شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
آنکه آزاد بود
<دنیا خانهای است که از آن بگذرند، نه جایی که در آن سر برند.
و مردم دوگونهاند: یکی آنکه خود را فروخت و خویش را به تباهی انداخت و دیگری که خود را خرید و آزاد ساخت.>
آنچه در صدر مقال نشسته است، کلام شیوای علی(ع) است در نهجالبلاغه که به قلم زیبای فرزند صاحب اعتقاد او استاد دکتر سیدجعفر شهیدی به پارسی فاخر و روان زینتبخش رسته گوهریان علم و ادب و فرهنگ و معرفت گشته است. او نیز چونان همه آفریدگان طعم مرگ را چشید و از این رباط دو در درگذشت و مشمول آنان گشت که خود را خریدند و آزاد ساختند نه آنان که خود را فروختند و خویش را به تباهی انداختند. پیش از ظهر یکشنبه بیستوسوم دیماه ۱۳۸۶ شمع وجود استادی به تاریکی گرایید که باید سالهای سال دیده به در دوخت تا دوباره مردی مرد از تبار روشناندیشان تاریخ مشعل فروزان هدایت به دست از در درآید و چراغی فرا راه ظلمتزدگان وادی جهل و ضلالت نماید. قریب ۹۰ سال زیست و چون دیگر بزرگان خودساخته، رنجها برد و خون دلها خورد تا دوران خیالآلود کودکی را در آغوش نامهربان یتیمی و دور از کنار سرشار از محبت پدری پشت سر نهد.
خدایش در کودکی پناه داد و او نه هرگز این عنایت را از یاد برد و نه یتیمان را به دست فراموشی سپرد و چون نوجوانی بر او چهره گشود خود را با فرزندی از شهر دیرپا و پرآوازه بروجرد مواجه دید که مکتبخانه را پشت سر نهاده است و قرآن در سینه دارد؛ قرآنی که راه کشف و شهود را بر دل پاک و نقشپذیر او برای تمام عمر گشوده است و بدو نموده است که ره چنان رو که رهروان رفتند. آنچه را در آن روز و در آن شهر میتوانست آموخت، آموخت و به هنگام جوانی- نهچنان که افتد و دانی- دل از دیار برکند و راهی غربت گشت و البته نه غربت، که قربت با مولیالموالی را نه غم بیگانگی همراه است و نه درد تنهایی و بیخانمانی!
ز ما یوسف پرستیدن ادب نیست
بیا تا خاک کنعان را پرستیم
نجف اشرف گمگشته او را بدو بازگرداند جایی که اخلاص مطلق و ولی بر حق خفته است و به زبان حال مشتاقان را گفته: <آنکه فهمید به ژرفای دانش رسید و آنکه به ژرفای دانش رسید از آبشخور شریعت سیراب گردید و آنکه بردبار بود، تقصیر نکرد و میان مردم با نیکنامی زندگی نمود.>
هوای تبآلود و سوزان نجف را به نسیم جانبخش فقه و اصول در مکتب فقیه عصر آیتاللهالعظمی خوئی فرونشاند و درد تنهایی را از شفاخانه علوی التیام بخشید.
در و دیوار به محرومی من میخندد
من به این خوش که به رویم در گلشن باز است
خامیها به پختگی بدل گشت و اکنون هنگامه سوختن و افروختن است. از موطن خویشش ندا درمیدهند که باز آی که چشمها در انتظار است و دلها بیقرار!
به محضر استاد میشتابد که جواز سفر گیرد و او چون پدری دلسوز بر او دیده میگمارد که توانی رفت اما این کانون نور تو را پیوسته به خود میخواند. روحانی جوان و پیر جوانبخت ما دنیا را آزموده و از بلای تعینات آسوده و در ۲۷سالگی به تهران میآید و در مدرسه سپهسالار (استاد شهیدمطهری) حجرهای برمیگزیند و باز هم درس و بحث. در آنجا دانش آموخت و در اینجا مدرکی که خانه معیشت بدان توان افروخت به چنگ آورد و در ۱۳۴۰ دکتر شهیدی شد.
