دوشنبه, ۱۱ تیر, ۱۴۰۳ / 1 July, 2024
مجله ویستا

مقدمه ای بر جامعه شناسی علم


مقدمه ای بر جامعه شناسی علم

نظریات جامعه شناسی غالبا واکنشهای متفاوتی را برمی انگیزانند گاه این امر ناشی از شکاف عمیقی است که میان نظریات جامعه شناسان و آنچه به گمان اعضاء جامعه در حال وقوع است وجود دارد

● کلیات

نظریات جامعه شناسی غالبا واکنشهای متفاوتی را برمی انگیزانند. گاه این امر ناشی از شکاف عمیقی است که میان نظریات جامعه شناسان و آنچه به گمان اعضاء جامعه در حال وقوع است وجود دارد. برای روشن شدن مطلب تعریفی از جامعه شناسی ارائه می کنیم.

معمولا جامعه شناسان "جامعه" را به عنوان عنصر محوری در هنگام تبیین نظریاتشان درنظرمی گیرند (در مقایسه با جامعه شناسان کلاسیک این نگاه بیشتر به عقاید دورکیم نزدیک است). در این رابطه مثلا فیزیکدان عنصر محوری را در نظریات خود کوچکترین جزء موجود اتخاذ می کند، زیست شناس همه چیز را عموما از منظر سلولها می بیند و روانشناس با کلیت وجود آدمی سر و کار دارد. به همین ترتیب در جامعه شناسی"مجموعه جامعه"(Social Collectivity)عنصر محوری می باشد.

از آنجا که سروکار هر دو علم روانشناسی و جامعه شناسی با رفتار و کردار انسان می باشد معمولا حوزه های کاری آنها دچار اختلاط شده و حتی گاهی خود روانشناسان و جامعه شناسان نیز دچار این خطا می گردند. برای تشخیص حد و مرز این دو حوزه می توان روانشناسی اجتماعی را به عنوان یک موضوع بین رشته ای با جامعه‌شناسی مقایسه کرد. روانشناسی اجتماعی به گروههای اجتماعی به عنوان مجموعه ای از تعاملات متقابل و تاثیرات کنشهای تک تک افراد بر یکدیگر نظر دارد. در حالی که جامعه شناس با افراد از این منظر که در چه محیط اجتماعی رشد کرده و زندگی می کنند می‌نگرد و تاثیرات جامعه بر فرد را مورد بررسی قرار می دهد.

به عنوان مثال برای درک تفاوت این دو روش می توان به زبان یک جامعه مثلا زیان فارسی اشاره کرد. گویش یک جامعه و افرادی که به آن زبان سخن می گویند می تواند یک "مجموعه اجتماعی" قلمداد شده و موضوع بحث جامعه شناسی قرار گیرد. یک روانشناس اجتماعی زیان را به عنوان مجموعه ای از مشارکتها و تاثیرات تک تک افرادی که به آن زبان سخن می گویند یا تا به حال گفته اند تعریف می کند. در حالیکه یک جامعه شناس، هر فرد فارسی زبان را معرف و نماینده گویش زبان فارسی تلقی می کند. در نظر داشته باشید که گاهی شما برای معرف و نماینده بودن الزاما نباید به لحاظ آماری هم نماینده آن مجموعه باشید. در این مثال شما با گوش دادن به سخن "یک" فرد هم می توانید تا حدود زیادی با لهجه، آهنگ و دایره لغات آن زبان آشنا شوید.

