یکشنبه, ۲۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 16 March, 2025
مجله ویستا

حرکت بر لبه باریک طنز


حرکت بر لبه باریک طنز

در آشفته بازار فیلم های کمدی و قحطی اجتماعی خنده, بی پولی از معدود فیلم هایی است که موضوع بغرنجی را با طنزی گزنده اما خنده دار همراه می کند کاری که پیش از آن در فیلم هایی مثل دایره زنگی هم به فرمی دلپذیر اتفاق افتاده بود

در آشفته بازار فیلم های کمدی و قحطی اجتماعی خنده، بی پولی از معدود فیلم هایی است که موضوع بغرنجی را با طنزی گزنده اما خنده دار همراه می کند؛ کاری که پیش از آن در فیلم هایی مثل دایره زنگی هم به فرمی دلپذیر اتفاق افتاده بود. مولفه های تلخ و گزنده درام اجتماعی در فیلم قبلی کارگردان، بوتیک، در اینجا در هاله یی از طنز موقعیت، در عین طرح مشکلات اجتماعی از منظر دلپذیر طنز به فرمی دیگر مطرح شده اند؛ طنزی که در این نوع درام ها باعث می شود مخاطب در عین تماشای تلخی ها و گرفتاری های کاراکتر اصلی، سرنوشت آنها را محتوم و تمام شده فرض نکند. طبق قواعد طنز و کمدی که تغییر موقعیت های ناگهانی امری طبیعی تلقی می شود، در فضای فیلم های طنز همیشه این امکان برای شخصیت محوری وجود دارد که از تنگنایی که در آن دست و پا می زند، به مدد اتفاق های ناگهانی و غیرمترقبه نجات پیدا کرده و به موقعیتی تثبیت شده برسد و همین جدی نگرفتن موقعیت های سخت و آزاردهنده در ساختار طنزهای اجتماعی، در صورت استفاده درست از اصول ساختاری در جهت شکل گیری فضای طنز، با از بین بردن حس ناامیدی، سبب ارتباط بهتر مخاطب با فیلم می شود.

در حالی که در روند روایت درام در فضایی جدی، اتفاق های ناگهانی و بی منطق از این دست، به ساختار فیلمنامه لطمه می زند. اما در طنز به سادگی می توان از اتفاق برای تغییر موقعیت فضا و ایجاد مدخلی برای خنده یا نجات قهرمان اصلی از گرفتاری ها استفاده کرد. همین تغییر موقعیت به تنهایی می تواند موید تناقضی باشد که از ابزارهای ویژه شکل گیری فضای طنز است. برخلاف اینکه ساخت فیلم طنز خیلی جدی گرفته نمی شود، خلق موقعیت های کامل و ایجاد حال و هوای خنده دار در یک درام اجتماعی مثل حرکت بر لبه یی باریک است که هر لحظه امکان سقوط به سمت هزل و از دست رفتن ظرافت موقعیت طنزآمیز با افراط یا افتادن به ورطه لودگی وجود دارد. حرکت بر این مرز باریک و به تصویر کشیدن مشکلات موجود در بطن جامعه با گزک طنز، با شناخت مناسبی از روابط موجود در اجتماع در تلفیق با موقعیت های خنده دار ممکن می شود و نعمت الله که در فیلم قبلی خود این شناخت نسبی را نشان می دهد، در بی پولی توانسته با تعریف درست درام کمدی، اجتماعی در حرکت در این مرز باریک بدون افتادن به دام لودگی های معمول و لوس فیلم های کمدی موفق عمل کند.

شاید کامل ترین تعریف از کمدی را بتوان از ارسطو نقل کرد که کاملاً منطبق با برداشت امروزی از کمدی، درام های اجتماعی است. او کمدی را نشان دادن زشتی و کراهتی در قالبی می داند که رنج آور، مخرب و آزار دهنده نیست. بر خلاف تراژدی که در آن وضعیتی حاکم است که انسانی با موقعیت برتر و جایگاهی از مردمان فرادست در شرایط و سختی های روزگار به فرود می رسد و در نهایت مرگ، پایان غم انگیز قهرمان تراژدی است، در کمدی با انسانی طرف هستیم که انسانی برتر نیست و زنجیره یی از ضعف ها یا بدبیاری هایش، حوادثی را برایش رقم می زنند که از عهده اختیار و اراده او خارج اند و خیلی از موقعیت های دراماتیک با ناتوانی او در تناقض با شرایط موجود، فضایی کمدی را می سازد و این ساختاری است که در متن بی پولی اتفاق می افتد. مخاطب متن چنین کمدی هایی به علت برتر دیدن خود از کاراکتر اصلی و آگاهی به ضعف های او می تواند در عین همراهی و همذات پنداری با این شخصیت در لحظاتی به او بخندد و به این ترتیب این سبک از فیلم ها با رعایت درست مولفه های ساختاری بهترین بستر را برای شریک کردن مخاطب با متن فیلم فراهم می کنند و شاید همین دلیل انتخاب بی پولی به عنوان فیلم برگزیده تماشاگران در جشنواره فجر سال گذشته بود.