دکتری که هم طلبگی را پشتوانه داشت و هم دبیری را در چنته تجربه. به دانشگاه تهران ره یافت و فروغ الطاف علامه دهخدا بر او تافت تا در کنار نخستین دکتر زبان و ادبیات فارسی زندهیاد استاد دکتر محمد معین کاروان لغتنامه را همراهی کند و از پای ننشست تا این قافله پرنام و ننگ را به سرمنزل مقصود رساند و در این مسیر دور و دراز در پایگاه رفیع تالیف و ترجمه درنگها نمود. <آتشکده آذر> را روشن داشت و <براهینالعجم> را برافراشت؛ <دره نادره> را گرد یتیمی برافشاند و <جنایات تاریخ> را به گوش پندنیوشان فروخواند، <علی را از زبان علی> شناساند. قیامت <قیام حسین> را پس از <پنجاه سال> از ظلمتکده تعصب و خرافه رستاخیز علمی بخشید. سر بر آستان <علیبنالحسین> درسایید و زندگانی <صادق آل محمد و عالم اهلبیت علیبن موسیالرضا علیهما آلاف التحیه و الثنا> را از پرده پندار به عرصه یقین آورد. از خمخانه اعجاز علوی شراب ناب نهجالبلاغه را برگرفت و قطرهقطره زلال آن را در کام جگرسوختگان فروچکانید و سرانجام به مولانا جلالالدین که علی را مولی است روی آورد و به شرح مثنوی پرداخت تا قلمی را که اوستاد اوستادان زمانه بدیعالزمان فروزانفر بر زمین نهاده بود برگیرد و طریق او در پیش؛ شهیدی درگذشت و با مرگ او مقالات او <از دیروز تا امروز> بر او گریست. ادب سوگوار شد و زبان فارسی غمبار و شاگردانش ازجمله این کمترین به اندوه گرفتار و تا این درد را تسکینی و خویش را به قرار و سکون تلقینی دهد غزلی از او را پیشکش آورد، باشد که آن بزرگ در جوار رحمت حق بیارامد و از اجداد طاهرینش من بنده را نیز شفاعت خواهد.
شهیدی رفت و ما را جان ز تن رفت
خزان در زد، گل از طرف چمن رفت
شقایق جام خون از لاله بگرف
سمن از پا درآمد نسترن رفت
هنر وا پس خزید از بزم رندان
شعور و شور و شعر از انجمن رفت
سرانگشتش چو از کف خامه بنهاد
پرندین نامه را عقد پرن رفت
خزف گوهر نماید شبدلان را
چو از کف رایگان در عدن رفت
مدار از دیده و دل روشنی چشم
که یوسف رفت و بوی پیرهن رفت
من و مایی به راه <او> فدا کرد
کجا او و سخن کز <ما و من> رفت
دگرگونی نبود او را به هر حال
اگر عمرش به شادی یا محن رفت
خموشی خیمه بر صحرای دل زد
زبان رفت و ادب رفت و سخن رفت
شکوفه از ترنم لب فروبست
<حسین> در تاب و تب همچون <حسن> رفت
غمم کوهی و دل چون برگکاهی
چه سازد دل کنون کان کوهکن رفت
چه جای شکوه سجادی که <استاد>
به میهمانی ربذوالمنن رفت
● رفت تا بماند
مرگ را دانم، ولی تا کوی دوست
راهی ار نزدیکتر داری بگو
استاد دکتر سیدجعفر شهیدی، استادی از تبار پاکان و گزیدگان، روز یکشنبه ۲۳ دیماه ۱۳۸۶، چهارم محرم ۱۴۲۹ هجری قمری جان به جانآفرین سپرد. عاش سعیدا و مان سعیدا.
جان گرامی به پدر باز داد
کالبد تیره به مادر سپرد
مراتب علمی و اخلاقی او هرگز از خضوع راستین او نکاست. جز آنچه بود، نمینمود و ایمان او از دسترس ریا و تصنع دور بود. اگر مقید بود سر وقت نمازهای یومیه ادا کند، ناشی از تربیتی بود که در جوانی در نجف اشرف بدان انس گرفته بود. خوب آموخته بود و نیک میآموخت، به همان شیوه که نهجالبلاغه را شرح میکرد و با بلاغتی شگفتانگیز نکتههای نغز آن را میشکافت، آثار فصحا و بلغای عرب، چون سقطالزند ابوالعلا، دیوان بحتری و متنبتی و... را با شیوایی تمام تدریس میکرد. مشکلات دیوان انوری را میگشود. او <دره نادری> را با تمام دشواریهایش آسان میساخت. جنایات تاریخ را با نثری دلکش نشان میداد. تاریخ اسلام را میشناخت و با اشرافی فوق تصور تحلیل میکرد. در لغت استاد بود و سوابق و لواحق آن را به روشنی مینمود.
اگر به پژوهش استادانهاش در باب قیام حسینبن علی (ع) نظر افکنیم، درمییابیم که علل و عوامل قیام و نتیجه آن از رهگذر نقد تاریخی و علمی چه بوده است. در این نقد راستین تحجر، عوامزدگی و خرافه جایی ندارد. تعصب دینی، یکسونگری مارقین و قاسطین و ناکثین و ملاحظات ناسخته تاریخنگاران را در این پژوهش نقادانه راهی نیست. در این تحلیل وضع سیاسی و اجتماعی اسلام تا پایان عصر خلفا مورد توجه نویسنده است بیآنکه اغراض مورخان شرق و غرب در این تحلیل سوء تاثیر داشته باشد.