در این رابطه اگر در جستجوی این باشیم که چرا هر یک از ما اینگونه فارسی سخن می گوییم به جای بررسی گویش تک تک افراد به گروههای اجتماعی که در آن زبان فارسی را آموخته ایم نظر خواهیم داشت اگر چه هر یک از آنها در شکل گیری این زبان سهمی هر چند اندک داشته اند. حتی برای بررسی تاریخ گذشته گویش گروههای اجتماعی نیز گذشته گروههای اجتماعی را بررسی می کنیم و نه تک تک اعضای آن گروهها را. حتی اگر گویش خویش را در کلاسهای آموزش سخنوری نیز فرا گرفته بودیم باز هم آنچه نوع گویش مطلوب را در میان سایر گویشها برای آموزش دیکته می کرد گروههای اجتماعی بودند. در نهایت اگر گاهی اوقات لغتنامه ریشه برخی کلمات را در آثار ادبی یک فرد خاص بیان می کند باز هم دلیل رواج برخی کلمات و باقی نماندن سایر آنها را باید در عوامل اجتماعی جست.

در نهایت، این نوع نگرش جامعه شناسان را معطوف به سویی خواهد کرد که فرد را محصول جامعه بداند و نه جامعه را محصول فرد.

● خردسیاستها

غالبا ما زندگی را به صورت مجموعه ای از کنشهای خلاقانه یا احمقانه، خوب یا بد تجربه می کنیم و یکسره تسلیم محض اجتماع برای طی مسیر زندگی خویش نیستیم. غالبا این موضوع مورد بحث بوده است که منشا انجام یک رفتار را می بایست در سطح جامعه جستجو کرد یا فرد.

برای مثال در هنگام وقوع یک جنایت گروهی مسئولیت آن را بر عهده جامعه و برخی بر عهده فرد می دانند. بر همین مبنا سیاست گذاریهایی متفاویی را اتخاذ می کنند. مثلا در امریکا بر پایه این عقیده که قاتل انسان انسان است نه اسلحه، حمل اسلحه مجاز می باشد. این عقیده از بسیاری جهات مورد تایید است، به لحاظ اخلاقی یک قاتل اگر چه هنوز مرتکب قتل نشده باشد باز هم یک قاتل است. به لحاظ آماری نیز ندرتا دارندگان اسلحه مرتکب قتل می شوند. ولی همچنان این سوال باقی است که چرا میزان جرم و جنایت با اسلحه گرم در انگلستان بسیار کمتر از آمریکاست؟ آیا به این دلیل است که هیچ انگیسی مجاز به حمل اسلحه نیست یا آنکه جوانان آمریکایی قاتلترند؟

سیاستهای متفاوت اتخاذ شده در ارتباط با ریشه یابی رخدادهای اجتماعی در سطح فرد یا جامعه غالبا این تصور را ایجاد می کند که در مبنای علمی نیز این اختلافات وجود دارد. در حالی که مثلا هیچ تضاد علمی میان دو عامل یاد شده برای وقوع جرم و جنایت با اسلحه گرم وجود ندارد. در این مورد می توان گمان برد که فرد قاتل مجرم است چون شلیک گلوله توسط او عامل اولیه مرگ مقتول بوده است. اما کسی که معتقد به مسئولیت جامعه در قبال رفتارهای فرد است دلیل ثانویه ای را نظیر توزیع اسلحه گرم در جامعه نیز خواهد یافت. برای ریشه یابی کاملا علمی هر دو عامل فردی و اجتماعی باید مورد بررسی قرار گیرد.

البته مثال ذکر شده بسیار ساده شده است و عوامل متعدد دیگری را نیز می توان برای آن برشمرد. چرا که مثلا در سوئیس با وجود آزادی حمل اسلحه آمار قتل پائین است و بنابراین باید تاثیر عوامل فرهنگی را نیز در کنار سایر عوامل مورد بررسی قرار داد. مثال جنایت مسلحانه مثال خوبی است برای بیان وجود دلایل فردی و اجتماعی یک رفتار و برای تصریح بر اینکه جامعه شناسان منحصرا بر عوامل اجتماعی تاکید دارند اگر چه عامل فردی موجب وقوع حادثه در آن لحظه بوده است.

