یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

اندراحوالات یک زندگی شیرین


اندراحوالات یک زندگی شیرین

با نظر عده ای که معتقدند «مطبوعات نباید وقت شان را صرف فیلم های تجاری کنند» مخالفم این درست که فیلم های تجاری آن هم از نوع سخیف و مبتذلش, به لحاظ مضمونی و تکنیکی حرفی برای گفتن ندارند

● اوضاع سینما روبه راه نیست

با نظر عده ای که معتقدند «مطبوعات نباید وقت شان را صرف فیلم های تجاری کنند» مخالفم. این درست که فیلم های تجاری آن هم از نوع سخیف و مبتذلش، به لحاظ مضمونی و تکنیکی حرفی برای گفتن ندارند. این نکته را هم قبول دارم که دیدن این گونه فیلم ها به نوعی وقت تلف کردن است و با همین استدلال، نوشتن درباره آن ها هم ممکن است کار بیهوده ای باشد اما می توان از چند جنبه دیگر، این فیلم ها را بررسی کرد. این که این گونه فیلم ها چرا و چگونه ساخته می شوند؟ مخاطبی که وقتش را صرف تماشای چنین فیلم هایی می کند به چه امیدی به سینما می رود و با چه واکنشی از سالن بیرون می آید؟ مبتذل سازها با چه فرمول هایی تماشاگران شان را فریب می دهند و چگونه در این وانفسای اوضاع اقتصادی سینما، پول خوبی به جیب می زنند.

همه این ها را نوشتم تا به این جا برسم که نوشتن از فیلمی مثل «زندگی شیرین»، نوعی وقت تلف کردن است. اما اگر این نوشتن منجر به ایجاد آگاهی و رسیدن به یک درک جدید درباره این گونه فیلم ها شود، نوعی «جلوی ضرر را گرفتن» و در نتیجه منفعت است. دست کم باعث می شود یک عده که این گونه فیلم ها را نمی پسندند، پولشان را هدر ندهند و قید دیدن فیلم را بزنند.

● کنسرت و آواز با صدای نازیبای جواد رضویان

داستان فیلم «زندگی شیرین» درباره ماجراهای زندگی یک بازیگر سینماست. یعنی تهیه کننده با خودش نشسته و گفته است وقتی فیلمی مثل «توفیق اجباری» با سرک کشیدن به خانه و زندگی یک سوپراستار می تواند خوب بفروشد، پس چرا ما از چنین راه میان بری استفاده نکنیم. همه جا می گوییم این فیلم به پشت صحنه سینما می پردازد. مردم هم دوست دارند بدانند پشت پرده چه می گذرد. پس فیلم ما گیشه داغی خواهد داشت.

احتمالا فرض بعدی سرمایه گذار فیلم این بوده است: ما که در کشورمان کنسرت درست و حسابی نداریم ، «صدا و سیما» هم که تصاویرسازها را نشان نمی دهد پس چه بهتر که یک گیتار بدهیم دست بازیگر نقش اول و فیلم مان را پر از ساز و آواز کنیم، تا تماشاگر با یک تیر دو نشان بزند، هم فیلم ببیند و هم از کنسرت «جواد رضویان» لذت ببرد آن هم کنسرت مفرحی که «علی صادقی» دوست دارد بپرد وسط و بندری و هلی کوپتری برقصد!

نتیجه چنین برنامه ریزی می شود فیلمی که جواد رضویان در داخل و بیرون ماشین به جا و نابه جا، با صدای دورگه اش ترانه های نامربوط می خواند. یک وقت فکر نکنید که عوامل فیلم به خودشان زحمت آهنگ سازی و ترانه سرایی داده اند، نه. ترانه «تقدیر» شادمهر عقیلی را برداشته اند و یک سری کلماتش را عوض کرده اند.

مثلا کلمه «هستی» (یکی از شخصیت های زن فیلم) را وسطش جا داده اند و به این شیوه، با بی خیال شدن حق کپی رایت و این جور چیزها این اثر هنری را از آن خود کرده اند. به جز این ها شما می توانید آوازهای لس آنجلسی و ترانه های «ساسی مانکن» را، نیز با چاشنی حرکات موزون «احمد پورمخبر» بشنوید و ببینید.

بنابراین «امیر»ی که در این فیلم می بینیم فقط شکل و شمایل یک خواننده را دارد و نه بازیگر. یعنی نه تنها از پشت صحنه سینما هیچ خبری نیست بلکه تقریبا هیچ سکانس و دیالوگی هم که مربوط به بازیگری او و ارتباطش با عوامل سینما باشد در آن نمی بینیم.