سایر آثار تاریخی استاد چون زندگانی علیبن الحسین(ع)، زندگانی فاطمه زهرا(س) و کتاب <عرشیان> در باب حج و سرزمین مکه و اماکن تاریخی آن نیز از چنین مزیتی برخوردار است. در کتاب زندگانی امام سجاد(ع)، کتابهای تاریخ محک میخورد و مطالب تاریخی که منبع و ماخذ مقتلهاست مورد نقد علمی قرار میگیرد. برای مثال خط سیر کاروان کربلا از مکه به کربلا تنها در مقتل ابومخنف آمده لیکن تحقیق استاد نشان میدهد که این اثر بارها دستخوش کاهش و افزایش شده و معلوم نیست که نسخه اصلی چگونه بوده است و میافزاید که درباره مولف آن نیز جای سخن است.
این مقتل، بعدها ماخذ کتابهایی چون اسرارالشهاده، ناسخالتواریخ و سیرهنویسان متاخر بوده و پیداست که این خط سیر از سندی مسلم بهرهمند نیست.
حتی ۸ بیت عربی که در مقتلها به امام سجاد(ع) نسبت داده شده، از رهگذر نقد علمی استاد، این انتساب بعید بهنظر میرسد و چهبسا این بیتها را یکی از شاعران دوستدار خاندان رسول(ع) و دشمن آلابوسفیان سروده باشد.
مطلع این بیتها این است:
سادالعلوج فما ترضی بذا العرب و صار یقدم راسالامه الذنب
خوارنسبها (نسبهای پست) مهتری یافتند و دم از سر پیشی گرفت و عرب بدین رضا نمیدهد.
استاد میافزاید: <جمله <فما ترضی بذا العرب> قرینه روشنی است که شعر برپایه مفاخره قومی و نژادی است، نه بر اساس امتیازات معنوی و دینی.>
گذشته از این استبعاد، چنانکه نوشتهاند امام علیبنالحسین(ع) در طول راه کوفه به شام، با کسی سخن نگفته است (نقل از طبری، ج ۷، ص ۳۷۵.)
گفتیم استاد، معلمی راستین بود، خشت زیر سر داشت و بر تارک هفت اختر پای. روزی که حقالتدریس چند دانشجوی کارشناسی ارشد را - که برای حضور در کلاس درس استاد معرفی شده بودند - حضورشان تقدیم کردیم، فرمودند مگر معلم جز حقوقی که میگیرد، حق دارد مبلغی دیگر دریافت کند؟! آن چک را نپذیرفتند و فرمودند با آن مبلغ کتاب بخرید و به کتابخانه هدیه کنید.
در پایان خاطرهای هم از این مرد بزرگ میآورم که شنیدنی و خواندنی است. روزی نامهای از استاد رسید که در آن بحق توصیه کسی را کرده بودند. سال ۱۳۶۶ بود. نگارنده در آن سال مسوولیت هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی را برعهده داشت. نوشته بودند رئیس دانشگاه مرا نمیشناسد که مستقیما بدو نامه بنویسم. شخصی به شعبه دانشگاه در قمشه اصفهان برای درس دادن مراجعه کرده و چون لیسانس است، او را استخدام نمیکنند. او مردی است مجرب، دانا و چیرهدست در زبان و ادبیات عرب. چرا او را از دست میدهید؟ میگویید نه، هشت صفحه نوشته او را در مورد لغزشهای شرح نهجالبلاغه که تالیف ارادتمند است و همه هم درست است برایتان میفرستم. اگر مصلحت دیدید به رئیس محترم دانشگاه بدهید که او را بر من دینی است.
زیر نامه استاد خدمت دکتر جاسبی نوشتم: <این شما و این نامه استاد.> ایشان بیدرنگ پرونده آن شخص را خواستند و حکم او را صادر کردند. او امروز در میان ما نیست، لیکن از در و دیوار انوار وجودی او میتابد. روانش شاد و با اجداد پاکش محشور باد. این هم رمزی است که نویسنده قیام حسینبن علی(ع) در ماه محرم به دیدار ربالارباب بشتابد و نخستین سال روز درگذشتش نیز محرم باشد. فرزندانی که تربیت کرد از افتخارات کشورند، چه فرزندان صلبی و چه فرزندان معنوی، به ویژه دختر ستوده خصالش دکتر شکوفه شهیدی که یار غار پدر بود. امید است دانشگاه تهران و سازمان لغتنامه این یادگار گرامی را ارج نهد و بر قدرش بیفزاید.
سیدعلیمحمد سجادی
مهدی ماحوزی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست