتی در این تفکــر بودم تا به این نتیجه رسیـدم که بایـد با معانی کلمات آشنـــا شوم تا بتوانم تحقیق کنــم . بعد از آن شـــروع کردم به خواندن قرآن از روی تحقیق و نشانه هایی که در قــرآن آمــده و با تعـمق در این نشانه ها اول از اسم اســلام شــروع کردم که ببیـنم اســـلام به چه معانی و مفاهیمی می باشد . و از آیات قرآن فهمیدم که اسلام یعنی : تسلیم در برابر امر حق و در واقع تسلیـم به دارالســلام می باشد . پـس در نتیجه در این که نام من مسلمـــان می باشد از نظر نامـگذاری هیچ مشکلی ندارم بلکه کاملاً خواستـار آن می باشم ، ولی تا اینجا فقط اسم دینم را فهمیدم و اکنون باید ببینم که مسلمــانی چه شرایط و دستوراتی دارد و در همـین راستا گفتم : باید ببینم چگونه باید تسلیـم به دارالســلام شــد و اگر تسلیم در حقیقــت صورت گرفت ، چه نتایجی در بر دارد و قرآن چه دلایلی را اعـــلام می کند که بتوانم برای تسلیم شدن خود ، بدون شک و تردید باشم . چونکه اگر تردید باشد تســلیم شدنی که ثابت و استـوار باشد ممکن نیست . اگر چه به زبان آن را بگویم ولی قـلباً تا برهان، قاطع نباشد تسـلیم هـم با شک همراه می باشد .

باز در این موضوع فکرکردم که باید اول تســـلیم شد و بعد به نتایج حاصــل از آن رسید ، و باز بفـــکرم رسید که روزی چند نفر با هم مباحثه داشتند . هر کس می خواست حرف خودش را که باور کرده بود ، حق است ، ولی این باورها با تحقیق و دلیل نبودند یا اینکه قسمتی از بـاورهایشان حقیقت نداشت ولی در عین حال می خواستند هر کدام حـــرف خودشان را که باورشـــان شده بود ، به دیگران تفهیم کنند . در جواب به آنها گفتم : لازمۀ این مباحثه این است که ما نباید هر کدام حــرف خودمان را که باور کرده ایم و یقیناً ندانسته ایم که حرف ما حق باشد ، آن را مـلاک قرار دهیم . چونکه اگر باورها را بخواهیم ملاک قراردهیم محال است به اتحاد و حق بودن باورها برسیم .

در این زمینه قرآن هم در ســـورۀ نســـاء آیۀ ۸۱ می فــرماید : آیا تدبّر نمی کنید در قرآن اگر این کلمات از نزد غیر خدا بود در آن اختلاف زیاد می یافتند .

بازبا دلایل مبرهن برایم روشن شد که تنها راه این است که باید از خـود و منیت ، و در واقع از خودخواهی باید گذشت تا به حقیقت دست یافت . یعنی : آن کسی که استـاد دانشگاه است نگوید من چون استــادم حرف من درست است یا آنکه دکتــر یا مهنـدس می با شد نگوید من همه چیز را فهمیده ام و حرف من درست است و یـا آنکه روحانی یا طلبه است نگوید حق با من است چونکه من عــالم می باشم و یا هر کس از هر رشته که باشـد اگر بخواهد تسلیم امر حق باشد از خود بگذرد و پیــرو حـــق باشد نه اینکه حــرف خود را بخواهد به جای منطق و برهان به ثبت برساند .

باز در سورۀ بـقره آیۀ ۱۳۰ دربارۀ حضرت ابراهـیم می فرماید : هـنگامی که مـربی ایشان (پدر یا عـمو یا هر کـس دیگر ) می خواسـت مــطابق با باور خودش او را امر و نهی کنـد حضرت ابراهــیم می گفت : من تسلیم امر پروردگارم می باشم یعنی اینکه نه حرف خود را در نظر می گیرم نه حرف هیچ کس دیگر را فقط مــطیع امر پروردگـــار می باشــم ، و باز در سورۀ صف آیۀ ۹ تا آخر می فرماید : هنگامی که پیامـــبر به مردم توصـــیه می کند که : بیایـیـد تجارتی بکنید که شما را از عــذاب نجات می دهد . ایـنکه جهــــاد کنید در راه خدا با مال و فرزند که این بهتر است برای شمـا و بعد در آیۀ ۱۳ هــمین سوره می فرماید : شما یاوران خدا باشید همچنانکه عیسـی بن مـــریم به حواریین خود گفت : آیا شما یاوران من هـستید ؟ حــــواریین گفتند : ما یاوران خــــدا هستیم و آن وقت بعضی ایمـان آوردند و بعضی کافر شدند و در سورۀ آل عمران آیۀ ۵۱ توضیحات بیشتر داده شده ، در واقع از همین جاهاست که خدایان دیگری، با خدا، برای مردم خـود خواه پـدید می آینـــــد یعنی : که بعضی می گوینـد ما یاوران خدائیــــم و بعضی دنبال شخـص پیامبــــرانشان هستند و به تبع کسانیکه دنباله رو اشــخاص هستند با اطمینان کامل پیرو حق نیستند بلکه بطریقی خود را راضی می کنند که ما هم پـیرو کدام شخص هـستیم و از همین جاهـاست که اختلافات شروع مـی شود . چونکه دنباله روی یک شخص را با حرف انتخاب کردن کار آسان و بدون مشکلات می باشد . ولــی در واقع تســلیم شدن در برابر امر حق کار بسیار مشکلی است . ولی اگر صبــــور باشد و تسلیم شدن، واقعی باشد، کارها پـس از مشکلات ، آسـان و نتـــــایج حاصل از آن برای تســلم شونده معلوم و مشهود می شود و اگــــر باز هم بخواهیم بگو یـیم که ما باید پیرو شخـص پیامبـــر یا امام باشیم در خطبه ۱۵۹ نهج البلاغه که شروع آن "فرمان خــداوند حکـم لازمست" به نحوی بیان می شود که تو می خواهی پیــــــرو کـدام پیامبر باشی و هر کدام از پیامبــــران صفاتشان را بیان می فرماید و از پیامـبر خودمان و صـــفات عـــالی ایشان شــروع می کنـد و صفات حضرت موسی را بیان می فــرمــاید و باز صفات حضرت داوود و حضرت عیســـی را بیان می فرماید که در واقع اگر ما بخواهیم از اشخاص هم پیروی کنیم جــز تســلیم در برابر حق راه دیگری نداریم . که آنهم از خود گذشتن و تسلیم امر حق شدن و به دستورات قرآن خوب عمـل کردن است .در آن صورت است که هر تســــلیم شونده ای خود مـتــوجه می شود که از جایی یــاری و هـدایت می شود البته با چشم ظاهر نه ، بلکه قلباً مـتوجه این موضوع خواهد شد و دیگر با اطمینان می تواند بگوید خود ، قدمی به سوی خالق و حقیقت ، برداشته است و در واقع نوری را و چراغ راهنما را هر چنـــد اندک باشد می بیند .در این صــورت می تواند بگوید این مشتی است نمونۀ خروار و در این سیر با اطمــینان خاطر می تواند به حــــرکت خود ادامه دهد یعنی : از خــــود پـرستـــی به خـــــدا پرستی سفرش را آغاز کند ودر واقع می بیند که تاکنون دنبال هر چیز از این متاع دنیا بوده ، وقتی که به آن رسیده ، متوجه شده است که آن چیزی که فکر می کرد ، نبوده ، هر چند در نظر بعضی از آنهائیکه به این متاع نرسیده اند جلوه گر و مهم به حساب آید .