بی پولی زندگی سرراست دو جوان امروزی است که همان اول کار از سر بی تدبیری یا اتفاق دچار مشکلات مالی می شوند، مشکلاتی که طرح آنها در حال و هوای طنزآمیز، تلخی آن را کمرنگ می کند. فیلم با ریتم خوبی از زمان عروسی این زوج، ایرج و شکوه، شروع می شود و برعکس فضاسازی ملودراماتیک ابتدای فیلم، در نقطه عطف اول با بیکار شدن ایرج شاهد کشمکش های درام برای خلاصی از این وضعیت هستیم. اگر جهت گیری فیلم طنزآمیز نبود، همه اینها جای بحث و ایراد داشت اما وجود جنبه کمدی در فیلم با توجه به تناقض در ذات روایت طنز می تواند توجیه کننده خیلی از این ایرادها باشد. بی پولی با سرعت و ریتم خوب تا نیمه به مدد خلق وضعیت های طنزآمیز خوب پیش می رود. اما از نیمه فیلم به بعد تکلیف فیلمساز و فیلمنامه نویس با فیلم روشن نیست و فیلم تا حد زیادی رها می شود هر چند موقعیت های طنز به طور جداگانه تا پایان دیدنی است؛ از برخورد زن و شوهر تا موقعیت های خنده داری که در شرکت بین کاراکترهای فرعی شکل می گیرد. اما این موقعیت های جذاب و دلنشین با ادامه این وضعیت و با امتداد بی دلیل هر کدام و به اصطلاح کش آمدن آن بدون هدف خاصی و صرفاً برای پر کردن زمان فیلم، نتوانسته در خدمت کل فیلم عمل کند.

شاید بتوان گفت این داستانک های فرعی بامزه با کاراکترهای آن گاهی در همان سکانس از شخصیت ایرج و ماجراهای او پررنگ تر می شوند و کشمکش ها و ماجراهای کوتاه شان از خط اصلی داستان که تلاش ایرج برای عبور از مشکل بی پولی است، دیدنی تر از کار درآمده، در نتیجه به جای پیشبرد داستان و حرکت در جهت خط محوری فیلمنامه، تقریباً هویتی مستقل پیدا کرده اند و سکانس آغاز به کار ایرج با پرویز (با بازی حبیب رضایی) و تعاملات بین این دو و فضای طنز ایجاد شده، سکانس موفقی ساخته که در بازگشت فیلمساز به همین موقعیت در نیمه پایانی فیلم این موفقیت تکرار نمی شود و جذابیت های شکل گرفته در سکانس های ابتدایی در نیمه پایانی وجود ندارد و بازی ها و کنش های شکل گرفته در آن بسیار خنثی است. بهرام رادان در ایفای نقش ایرج با توجه به حفظ جنبه کمدی در دعواها و گرفتاری ها به خوبی توانسته از قالب سوپراستار بی نقص بر پرده سینما خارج شود و تا نیمه داستان خوب ظاهر شده، اما از نیمه به بعد، به دلیل افت روند داستان در فیلمنامه، جذابیت نیمه نخست را ندارد.

لیلا حاتمی هم با حفظ ظرافت های زنانه در بازی های دیگرش آن را با نوعی طنز و اغراق در اخلاقی سبکسرانه و نوعی بی فکری و سطحی بودن، همراه کرده و به خوبی در قالب کاراکتری کمدی ظاهر شده. اما بازیگر نقش پرویز، حبیب رضایی، به رغم حضور در نقشی فرعی به خصوص در سکانس های ابتدایی فیلم در نمایش کاراکتر رند و کلاهبردار کاملاً موفق است و سهم زیادی در ایجاد حال و هوای طنز در فیلم دارد. سیامک انصاری، بابک حمیدیان و امیر جعفری هم با وجود کوتاه بودن نقش هایشان در همان چند پلان خوب ظاهر شده اند و در سکانس های مربوط به شرکت صوری که در آن دور هم نشسته، بازی می کنند یا جوک تعریف می کنند، کاراکترهایی را به تصویر کشیده اند که با وجود مشکلات مالی یا مسائلی مثل اعتیاد، شخصیت هایی دوست داشتنی هستند.بی پولی در ساختار فیلمنامه و در نیمه نهایی فیلم به شدت افت کرده و چیز زیادی برای گفتن ندارد و به جای حل منطقی گره ها به سرعت شروع به حل و فصل مشکلات (البته خوشبختانه به شکلی معتدل و نه افراطی) می کند و به سمت پایان می رود. پایان بندی فیلم هم مثل بسیاری از فیلم های ایرانی عجولانه است و نه در فیلمنامه و نه کارگردانی تمهید خاصی برای رسیدن به نقطه پایان نمی بینیم.

اما یکی از نقاط مثبت و قابل اشاره بی پولی موسیقی فیلم است. به رغم اینکه در بسیاری از فیلم ها به خصوص فیلم هایی با حال و هوای کمدی ساختن موسیقی ارژینال و نه کپی برداری معمول نیست و در اغلب آنها به موسیقی فانتزی و کلیشه یی اکتفا می شود، در بی پولی از تلفیق موسیقی سنتی مثل استفاده از ساز قانون و... و موسیقی کلاسیک در ترکیب با تصاویر استفاده خوبی شده و موسیقی تیتراژ فیلم به رغم مشکلات ساختاری در پایان بندی آن، پایان دلنشینی برای آن رقم می زند.

الهام طهماسبی