● تصویر آدم های کندذهن و بدبخت و فلک زده

نقش بازیگران زن را «بهنوش بختیاری» و «بهاره افشاری» بازی می کنند. تصویر زن در این گونه فیلمفارسی ها، یک آدم کودن، کندذهن و یک موجود بدبخت و فلک زده است. زن های غیرواقعی این فیلم ها، هیچ هویتی از خودشان ندارند. زن های ترشیده ای هستند که می خواهند خودشان را، به یک مرد در ظاهر موفق تحمیل کنند. مثلا «بهنوش بختیاری» که در این فیلم یک «بازیگر زن» است، به زور سوار ماشین «امیر» می شود و به او اظهار علاقه می کند. «امیر» هم از این زن این قدر متنفر است که او را به زور پیاده می کند. شبیه این نقش را در فیلم «دلداده» هم دیده ایم. آن هم یک دختر ترشیده به نام «آهو» با بازی «سحر زکریا» داشت که همه مسخره اش می کردند. (یادآوری: وقتی یک نفر او را «غزال» صدا می زد، جواب می داد:«حیوون، حیوونه دیگه چه فرقی می کنه؟»)

فیلم «زندگی شیرین» از این دست دیالوگ های تحقیرآمیز زیاد دارد که اشاره به همه آن ها، امکان پذیر نیست. مثلا به آن صحنه توجه کنید که یک زن با چوب بالای سر جواد رضویان می ایستد و با حالتی التماس گونه می گوید: «یا همین امروز می بری عقدم می کنی یا همین جا هلاکت می کنم.»

● این خونه حرمت داره. چرا این جلف بازی ها را در میارید؟

ضور بازیگران محبوب دست پرتری داشت. «اکبر عبدی»، «مجید صالحی» و «سحر زکریا» از جمله بازیگرانی اند که در «دلداده» بودند اما در این جا خبری از آن ها نیست. بیشتر بازیگران همان نقش های تلویزیونی شان را، هم چون یک فرمول امتحان پس داده تکرار می کنند.

«احمد پورمخبر» همان نقش کلیشه ای پیرمرد پرخاشگر و دل زنده را، برای هزار و یکمین بار اجرا می کند و هم چون همیشه عاشق مادر پیر یکی از شخصیت های داستان می شود. علی صادقی هم شخصیتی است که با «امیر» پدرکشتگی دارد و مدام برایش توطئه چینی می کند. هیچ کس هم نمی فهمد که این همه دشمنی و زیرآب زنی، از کجا ناشی می شود. کارکرد شخصیت او این است که هر وقت در صحنه ظاهر می شود بازیگران به سر و کله همدیگر می زنند. این درگیری ها که با ناسزاهای آبدار همراه است، بخش زیادی را از فیلم تشکیل می دهد. تا جایی که در یکی از سکانس ها پدرزن داستان (شفیعی جم) خطاب به بازیگران می گوید: «این خونه حرمت داره. چرا این جلف بازی ها را درمیارید؟» (توجه کنید که خانه خیالی یکی از شخصیت های داستان حرمت دارد، اما سالن سینما نه!)

اتفاقا «جلف بازی» بهترین کلمه ای بود که شفیعی جم می توانست به کار ببرد. در طول فیلم بازیگران برای خنداندن مخاطب، دست به هر لودگی و ادا و اطواری می زنند. از جواد رضویانی که معلوم نیست چرا با حالتی زنانه و با ناز و عشوه صحبت می کند تا علی صادقی که می خواهد نقش یک جوان «لمپن» را بازی کند.

● حضور متراکم شخصیت های کندذهن

ایده اصلی «زندگی شیرین» آن قدر کلیشه ای و نخ نما شده است که از همان ابتدا، می شود آخرش را حدس زد. ایده ای که پیش تر آن را بارها و بارها دیده ایم. این که دو تا آدم دوقلو جایشان عوض شود و یکی از آن ها بخواهد از این شرایط سوءاستفاده کند.

اما در «زندگی شیرین» همین داستان تکراری، این قدر بی منطق روایت می شود که باورش برای کودکان خردسال هم مشکل است. یکی از شخصیت های زن فیلم (بهاره افشاری) این قدر کندذهن است که تفاوت بین شوهر واقعی و برادر دوقلویش را تشخیص نمی دهد. امیر این قدر خنگ است که نمی فهمد چرا یک زن، او را به گروگان گرفته و پس از چند روز یادش می آید که ممکن است همه چیز زیر سر برادر کلاه بردارش باشد. فیلم ساز و کارگردان هم نمی فهمند که چرا قیافه و لهجه امیر یک دفعه عوض شده و فکر می کنند این همان «امیر» قبلی است.

● پیام اصلی فیلم انسانیت و وفاداری است!

در سکانسی که «بهاره افشاری»، جواد رضویان را گروگان گرفته است یکی از آن لحظات زننده و تاسف بار فیلم شکل می گیرد. برادرزن امیر زنجیری شبیه به قلاده بر گردن او آویزان کرده و یک سر زنجیر را در دست خودش گرفته و به او می گوید: «یادته می گفتی سگتم؟ می خوام یه کاری کنم تا آخر عمر جلوی پام پارس کنی.»

تشبیه یک انسان به «سگ» از آن مواردی است که تا به حال مشابهش را در فیلم های مان نداشته ایم. تصورش را بکنید که این همه تماشاگر کلی پول خرج کرده اند و وقت گذاشته اند تا یک فیلم خوب ببینند. بعد زمانی که با چنین صحنه ای روبه رو می شوند، چه حالی بهشان دست می دهد؟

توجه به صحبت های کارگردان هم خالی از لطف نیست. او می گوید: پیام اصلی من در این فیلم توجه به صراحت، راستی، انسانیت، وفاداری و گذشت است. «زندگی شیرین» با تفکر ساخته شده است. تمام تفکرات و پیام هایی که مخاطب باید آن ها را درک کند!



همچنین مشاهده کنید