در سوره نور قسمتی از آیۀ ۳۸ می فرماید : کار ایشان ( دنیا طلبان ) به سرابی در بیابان مانند است ، که تشنه خـــیال می کند ، آب است ولی وقتی به آن رسید حساب کار خود را دریافت می کند . یعنی : در حقیقت متذکر برنامه های پروردگار خود می شود.

باز در سـورۀ قصص آیه ۷۵ می فـرماید : قارون از قوم موسی بود ولی او سـرکشی و زیاده خواهی کرد در این قوم و او دارای گنج ها شد که کلیدهایش برای ثروـتمندان دیگر مهم به حساب می آمد و قـوم مـوسی به قارون گفتند : زیاد در این مال و اموال دل آسوده مکن که خدا دوست ندارد آنان را که به مال و اموال خود شادمانند و بدست آر در آنچه خدا به تو داده است سـرای آخرت را و فـراموش مکن نصیب خودت را از دنیا ، یعنی : تا وقتی که به این مال و امـوال دلبسته باشی از اینها چیزی نصیب تو نمی تواند بشود جز زحمت و رنج آن و در ادامه می فرمایـد : خوبی کن چـنانکه خدا به تو خوبی نموده یعنی : این مال و دارایی که خدا به تو عطا فرموده ، نداده است که تنها خودت استفاده کنی بلکه به تـو بخـشیده که بخـشنـده بودن را به تو بیامـوزد ولـی تو بـواسطـه عدم تسـلیم خود در برابر امر حق آنهـا را نمی بخشی و در این رابطه ، ادامۀ آیه می فرماید : و فساد مکن در زمین که خدا دوست ندارد فساد کنندگان را و در آیۀ بعد باز قارون می گوید : این ثروت را بواسطۀ علم خود بدست آورده ام و در ادامه آیه به او گفته شد : که خدا هلاک کرد پـیش از تو را در قرن های گذشته کسانیکـه خیلی بیشتر از تو توانا بودند و بیشـتر در جمـع کردن برای خود. وآیا سؤال نمی شود از گناه مجرمین و باز در آیۀ بعد می فرماید : پس قارون بیرون آمد در قوم خود با ظواهر آراسته ، آن وقت آنهائیکــه خواستار مــتاع دنیا بودند می گفتند : ای کاش ما هـم از دنیا مثل قارون بهـره منـد می شدیــم که او بهـره اش از دنیا بسیار بزرگ است ، بازهـم آیۀ بعـد می فـرماید : آنهائیکه علم به آنها داده شد ، گفـتند وای بر شما مردم دنیا پرست . آن نعمـات و برکاتی که خدا به آنهائیکه ایمان آوردند و عمـل صالـح انجام دادند می دهد ، خیلی بهتر است از اینکه شما به ظاهر می بینید و این فهم و ادراک القـا نمی شود جـز به صابـرین و باز در ادامه می فرماید : پس فرو برده شد ، به آنچـه که خواستارش بود و خانه زمـین ، یعنی : که در این مـال و ثروتی که بـرای خود جــمع آوری کرده غـرق شـده بود که دیگر هم خود را فــراموش کرده و هـم نعمت ها و برکات پروردگارش را از یاد بـرده بود و به اشیائی دل بسته بود که هیچ سودی به حال او نداشت جـز پریشان حالی و افـسـردگی و دید یاری کـننده ای از غیر خدا نـدارد و از پیـروزشدگـان نیست و حالا مـا می توانیم از این نشانـه ها استفـاده کــنیم و ببینیم آیا از کدام گــروه هــستیم ، اگــر از قارونیان باشیــم خود را می توانیم ببینیـم که ما هم به زیر زمین و آنچه خواسـتارش بوده ایم گــرفتار شــده ایم و اگر از تسلیم شـدگان بـه پروردگار بوده ایـم آثار آن را در زندگی خود شاهد می باشیم و اگر با دقــت آیات بعد را مطالعه بفــرما یید ، بیشتر متوجه نشانه ها می شوید. در صورت تسلیم شدن ، خود شاهد تمام این نشانه ها خــواهـیم بود و مـتوجه می شویم که در بخشش است ، که ما بهره مند می شویم حتی از همین دنیا ، و در آخرت که آن چگونه است هم به یقین می رسیم . باز هم در سورۀ آل عـمران آیۀ ۹ و ۱۰ می فرماید : آنانکه کافر شدند بی نیاز نکندشان اموالشان و فرزندانشان و این چیز ها که به آن دل بستند هیزم آتــش آنها می شود . همچنان که آل فرعون و آنان که پیش از فرعون بودند و تکـذیب کردند آیات خدا را پس خدا گرفتشان به گناهانشان و خدا سخت است عقوبتش. و البته در همه جا می بینم که عقوبت خدا برای مـجازات نیست، بلکه بـرای آموزش ما و برای تسلیم شــدن به دارالسلام است چون که در همه جای قرآن رحمانیت خدا به نحوی روشن و آشکار می باشد ، مثلاً در سـورۀ زمر آیات ۵۲- ۴۶ بعد از اینکه بواسطه اعمال خود مردم و نتیجه کارهایشان که به آنها رسید و نمودار شـد بر ایشان گناهانشان، می فرماید : بگو ای بندگان من که اسراف کردید بر نفس خود نا امید از رحمت من نباشید ، خدا همه گناهان شما را می بخشد و باز در سورۀ فرقان آیۀ ۶۹ بعــد از آنکه بعضی از گـناهان مردم را می شمرد و برای آن دسته که گناهان بزرگتر دارند عذاب مضاعف را بیان می فرماید آنها را بشارت می دهد که اگر توبه کردید و عمل صالح بجا آوردید نه تنها بخشیده می شوید بلکه گناهان شما تبدیل به ثواب می شود و در چند آیه بعد نشانه آن گروه از مردم را که گناهانشان به ثواب مبدل میگردد را بیان می فرماید.

باز در سوره یوسف آیۀ ۹۱ حضرت یوسف درباره برادران خود و رفتارشان می فرماید : که سرزنش و مجازاتی برای شما نیست امروز می بخشد خدا شما را و او بالاترین بخشندگان می باشد .(داستان حضرت یوسف وبرادرانش مفصل در این سوره بیان شده) در نتیجه ما می توانیم بگوییم که اصلاً خدا نه غضب دارد نه عذاب بلکه خود ما باعـث مشکلات و گرفـتاری هایمان می شـویم. اینها نه تنها بد نیست بلکه برای ما بسـیار خوب و ضـروری می باشد به دلیـل اینکه در سورۀ یوسف آیۀ ۴۱ بعـد از اینکه حضرت یوسف به دو نفـر که با هــم در زندان بـودند تعبیر خواب آنهـا را می گویــد و به آن کــسی که از زندان نجات می یابد یادآوری می کند که نزد شـاه ، بی گناهی اش را بگوید در واقع به غیر از خدا متوسل شد در اینجا قرآن می فرماید : چندین سال باز در زندان ماند برای اینکه به غیر خدا متوسل شد و در اینجا می فهمیم که در واقع حضرت یوسف هیچ گناهـی را مرتکــب نشد ولی هنوز نیاز به آمــوزش دارد به خاطــر یک نقــص کوچکی که هــنوز دارد ، خدا می خواهـد این نقـص هم بر طرف شود تا اینکه پاک و خالص باشد و در واقع تا برای بندگی خدا خالص نشود به او مأموریت هم داده نمی شود چون که نمی تواند بعهده بگیرد و ما اکنون می توانیم از همۀ این نشانه ها که در قـرآن آمده و در اعــمال و رفتار خودمـان هم ببینیم که این مشکلات و نارسایی ها یی که داریـم اینها از کجا و برای چه هدفی می باشـند . اگر خوب توجه کنیم می بینیم که همۀ این مـشکلات که برای ما پیش می آید اینها درسها و آموزش هایی برای ما دارند و هیج کدام بد نیست، مجازات و عذاب هم نیستند بلکه برای برطرف شدن نقص های ما پدید می آیند و اگر ما توانستیم نقص هایمان را پیدا کنیم و آنها را از خود دور کنیم مشکلات هم به طبع برطرف خواهـند شـد ، چونکه این را من خودم به تجربه به آن رسیده ام و در این مسأله هـیچ شکی ندارم ، ولی نه اینکـه بگویم من همۀ نقص هایم را بر طرف کرده ام بلکه تا آن مقداری که توانسته ام نقصی را بر طرف کنم ، نتایج حاصـل از آن را هم دیده ام و هر فرد دیگر هم می تواند تجـربه کند و ببیند تا اطـمینان حاصل کند و ما اکـنون می توانیم از این الگوها که در قرآن زیاد تذکر داده شده استفاده کنیم و به حقیقت کتاب آسمانی پی ببریم . همچنان کـه حضرت ابراهیم از خود و خود خواهـی های دیگران گذشت و تسلیم امر حق شد و در نتیجه به امـنیت رسید ، هر کس دیگر هم چنانچه واقعاً تسلیم امر حق شود به امنیت خواهد رسید ، امنیتی که دیگر هیج فرد یا گروهی و یا شیئی نتواند آن را ناامن کند یعنی : اگر من می گویم مسلمان هستم نادانسته یا دروغی و فریبکارانه نباشـد تا به نتایج حاصل از تسلیم شدنم برسم.