بر این باورم که صاحب نظران هر حوزه علمی باید از دیدگاه خود به بررسی موضوع بپردازند علی الخصوص هنگامی که موضع پیچیده ای مانند جامعه شناسی مورد بررسی باشد. درچنین شرایطی مسئله باید مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته و حوزه مرتبط با هر علت معین گردد.

● مطالعه جامعه شناختی علم

تفاوت قابل ذکری که در دو موضوع مورد بررسی قرار گرفته ( جنایت مسلحانه و زبان فارسی) وجود دارد این است که در مثال جرم و جنایت هردو عامل فردی و اجتماعی موثرند اما در مورد زبان فارسی عامل فردی نمی‌تواند نقش موثری داشته باشد. در صورتی که بخواهیم موضوع علم را مورد بررسی جامعه شناختی قرار دهیم هر دو عامل فردی و اجتماعی در رقابت با یکدیگر مطرح می گردند به طوری که تصور می رود که تنها یکی از این دو عامل می توانند مصداق داشته باشند.

در یک سو گروه اول بر این باورند که دست آوردهای علمی حاصل تئوری ها و تجربیات صورت گرفته توسط افراد خاص بوده است (عوامل فردی). در سوی دیگر نیز برخی گمان می برند مجموعه دست آوردهای علمی برآیند فرایندهای اجتماعی است که نظیر زبان فارسی با مشارکت تک تک افراد مطابق با نیازهای موجود درهر دوره رواج یافته و یا از بین رفته اند (عوامل اجتماعی). من بر این باورم که هر یک از دانشمندان باید از حوزه علم خویش به بررسی عوامل پرداخته و من به عنوان یک کارشناس علوم اجتماعی به بررسی جامعه شناختی آن خواهم پرداخت. به عقیده من این عوامل در تلاقی و تضاد با یکدیگر نبوده بلکه تنها نظرگاههای مختلفی است برای بررسی یک موضوع علمی. از این امر اصل "نسبت گرایی در روش" منتج می‌شود.

نسبیت گرایی در روش به معنای چشم پوشی از صحت و سقم یک گزاره علمی است. این امر برای یک جامعه شناس بدان معنی است که در یک موضوع علمی مورد بحث خود را در موقعیتی قرار دهد که گویی پاسخ نهایی موضوع را می داند.

در تفسیر و بررسی تئوریهای علمی خصوصیات و علایق فردی در برابر تاثیرات فرهنگی و اجتماعی در تعامل با یکدیگر هستند. جوایز نوبل و سایر افتخارات علمی برای شرایط اجتماعی مناسب به شخص اهدا نمی شوند اگرچه در موفقیت شخص می توانند موثر باشند، این افتخارات برای تلاش، استعداد و سایر ویژگیهای فردی شخص به او اهدا می شود. همچنین اگر شما کار یا محل زندگیتان را از دست دهید جامعه شما را به دلیل عدم تلاش کافی مسئول می‌داند. به ناگزیر جامعه شناسان نیز اگر چه خود تنها در پی عوامل اجتماعی هستند از این امر مستثنی نمی باشند و خود را عهده دار پیروزیها و شکستهای خویش می دانند. جامعه شناسان به هیچ وجه قصد تغییر چنین نگرشی را در جامعه ندارند در مقابل روانکاوان اصول گرا که می خواهند تقصیر را تماما از دوش کسی که ماشه تفنگ را کشیده است بردارند. دلیل این امر تنها آن است که جامعه شناسان به لحاظ حرفه ای مشتاق این امر نیستند که چه کسی و چرا ماشه را کشیده است و همینطور در زمینه های علمی در مسابقه علم کدام فرد توانسته گوی سبقت را برباید و چرا دیگری بازنده شده است. در مقابل این امر برای دانشمند علم بسیار حائز اهمیت است زیرا همین ابتکارات، نوآوریها رهبریها و البته شکستها هستند که در حیات روزمره علم رخ می دهد و واضح است که تحلیلگری که در افقی بالاتر به این عوامل اولیه (یا فردی) نظر نمی کند همانند دشنامی برای مجذوبین علم و همچنین موجودیت خود علم است.

