چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

آبی ، اما سرخ


آبی ، اما سرخ

چشم‌هایی نگران
مشت می‌شدند
در نقطه‌ای از سر انگشتانت
کسی ندانست
نگاهت / بوی نان را تازه می‌کند
چگونه پشت پا زدند تورا
کوچه‌هایی که درهایش
با قلب تو کوبیده می‌شد؟
شب‌هایی …

چشم‌هایی نگران

مشت می‌شدند

در نقطه‌ای از سر انگشتانت

کسی ندانست

نگاهت / بوی نان را تازه می‌کند

چگونه پشت پا زدند تورا

کوچه‌هایی که درهایش

با قلب تو کوبیده می‌شد؟

شب‌هایی که پنهانی / آیینگی ات را

بردوش کشیدی

آه ، فریاد می‌کشید

غنچه‌های عدالت را

چه خواب سنگینی بود در چشمان شهر

آن روز که در سیلاب طعنه‌هایشان

صبوری را برگونه ات سیلی زدند

سرخ‌تر از همیشه جاری شدی در خانه ها

سرخ تر از همیشه

سرخ تر از...

مستانه سیف آبادی - تهران