ودرخطبه ۱۷۸ نهج البلاغه حضرت علی علیه السلام چگونگی دیدن خدا را بیان می فرمایند : و به خوبی روشن می کنند که دیدن خدا با چشم و دل و در آثار و افعال ما دیده می شود و دیگر اینکه بدانیم که هر کس در هر گوشه کره زمین که باشد خواه از هر قوم و مذهب یا نژادی که باشد اگـر تسلیم امر خدا باشد آن هم مـسلمان است یعنی : به محـل امن تسلیم شده که هیـچ بیم و هــراسی و ناامنی در آن نیست و باز در سورۀ حج آیۀ ۷۷ می فــرماید : که شما کوششـتان این باشد مطیع فرمان خدا باشید و حقیـقـتاً کوششتان این باشد و ننهاد خدا بر شما دردیـن رنجی بلکه شما از ملـت پدرتان ابراهــیم هستید ، او شمــا را مسلمان نام گذاشت از قبل و درحال حاضر ، پس وقتی که ما ملت او باشیم بقیه ادیان آسمانی هم ملــت او هستند چونکه او قبل از همۀ پیامبران این ادیان فعلی بوده است و باز در سوره بقره آیۀ ۱۲۹ می فـرمایـد : و کسی که رو بگرداند از ملت ابراهیم جز این است که سفـیه یا نادان است ؟چون که خدا او را در دنیا برگـزید و در آخرت هم از شایستگان می باشد و در اینجا به خوبی برای ما مـعلوم می شود که هر کس ( کلمه هــر کس یعنی خدا افراد خاصی را مشخص نکرده ) می تواند در این گروه که ملت ابراهیم است ، قرار گیرد وفقط تنها مسأله تسلیم شدن در برابرامر خدای متعال می باشــد واگر هــر کس در دنیا حاصل عمل خود را ببیند ، اطمینان حاصل می کند که در آخرت هم به نتایج اعمال خود خواهد رسید .

باز در سوره بقره آیۀ ۶۱ می فــرماید : آنـانکه ایمان آورند و آنانکه از دین یهــود می باشند یا از نصارا می باشند و صابیان یعنی کسی که ایمان به خدا و روز قیامت داشته باشد و عمل صالح انجام دهد پــس برای ایشان است مزدشان نزد پروردگار و دیگر برایشان خوف و اندوهی نمی باشد .

باز در سورۀ بقره آیۀ ۱۱۱ – ۱۱۰ می فرماید : گفتند داخل نمی شود به بهشت جز اینکه باشد یهودی و یا از نصاری و اینست آرزوهایشان ، بگو بیاورید برهان خود را اگر راست می گویید ، بلکه هر کس تسلــیم خدا شود و نیکو کار باشد پــس برای اوست مزدش نـــزد پروردگار و دیگر برای او خوف و اندوهی نــمی باشد .

باز در سورۀ بقره آیۀ ۱۱۲ می فرماید : و گفتند یهود : نیستند نصاری بر چیزی ( یعنی دارای حقیقــتی نمی باشند ) ، و گفتند : نصاری : یهود بر چیزی نیستند . در صورتی که هر دو کتاب را می خوانند . چونکه در هـــیچ کدام از کتاب های آسمانی دین را مخـصوص به یک پیامبر و یک قـــوم نکرده است و در ادامه آیه می فرماید : و این چنین گفتند آنانکه نمی دانند مثل گفتن ایشان را پس خدا حکم می کند بین ایشان روز قیامت در آنچه اختلاف داشتند و در واقع اگر خوب ببینیم قیامت هم هر روز هست .

باز برای آنها که می گویند آنها قبله دیگری دارند و ما قبله دیگر در آیۀ ۱۱۴ همین سوره می فرماید: و برای خدا مشرق و مغرب هر کجا رو آورید روی خــدا است و خدا هم وسیع است و هم دانا یعنی اینکه خـدا محدود به جایی و مکانی نیست و ناآگاه هم ، از اعمال و رفتار ما نیست .

باز در سوره بقره آیۀ ۱۷۶ می فـــرماید: خوبی این نیست که شما رو به ســوی قبله مشرق بنمایید و یـا مـغرب ، بلکـه خوبی اینست که ایمان بیاورید به خدا ، روز آخرت ، ملائکه ، کتاب و پیامبـران و اینکه مـال خود را به دوستی و مهربانی به نزدیکان ، یتیمان ، نیازمندان ، درماندگان و سؤال کنندگان بدهید و آنهایی که گرفتار در بند هستند و به پا دارید نماز را و زکات بدهید و به عهد و پیمان خود زمانی که عهد بستید وفا کنید و در سختی ها و هنگام ترس از جنگ صبر کنید و در ادامه می فرماید : که اینها هستند که راست گفتند و اینها هستند که از پرهیزکارانند .

ودر نتیجه ما مـــتذکر می شویم که نیکوکاران چه کسانی هستند ، یعنی ما تــنها به اینکه ، به سوی قبلۀ ابراهیم نماز می خوانیم دل آسوده نکنیم و بگوییم دیگر کار درست است. بلکه در آیات ، خوب دقت کنیم و ببینیم چه دستوراتی به ما داده شده یعنی وقـــتی که اول آیه می فرماید: ایمان به خدا، یعنی درست توجه کنید و ببینم ایمان به خدا یعنی چه ؟ فقط با ورد زبان نباشد بلکه اسلام ابراهیمی باشد که تسلیم شد ، و در امنیت قرار گرفت. این می شود ایمان .