روانشناسان راه ساده تری را پیش رو دارند زیرا مسائل مورد مطالعه آنان مقیاسی برابر با وجود خود آنها دارد و جهانی که آنها پیش رو دارند نظیر آنی است که خود در آن زندگی می کنند. جامعه شناسان همواره در تلاش هستند که برای وقایعی که در مقابل چشمانشان به دلایل بسیار واضح فردی رخ داده است دلایلی در سطحی بالاتر بیایند. شما تنها در زمانی می توانید قادر به مشاهده این عوامل بالاتر باشید که وقایع را در یک چهارچوب ذهنی تعیین شده قرار دهید و از وقایع کوچک روز به روز صرف نظر کنید. باقی ماندن در چنین فضای ذهنی شما را از وقایع فردی دور نگه می دارد حتی اگر شما تلاش داشته باشید به دلایل روش شناختی در ارتبط با این وقایع باقی بمانید.

● روشها

روشهای متعددی برای شناخت الگوهای اجتماعی و ساختاری جامعه وجود دارد. یکی از بهترین روشها بررسی فضاهای تنش دار اجتماع است. نظیر یک گسل زمین شناسی، یک نقطه ضعف یا خلاء اجتماعی نیز موجب بروز تنشهایی می شود که در حالت معمول در مجموعه اجتماع پنهان مانده اند. برخی تجارب گذشته این امر را به خوبی نشان می دهد. در روشهای قانون شکنی تلاش می‌شود با نقض قوانین اجتماعی آن قوانین شناسایی و مورد بررسی قرار گیرند. برای مثال Harold Garfinkel این ایده را در دهه ۱۹۶۰ در UCLA ابداع نمود، او دانش آموزان خویش را ترغیب نمود با رفتاری کاملا متفاوت و مودبانه نظیر میهمانانی مودب به خانه نزد پدر و مادرانشان بازگردند و بدین ترتیب با رو به روشدن وضعیت جدید که متفاوت از توقع معمول آنهاست سعی در شناخت آنها کنند اما حتی در این وضعیت کاملا بی‌ضرر نیز به سرعت عصبانیت والدین را موجب می شد.

یکی از جالبترین این تجربیات توسط یکی از دانشکده های دانشگاه منچستر انجام شد که در هنگام سوار شدن اتوبوس ، دو بلیط از راننده تقاضا شود یکی برای خود و دیگری برای صندلی کناری. شما نیز می توانید تجربیات مشابهی داشته باشید. مثلا در یک سوپرمارکت از خود بپرسید چه کسی مالک اجناس فروشگاه از زمانی که از قفسه برداشته می شود تا زمانی که هزینه آن پرداخت شود می باشد؟ از یک سو می توان گفت کسی که کالایی را در چرخ دستی خود به قصد خرید آن قرار می دهد مالک آن است و از سوی دیگر مثلا اگر کالای برداشته شده آسیبی ببیند شما بدون پرداخت هزینه ای می توانید کلای جدیدی را از قفسه جایگزین آن کنید پس به نظر می رسد شما مالک آن نبوده‌اید.

تغییر روابط اجتماعی یا نزاعهای علمی از جمله نقض قوانینی هستند که به طور طبیعی رخ می دهند و از این روی بسیار مورد توجه جامعه شناسان می باشند. این علاقه و توجه جامعه شناسان بر خلاء ها و مشکلات، ناشی از این امر است که بررسی این تنشها بهترین راه برای به دست آوردن یک تصویر کلی تر و بزرگتر است. اموری که تا زمانی که مشکلی در ارتباط با آنها وجود ندارد هرگز به آنها توجهی نمی شود. این امر دلیل آن است که من تحقیق خویش را از موضوع منازعات علمی آغاز کرده ام.

روش دیگر برای استخراج کلیتهای اجتماعی بررسی تعامل میان پدیده های غیر اجتماعی با جامعه است. من با ماشینهای هوشمند در این رابطه کار کرده ام زیرا معتقدم آنها موجودات غیراجتماعی هستند. برای مثال مقایسه تواناییهای سخن گفتن و درک مطلب یک کامپیوتر با یک انسان است، شما می توانید تفاوت را بین موجودی که زبان را در یک مجموعه اجتماعی آموخته است و دیگری که آن را از طریقی دیگر کسب کرده است، بررسی کنید. البته این امر را نمی توان برای یک سگ به کار برد که اگر چه ذهنیت پیچیده تری به نسبت یک کامپیوتر دارد ولی چون قادر به سخت گفتن نیست عضو این مجموعه اجتماعی محسوب نمی شود. ممکن است برخی معتقد باشند که سگها، مورچه ها و سایر جانوران یا حتی کامپیوترها نیز زندگی اجتماعی منحصر به خود دارند که اگر چه موافق نیستم ولی سعی بر رد این نظر در این مقال را نیز ندارم.

روش دیگر برای بررسی و شناخت مجموعه اجتماعی بررسی مرزهای بین آنهاست. این امر را می توان زمانی که افراد در گروه های مختلف اجتماعی اعم از گروه های مذهبی یا سایر ویژگیهای متفاوت اجتماعی قرار می گیرند مورد بررسی قرار داد. آنچه توماس کوهن در کتاب معروف خود "ساختار انقلابهای علمی" بیان می دارد تنها یک موضوع رسمی و فنی نیست در واقع گذاری است از یک نوع مجموعه اجتماعی به یک نوع دیگر. پارادایم سنجش ناپذیری(Paradigm Incommensurability) مورد استفاده کوهن در واقع نوعی سوء تفاهم بود که در مرز گروههای اجتماعی به وقوع پیوست. آنچه که به نظر یک منازعه علمی می رسید بیشتر شبیه یک جدال اجتماعی بود. این امر هنوز هم یکی از بهترین روشها برای فهم منازعات علمی است و علت مشکل بودن ایجاد توافق میان آنها را تا حد زیادی قابل فهم می‌کند.

● معنای دروغ

اگرهمچنان به دنبال این نوع از مرزبندیها در بررسیهای خویش باشید این امر برای افراد درگیر در منازعه خشم آور و محرک می باشد. نظریه کوهن که من پیش از این توصیف کردم بیان می دارد که از آنجایی شغل دانشمندان علم ایجاب می کند که صحت و درستی مسائل نقطه توجه و تمرکز آنها باشد کار در این زمینه چندان نتیجه بخش نیست. این امر به مثابه اثبات امری است به کسانی که قادر به دیدن آن نیستند و این دقیقا همان وضعیتی است که من و سایر همکاران جامعه شناسم در منازعه با دانشمندان با آن رو به رو هستیم. اما من در منازعات علمی به نحو دیگری می نگرم، اولین موضوع برای من شناسایی و کشف منطق اجتماعی هر یک از دو سوی مناظره است و سپس سعی برای نشان دادن این امر که هر یک از طرفین در مجموعه اجتماعی مربوط به خود چگونه به جهان اطراف و موضوع مورد منازعه می نگرند.

وظیفه دانشمندان علم است که نظر مخالفین خویش را نادرست بخوانند در حالیکه جامعه شناسان وظیفه دارند که نشان دهند یا تلاش در این داشته باشند که نظرات هر یک از دو سوی منازعه در مجموعه خود درست و صحیح می باشد. اگر دوباره به موضوع مورد بحث خود شلیک با اسلحه برگردیم، هر یک از طرفین مناقشه در مقابل یکدیگر ایستاده و سعی دارند با استدلالات علمی به سوی یکدیگر شلیک کنند. جامعه شناس در این میان سعی دارد که موقعیت هر یک از طرفین را تعیین کرده و خویش را جایی در میان آنها، در معرض شلیک همه قرار دهد!

برای جامعه شناس بسیار آسانتر خواهد بود که در مناظره علمی از موضع قویتر و مسلطتر چه از نظر علمی یا سازماندهی، جانبداری کند اما گذشته نشان داده است که خردمندانه تر آن است که از هیچیک از طرفین حمایت نکند چه حمایتی که از سوی موافق دست می باید کمترین ارزش جامعه شناختی ندارد.

احتمالا خطیرترین موضوع آن است که جامعه شناسان بیش از آنکه مشتاق رسیدن به حقیقت باشند مشتاق الگوهای جامعه شناختی بزرگ می‌باشند. لحظه‌ای به این موضع بیندیشید. فرض کنید شما با فرهنگ غرب نا آشنا هستید و یک مسابقه رقص را در سالن رقص بیرمنگام انگلستان تماشا می کنید. شما یک زوج را مشغول رقص تانگو می بینید که بسیار صمیمانه و گاه حتی سکسی با هم می رقصند (فکر کنید شما رقص تانگو تا به حال ندیده‌اید).

شما رو به همراهتان می‌کنید و از او می‌پرسید اینجا چه خبر است. ما تصور می کنیم شما ممکن است ۳ نوع جواب بشنوید:

۱) آنها سعی می کنند جایزه را در مسابقه رقص ببرند.

۲) آنها تظاهر می‌کنند که می رقصند اما در واقع دور از چشم دیگران از یکدیگر لذت می‌برند.

۳) آنها می رقصند تا باران ببارد.

اگر ما تنها اطلاعات اندکی هم در مورد انگلستان داشته باشیم می دانیم که پاسخ ۳ نمی تواند درست باشد و اگر به سلامت عقل همراهمان ایمان داشته باشیم مطمئن خواهیم بود که پاسخ ۳ به طور جدی گفته نشده است. بنابراین فقط پاسخ ۱ و ۲ باقی می ماند. اگر ما یک کاراگاه خصوصی باشیم که توسط رقیب حسود یکی از رقصندگان استخدام شده باشیم یافتن پاسخ درست از میان ۱ و ۲ بسیار ضروری خواهد بود. به عبارت دیگر اگر ما تنها در پی یافتن اطلاعاتی در مورد زندگی اجتماعی در آن منطقه انگلستان باشیم هر دو پاسخ ۱ و ۲ می تواند مفید باشد. من مقاله ای در این زمینه تقریر کرده‌ام تحت عنوان "معنای دروغ" و تلاش کرده ام که نشان دهم برای یک جامعه شناس یک دروغ خوب هم (در مقابل شوخی یا یک کلام بی معنی) به اندازه حقیقت با ارزش است زیرا آن دروغ باید باورپذیر باشد. دقیقا نظیر آنکه توزیع اسلحه در آمریکا امکان تیراندازی را برای همگان فراهم می‌آورد مجموعه اجتماعی بیرمنگام انگلستان نیز امکان رقصیدن با انگیزه شماره ۲ را البته نه برای ریزش باران فراهم می‌آورد. همانطور که پیش از این عنوان شد جامعه شناس در تلاش برای شناخت نوع زندگی اجتماعی، در وهله اول علاقه مند به یافتن رفتارهای محتملی است که ممکن است لزوما به وقوع نپیوندند ولی محتمل هستند. برای ممانعت از هر گونه سوء تفاهمی اضافه می کنم در مواردی که شخص همراه عمدا دروغ می گوید این موضوع قابل تشخیص بوده و از لیست پاسخهای محتمل خارج خواهد شد. نکته اصلی آن است که دریابیم یک جامعه شناس نباید نظیر یک پلیس، قاضی، کمیته انتخاب برنده، نویسندگان مقالات علمی شیفته و در پی یافتن حقیقت باشد. یک دروغ خوب هم می تواند به همان اندازه برای او حقیقت باشد.

● جامعه و افراد

در نظر داشه باشید که اگر به دنبال بررسی مجموعه های مختلف از طریق تفاوتهای موجود بین افراد آن مجموعه ها هستید در نهایت به گفتگوی با افراد خواهید رسید. این امر دلیل دیگری است که جامعه شناسی را حتی در سطوح بالای ساختاری شبیه شایعه پراکنان یا روزنامه نگاری می‌سازد و حقیقتا روش مورد کاربرد در آن نیز همان روزنامه‌نگاری است و چه بسا اگر هدف نهایی جامعه‌شناسی که همان شناخت جامعه است وجود نداشت چیزی بیش از روزنامه‌نگاری نیز نمی بود. روزنامه‌نگار سوالات خواننده را پاسخ می دهد یا اخبار مهیج جمع می کند یا اگر روزنامه نگار تحقیقی باشد در پی یافتن حقیقت برای دادگاههای قضایی است. ولی در مورد جامعه شناسی که در اینجا مورد بحث است نقل قولهای افراد تنها برای روشن کردن استدلالات ساختاری مورد بحث انتخاب می‌شوند.

تفاوت دیگر بین جامعه شناسی و روزنامه نگاری آن است که جامعه شناس در پی تعمیم یافته های خویش در فضای اجتماعی مورد مطالعه است در حالیکه یک روزنامه نگار تنها یک موضوع خاص را بررسی می کند. از همین روست که جامعه شناس کمتر از روزنامه نگار شاخص و مطرح است، نمی تواند داستانهای شیرین روزنامه نگار را تعریف کند و نتیجه کارش ممکن است بسیار طولانی و خسته کننده باشد. گاهی افسوس می خورم که یک روزنامه نگار خوب می تواند نود درصد آنچه را یافته ام در ده درصد زمانی که صرف کرده ام بیابد.

● مطالعه یک مقاله

من از همکاران محقق خود در منازعات علمی و در این مورد خاص از دیدید مرمین آموخته ام یک سوء تفاهم بزرگ می تواند نتیجه مطالعاتی از این دست برای خواننده باشد. جامعه شناسی همواره ناآزمودنی و مبهم بوده است و هرگز نباید توقع روشنی و صراحتی که مثلا در ریاضیات وجود دارد از آن داشت. در علوم فیزیکی دقیق کیفیت مقاله علمی را می توان با یافتن یک مورد نقض ارزیابی کرد. اثبات ریاضی نظیر خانه‌ای ساخته شده از کارت است که تنها با برداشتن یک کارت خانه متلاشی خواهد شد. یک مقاله جامعه شناسی درست در مقابل آن هرگز به زیبایی و وضوح یک خانه کارتی نخواهد بود و خوب به همین واسطه امکان فقدان تکه ها و قطعاتی را نیز می دهد. جامعه شناسی بیشتر شبیه تلی از ماسه است و مشکلی که وجود دارد شکل دادن به این تل ماسه ای است.

البته شاخه های دیگری از علوم نیز وجود دارند که مشابه تپه ماسه ای، زیبایی خانه کارتی را ندارند مثل هواشناسی، کیهان شناسی و نجوم، و تمام علوم مربوط به مقیاسهای بزرگ در این عالم و موجودات آن.

جامعه شناسان با تمام آن مشکلات رو به رو هستند بعلاوه اصلاح موضوعاتی که عملکرد آنها تغییر کرده است و تفسیر آنهایی که در مغایرت با تفسیرهای روانکاوها می باشد. جامعه شناسان در تلاش هستند تا جایی که ممکن است نظرات درستی ارائه دهند مقاله به دنیا ارائه می شود و انتظار می رود نتایج آن همواره مورد بحث و بررسی باشد.

محمد کاشی-سیما محمدنژاد