و یوم الا خر هم یعنی به چیز زود گذر مـادی دل نبنــدیم وملائکه یعنی : بداند همه اشیاء وافراد ملائک خدا هستند که مأمور به انجام وظیفه می باشــند وبه ظاهردر دست ما هــــستند ودر باطن، کارها طور دیگری انجام می شود وپیامبران را الگوی خود قرار دهیم یعنی : صفاتشان رابکار گیریم نه فقط اسمی از آنها را به خود ببندیم .

دیگر اینکه مالی که خــدا به ماعطا فرموده ، نداده است که ذخیره کنیم بلکه داده است تا ما هم ببخشــیم وبخشش رایاد بگیریم وبا مهربانی. یعنی اینکه همچنانکه خدا از روی مهربانی می بخشد ونه بخاطر خود نمایی و یا عوض و پاداشی می بخشد ما هم هـــمانطور ببخشیم وآنها را مال خود ندانیم بلکه بدانیم که اینها تنهـا برای آموزش وامتحان به ما داده شده وما باید بیشتر دردادن آنها خوشحال باشیم نه گرفتن و ذخیره کردن آنها وبعد از آن در بخشیدن آنها به چه کسانی در آیه توضیح داده می شود وبعد نماز بپا داشتن را می فرماید ونماز هم همین طور که از اسم آن مشخص است در اصل صلات می باشد یعنی : ارتباط تنگاتنگ یعنی : وصل شدن با خالق ودر واقع بر پاداشتن این اتصال یعنی : هم اتصال با اوبر قرار نماییم وهم این اتصال را گسترش دهیم وباز در سوره معارج در آیه ۱۷ می فــرماید : جمع آورد وذخــیره کرد که همانا انسان طبعاً حریص است واگر بـرسد به او شری جـزع می کند واگــر برسد به او خیری آنرا منع می کند و همین طور که از ظاهر آیه مــشخص است چون حریص می باشد اگر در جمع آوری بیشـتر به دست آورد، هــم اینکه بخل می ورزد ونمی دهد وهم آن را خیر می داند وبه هــمین جهت موقعی که از او چیزی گرفته شود آن را شر می داند وناراحت می شود وجزع می کند وباز در ادامه آن می فرماید الا المصلّین : نماز گذاران یعنی آنهائیکه ارتباط با خدا دارند وباز دنباله آن می فرماید : آنهائیکه دائم درنماز هستند یعنی : دائم در ارتباط با خدامی باشند وباز در سوره ماعون تمام سوره مــشخص می کند که نماز یعنی چه ؟ می فــــــرماید : آیا دیدی چه کسی دین را تکذیب نمود آن کـــس که یتیم را از خود می راند وبرای طعام دادن مسکین چاره جویی نمی کند ودر ادامه می فرماید : پس وای برنماز گذاران و در اینجا مشخص می شود که نمازگذاران حقیقی چه کسانی هــــستند یعنی : کسی که یتیم را می راند وکسی که برای طعــام دادن مسکین چاره جویی نمی کند هم تکذیب کنندهْ دین می باشد وهم نماز گذاری او ریائی وفریب کارانه می باشد . ودر ادامهْ آن می فرماید : آنها از نماز شان بی خبر می باشند یعنی : نماز را اصلاً نفهمیده اند چیست ودر ادامه برای تایید بیشتر

می فرماید : کارهایشان ریائی وخودنمایی است وحقوق نیازمند را نمی دهـند و باز در سوره مدثر آیه ۴۰تا ۴۷ می فرماید : پرسیده می شود از مجرمین که چه راهی شما را بدین مکان عذاب کشاند؟ آنان می گویند : ما نبودیم ازنمازگـذاران ونبودیم از آنهائیکــه طعام به مسکین می دهند وبودیم از آنها که عــمر خود را در سرگرمی دنیا به سر می بردند و بودیم از آنهائیکه دین را تکذیب می کردند وباز در اینجا هــم معلوم می شود که نماز، این کلمات که با زبان می گوییم نیست بلکه اصل نماز حقوق نیازمند را اداکردن ،عمر را به بازیچه نگذراندن ودر بندگی خدا به سر بردن است یعنی : فرمان اورا اطاعت کردن وبا او ارتباط داشتن وخدا را همه جا حاضر وناظــــر دانستن وباز در سورهْ عــــنکبوت آیهْ ۴۴ می فرماید تلاوت کن آنچه که به تووحی می شود از کتاب وبه پا دارنماز را که اهل نماز از بدکاری ومنکر بازداشته می شوند ودر این نشانه ها هم باز مشخص می شود که اگر ارتباط با خدا باشـد وانسان خدا را همه جا شاهد وناظر بداند همهْ زشتـی هـــا از او دور می شود یعـــنی : هم حقوق همه مردم را رعـــایت می کند وهــم از کــارهای زشت جــدا می شود ودر ادامــه می فرماید ویاد خدا بزرگتر است یعنی : یاد خدا را فراموش نکنیم وخدا را در همه جا حاضر وناظر بدانیم این از نماز هم بالاتر است ودر ادامهْ آیه می فرماید : وخدا می داند آنچه شما می سازید یعنی : خدا از کارهای ما آگاه است که چه چیزی را به اسم نماز بــرای خود می سازیم و باز در سورهْ مریــم آیهْ ۳۱ وقتی که حضــرت مسیح در کودکی با مردم سخن می گوید ، می فرماید : او گفت : من بنده خدا هستم وداده شده است به من کتاب وعطا شده است به من نبوت وقرار داده است مرا مبارک هر کجا باشم وسفارش کرده است مرا به نماز و زکات تا زمانی که زنده هستم پس در نتیجه معلوم می شود که نماز در هر دینی بوده هست و این صورتها که هردینی به صورتی نمازمی گذارد مقصد واصل نیست بلکه منظور از نماز همان ارتباط واتصال با خالق است ودر نتیجـــه او را در هـــمه جا به یــاد داشــتن وحاضر دانستن است .

پس به این نتیجه می رسیم که مــا در صورت ظاهر ونامگذاری آن با کسی ویا گروه وملتی اختلاف نداریم بلکه منظور ازاصل نماز ارتباط با خالق است وآن هم هر کس خودش بهــتر می داند که آیا از نماز گــذاران می باشد یا نه .

باز در سوره طه آیــه ۱۳۰ می فــرماید چشــمانت را ندوز به ســوی آنهائیکه ما بهره مند شان کردیم از شکوفه این دنیا تا آنها را در آزمایش قرار دهیم از آنها که همانند تو هستند و رزق پروردگار تو بهتر است وپایدارتر و در ادامه می فرماید : وامر کن اهلت را به نماز وصبور باش برآن ما از تو روزی نمی خواهیم بلکه ما به تو روزی می دهیم و باز هم در این آیه وهمهْ آیات دیگر خوب روشن است که اولاْ نماز این صورت ظاهر نیست ودوم اینکه اصل نماز از همه چیز گذشتن وبه او تسلیم شدن وبه فکر آینده اهل وفرزند نبودن وذخیره نساختن است واهتمام داشتن به امورجمیع مردم است چونکه ما همه یکی هـــستیم وبه نظر ما می آید که جدا از همدیگر هــستیم ما اگر بــرای دیگران خوبی وسلامتی بخواهیم و از خود بگذریم آن نتیجه اش به خــود ما بر می گردد واگر تنها برای خــود وفرزندان خود بخوا هــیم وجمـع آوری کنیم غیرممکن است که از جمع آوری این اموال ، آن بهــرهْ دلخواه به خــود وفرزندانمان برسد چونکه خــدای متعال برعـــکس این ظاهر که ما می بینیم عمل می کند وفقــط ما در صورت از خود گذشتن وتسلیم او شدن است که می توانیم به آرزوی خود برسیم حتی در همین دنیا ودر سوره آل عمران آیهْ ۱۲ می فرماید : همانا نشانه ای است یرای شما در دو سپاه که روبه رو شدند با هم که یکی درراه خدا مــبارزه می کرد ودیگری که کافر بود ، می دیدنــد نشان دو برابر به چـــشم خود وخدا است که تاییـد می کند به یاری خود هرکه را بخواهد ودر این است عبرت برای صاحبان بصیرت ودر اینجا مثال دنیا وزینت آن وفرمان خداست چونکه درادامه آن می فرماید : زینت داده شـــد برای مردم دوستی شهوات (امیال نفسانی ) اززنان وفرزندان وذخایر طلا ونقره و مرکب های نشاندار وچهارپایان وکشت و زرع و اینها متاع زندگی دنیا می باشد وحال آنکه نزد خداست بهترین پاداش وبازگشت ودر ادامه خیلی توضیحات بیشتری در همین سـوره داده شده ودر آیه ۱۸ همین سوره باز می فرماید:" همانا دین نزد خـدا،اسلام است واختلاف نکردند در آن آنـانکه داده شدند کتاب را الا بعد از آنکه آمد برایشان عــلم واختلافات به واسطه خود خواهی وستمگری بین خودشان و هرکس که کافر شود به آیات خدا ، پس خدا زود حساب رسی می کند " ودر این آیه هم خوب معلوم می شود که کلاْ دین نزد خدا تسلیم شدن است و وقتی که برای مردم معلوم می شود آنها اختلافاتشان معلوم می شود ودر نتیجه بعضی کافر وبعضی تسلیم خواهند شد.

باز در سورهْ آل عمران آیه ۸۲ می فرماید : آیا غیراز دین خدا را می طلبید وحال آنکه هرچه در آسمانها وزمین است تسلیم او هستند چه بخواهند چه نخواهند وبازگشتشان به سوی او می باشد باز در این آیه می بینیم وقتی که تمام مــــوجودات تسلیم او می باشند خواه یا ناخواه واین انسان که اشرف مخلوقات می باشد بواسطه روح خود خدا که به او داده شده یـــعنی :عقل واز این جهت به او اختیار داده شده اگر بخواهد اطاعت امر نکند وسرکشی کند چه ظلم بزرگی به این روح خدایی کـــه به او داده شده کرده است چون که در سورهْ بقره آیهْ ۵۳ می فرماید : وهنگامی که گفت مــــوسی به قوم خود که ای مردم همانا شما ظـلم کردید به نفــس خود به واسطه گرفـــتنتان گوساله را پس بازگشت کنید به آفریدگار خود وبکشید نفس های خود را ،این بهتر است برای شما نزد آفریدگارتان و بازگشت شما را پذیرفـته است که او بازگشت کننده مهربان می باشد یعنی : شما بواسطه دنباله روی کردنتان از گوساله که همان گوساله سامـــری و زر و زیور دنیا می باشد خود را در ظلمت وگمراهی گرفتار کردید پس اکنون بکشید آن نفس خودبین و فریب کار را تا از ظلمت وجهل بــــیرون بیایید ودر واقــع تا انسان دنبال امیال نفسانی وشهوات باشد در چاه ظلمــت گرفتار و گمراه است .

و بازگشت به خـــدا در واقع بازگشت به عقل سلیم وروح منفوخ می باشد که او هـــمیشه در انتظار بازگشت ما می باشد چون که در سوره ْ بقره آیه ۲۸ دربارهْ بشر ، خدا می فرماید : هنگامی که او را در اعتدال قرار دادمش ودمیدم درآن از روح خودم پــس براو سجـــده کنید، یعنی : اگر انسان مطیع پروردگار خود شد و از نفس طغیان گر ، خود را آزاد ساخت به آن روح منفوخ ملحق می شود و در واقع به نفس مطمئنه خواهـد رسید که دیگر گمراهی در آن نخواهد بود ودر هـــمین رابطه در ســورهْ فجر آیه ۲۶ تا آخر مـــی فرماید : ای کسانی که به نفس مطمئنه رسیده اید بیایید بسـوی پروردگار خود که هم خود خـــشنود گشتید وهم خــدا ازشمــا راضی وخشنود گشت .

در حقیقت ما تا از خواسته های نفسانی جدا نگردیم محال است به خــشنودی ورضایت خاطر برسیم چون که نفس طغیانگروفریبکار جز گمراهی چیز دیگری به همراه ندارد چون که در سوره بقــره آیه ۲۶۷ می فرماید : شیطان به شما وعده فقر می دهد وامر می کند به زشتی ولی خدا وعده می دهــد به شمـا به آمرزش از نزد خود وفضیلت وخدا دارای وسعت بسیار ودانا می باشد یعنی : تاوقتی که ما دنبال جمع آوری مال وثروت واشیاء بیرون از خود می باشیم هیچ وقت احساس بی نیازی و سعادت نمی کنیم چون که دنبال هـوای نفس وشیطان بوده ایم ولی وقتی که ازاین خواهش ها خود را بی نیاز دانستیم وخود را آزاد کــردیم آن وقـت احساس سعادت وخوشبختی می کنیم وهیچ موقع هم فقیر ومحتاج به غیر نمی شویم ودرتمام امـور زندگی حـتی در همین دنیا هم سعادتمند وبی نیازخواهیم بود .البته آنهم نه به ظاهر بلکه ظاهرهمیشه فریبنده است ولی هرکس به نعمت وسعادت رسید خود متوجه خواهد شد .

باز در سورهْ آل عمران آیۀ ۸۳ می فرماید : بگو ایمان آوردیم به خدا وآنچه نازل شده برما وآنچه نازل شد بر ابراهیم و اسماعیل واسحاق و یعقوب وفرزندان آنــها و آنچــــه داده شد به مــوسی وعــیسی وانبیای دیگرپروردگار وتفـرقه ای بین هـــیچ کدام از آنهـا نیست و آنها همه تسلیم خدا می باشند و باز آیۀ بعد می فـــرما ید : وهرکس غیر اسلام دینی داشته باشد پس از او پذیرفته نخواهد شد ودر آخرت از زیانکاران می باشد و در ایـن آیه به خوبی معلوم می شود که دین اسلام یعنی تسلیم دربرابر امرحق ، نه اینکه تنها به نام گذاری آن دل آسوده کنیم .

باز در آیه ۹۱ همین سوره می فرماید : هرگز به مقام نیکوکاران نخواهید رسید مگــر ببخشید آنچه دوست دارید وآنچه ببخشید خدا به آن آگاه است و در واقع علت نبخشیدن ما آن است که یقین نداریم و یاری خدا را که از جایی ناپیدا است نمی بینیم ولی اگر مدتی این بخشش را امتحان کنیم دیگر خدا را همه جا حاضر و ناظر می بینیم با چشم عقل ، ودیگـــر در شک بسر نمی بریم بلکه با یقین قــلبی و اطمینان خاطر می باشیم واین یکی از اصــولی ترین برنامه های هردین و روش هر پیامبری بوده و خواهـــد بود و پایه نماز هم بر هــمین اصل استوار مــی باشــد .

دیگــر اینکه مـا در نامگذاری با کسی محاجه ومجادله نداشتـــه باشیم وببینیم اصل دین چیست و راه و روش و صفات پیامبران چگونه بوده وخواهد بود وباز اگر از اول سورهْ بقره باتوجه به این آیات با دقت شـروع بــه تلاوت قرآن از روی تدبر وتعمق نماییم خیلی بیشتر برایمان روشن می شود که حقیــقت چیست وراه و رســم دین حق کدامست مثلا آیه اول می فرماید : اینســـت کتاب وهـــــیچ شــکی در آن نیست و هـــدایت اســـت برای پرهیزکاران. حال ما ببینیم ما موقعی که این کتاب را تلاوت می کنیم قبول داریم که شکی در آن نیست و تـلاوت می کنیم یا با تردید و شک هــمراه است ؟واگر یقین داریم و تلاوت می کنیم ،می فـــرماید : هــدایت است بــرای پرهــــیزکاران .

حال ببینیم پرهـــیزکاران چه کسانی هستند . و اگر خواستیم قـــرآن برای هـــدایت ما باشد باید از کارهائیکه خدا امر فرموده پیروی کنیم واز کارهائیکه نهی فرموده دوری کنیم و الّا هدایت این قرآن بـــرای ما نیست ودر آیۀ بعد می فــرماید : چه کسانی هــــستند آنها ، آن کسانی که ایمان به غـــــیب دارند واقامه صلوات می کنند واز آنچه روزیشان دادیم انفــاق می کنند .

حال ببینیم چه کسانی ایمان به غـــیب دارند یعنی ببینیم که آیا اینکه می گویم کارها دست خــــداست یقینا" می گوییم یا حرف است واین که چشم به ظواهر ندوزیم وبدانیم که سعادت وخوشبختی بطریق دیگـــر است ،نه به این ظواهر فریبنده . اقامه صلوات هم اتصال با خالق برقـــرار کردن وایـن اتصال را حفظ کردن است واز آنچـــه روزی ما قرار داده بخشیدن ، یــعنی : اولاً ببینیم که ما چــه چیزی از خود داریم آیا این من که می گویم وفکر می کنم این بدن مال من است یا این چشم وگوش ودســت و پا وهمه اعضای دیگر اینها مال من است ؟اگر از من است از کجا آورده ام ؟و در این، فکر بسیار باید نمود وبالاخره به این نتیجه خواهیم رسید که مال ما نیست وبعد اشیاء واموال دیگر که به دست آورده ایم با چه ابزاری بوده است؟ اولاً که آن اشیاء را هم اگر ایمان به غیب داشته باشیم می دانیم که آنها هم برای آموزش و آزمایش ما قرار داده شده نه اینکه ما چون توانا بوده ایم برای جمع آوری آنها این چیزها را بدست آورده ایم بلکه این به طــریقی دیگــر وبرای آموزش، به ما رو آورد ه است . بدانیم که در بخشیدن آنها سود ماست نه در جمع آوری وذخیره سازی و آیه بعد می فرماید : وآنا نکه ایمان آوردند به آنچــــه به تو نازل شده وآنچه پیش از تو نازل شده وبه آخــرت ایشان یقین دارند یعنی : ما به همه ادیان آسمانی وهمه پیامبران خـدا باید ایمان داشته باشیم واز تفرقه وجدایـــی پرهیز نماییم بلکه ببینیم اصل چیست وصفات پیامبران چگونه بوده؟و چگونه زیستن را یاد بگیریم ، نه اینکه به اسم گذاری تنها دل آسوده ودیگر کاری به اصل مطلب نداشته باشیم و به پایان کار هم فکر کنیم وببینیم اگر هــم در این مدت کوتاه دنیا خود را راضی نگهداریم وبه ظواهر دل ببندیم در آخرت بالاخره گرفتار هستیم. چونکــه این مدت دنیا خیلی کوتاه است و به نظر ما زیاد می آید. چنانکه در قرآن سوره یونس آیه ۴۴ می فرماید : روزی که محشور می شوید متوجه می شوید انگار نبودیم در این دنیا مگر ساعتی از روز و این برنامه آشکار می شــود بین شما که زیان کردند آنانکه تکذیب نمودند ملاقات خالق خود را ونبودند ازهدایت یافتگان واگر هم اکنون دقــت کنیم می بینیم که این مدت عمر که تاکنون گذرانیده ایم مثلاً ۶۰ سال یا کمتر یا بیشتـر که از عمر ما گـــذشته در واقع چیزی نبود انگار همین دیروز بود که بچه بودیم وچه بازی هایی می کردیم و کم کم خود را در آرزوهایـی انداختیم وهیچ ازاین آرزوها هم کاسته نشده بلکه هر روز بیشتر شده ولی خوشا به حال آن افـرادی که توانستــند در جوانی خود را بشناسنــد وخود را از اسارت این دیونفس طغیانگــر رها سازند که درواقــع تا انسان به خود شناسی نرسد غیر ممکن است که حس آزادی واعتماد به نفس پیدا کند .

اکنون این جانب خواستم این نوشته رابه بزرگان ، علما ، دانشمندان وهمچنین به جــناب عالی تقـــــدیم واز پیشنهاد ات و راهنمایی ها یا انتقادات شما با دلایل مبرهن ومنطقی که در حــقیقت حجت و نور راه باشد استفاده و در آینده کتابی را در این زمینه با توکل به خدای متعال به چاپ برسانیم .

ما اکنون می توانیم از نشانه هائی که در قرآن داده شده و در تمام امور زندگی استفاده درست ولازم را به عمل بیاوریم و ازنتایج حاصل از آنها سفر خود را به سوی خود شناسی و خود آگاهی آغازودر واقع بخداشناسی برسیم .

حال اگر بخواهیم چنین سفری را آغاز کنیم به چه ابزارهائی نیاز داریم ؟

وبه این فکر خود را مشغول نمائیم و بب ینیم در این دنیا ابزارها ووسایل نقلیّه فوق العاده ای ساخته شده و انسان برای سیر در زمین بسیار کوشش نموده و خود را به این ابزارها مشغول نموده ، ولی در سفر به سوی خود شناسی بازمانده و کوشش لازم را ننموده و در نتیجه با مشکلاتی و نارسایی هایی خود را گرفتار نموده است .

کم کم دارد این کمبود ونقصان را ، که در حقیقت از خود فاصله گرفته را احساس می کند . فعلاً ما باید ببینیم که برای این سفر خود شناسی به چه علومی باید برسیم وبه چه معادن و منابعی باید دسترسی وبه چه طریقی باید آنها را استخراج و به استفاده برسانیم . آن وقت به این نتیجه می رسیم که باید اول معلّم این علوم را بشناسیم و استفاده لازم را از معلّم ببریم و انجام وّظیفه نمائیم تا به هدف خود نائل گردیم .

حال ببینیم معلّم چه کسی است ؟ و کلاس درس کجاست ؟

تا ما در آن کلاس حضور پیدا کنیم و تدریجاً آن علوم را فراگیریم و به کار ببندیم .و باز از نشانه هائی که در قرآن آمده ، متوجه می شویم که معلم ، همان روح عالم هستی یا عقل کل عالم، پروردگار یا خالق هستی ، خدای متعال می باشد

در نام گذاری معلم با کسی مجادله نداریم .چون همۀ مردم جهان به نوعی و به اسمی خدا را می خوانند .


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید