دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

خانم ها كوپن های شان را خرج كنند


خانم ها كوپن های شان را خرج كنند

تهمینه میلانی می گوید من اول قرار بود نقاش بشوم و اگر می توانستم در این رشته ادامه تحصیل بدهم, شاید سراغ سینما نمی آمدم چون به هر حال نقاشی خصلت تك بعدی دارد و من از این طریق می توانم احساسات و عواطفم را بدون نیاز به گروه بزرگ و سرمایه زیاد انتقال بدهم شما هستید و یك بوم و قلم اما معماری و سینما این طوری نیستند و وابسته به یك گروه بزرگ و سرمایه هستند

● گفت وگو با تهمینه میلانی

مرا ترسانده بودند. اما خانم تهمینه میلانی پایه هر جور بحثی بود. از اولش كه درباره توانایی های دست كم گرفته شده اش به عنوان یك كارگردان خوب صحبت كردیم، تا بعد كه سراغ اختلاف نظرها رفتیم و همان بحث های همیشگی درباره رابطه زن و مرد در فیلم هایش را مطرح كردیم. هر چند كه سعی كردم از زاویه تازه ای وارد موضوع شوم و صراحت میلانی هم كمك كرد تا بحث جوری پیش برود كه حداقل شما از خواندنش خسته نشوید. تهمینه میلانی آدم باهوشی است و به حرف هایی كه می زند، درست یا غلط، با تمام وجود اعتقاد دارد. حداقل به نظر خودش می رسد كه دارد حق را می گوید. گفت وگو با چنین آدمی، حتی اگر با او اختلاف نظر داشته باشی، حال آدم را خوش می كند؛ آن هم در دنیایی كه وقتی موقع حرف زدن به چشم طرف مقابلت نگاه می كنی، مطمئن نیستی كه به حرفی كه می زند عقیده دارد، یا هزار و یك مورد اخلاقی، ادبی، عرفی، امنیتی، حفاظتی، موقعیتی و مقامی را لحاظ كرده است.

در چنین بحث صادقانه ای هر دو طرف برنده اند.

ببخشید كه یك كم خسته ام. اینقدر كار دارم كه باورتان نمی شود و متاسفانه كسی را هم ندارم كه كمكم كند. باید غذا بپزم، یكی دو مصاحبه تصحیح كنم، بچه ام فردا امتحان دارد...

خانم میلانی واقعاً شما از این كارها هم می كنید؟

بله، توی مدرسه دخترم همه می گویند كه یكی از بهترین مادرهای مدرسه هستم! هر جای این شهر باشم، ساعت سه ونیم كه دخترم از مدرسه می آید، خانه هستم. ولی این كه می گویم الان خسته ام، به خاطر گرفتاری های اكران آتش بس است. مصاحبه های مطبوعاتی به كنار، این چندروزه باید یك سفر هم می رفتم... اگر بگویم این یك ماه گذشته، شبی سه چهار ساعت بیشتر نخوابیده ام، راست گفته ام. تدوین فیلم یونیسف و پشت صحنه آتش بس را هم كه باید تمام كنم. چرا فكر می كنید این كارها به من نمی آید؟ من اول مادرم، بعد همسر و بعد از همه اینها فیلمساز. همه آدم های دور و برم می دانند كه من چقدر دختر و همسرم را دوست دارم، چقدر به آنها احترام می گذارم... اینها را كه ضبط نمی كنی؟

یعنی كارم را بلد نیستم؟

یعنی نمی نویسی؟

یعنی دارم ضبط می كنم.

نه بابا ننویسید. خودم از خودم تعریف كنم؟ نمی شود كه. ولی این واقعیتی است كه اولویت من در زندگی همیشه خانواده خودم و خانواده پدری ام بوده است.

خب این از این. پس شما وظیفه اول تان می دانید كه مادر و همسر خوبی باشید. اما اولویت بعدی تان چیست؟ این كه یك فیلمساز باشید یا فعال حقوق زنان؟

نه، من یك فعال حقوق زنان نیستم. اما سینما را به این خاطر انتخاب كرده ام كه از طریق آن افكارم را بیان كنم. بگذارید این طوری بگویم كه هیچ وقت برای من سینما برای سینما مهم نبوده. من فیلمسازی را انتخاب نكردم، چون عاشق فیلمسازی بودم. فیلمساز شدم تا با جامعه ارتباط وسیع داشته باشم. چون ایجاد چنین ارتباطی را دوست دارم و فكر می كنم حرف هایی دارم كه باید به گوش بقیه برسانم. و چون از بچگی روحیه هنری داشتم، سینما را انتخاب كردم تا بتوانم حرف هایم را بزنم. از بچگی نقاشی می كردم، كار تئاتر، روزنامه نگاری و همه اینها برای رابطه ایجاد كردن با مردم بود.

منظورتان این است كه اگر هنر دیگری مثل نقاشی این قدر برد وسیعی داشت، می رفتید دنبال نقاشی؟

اجازه بده راحت ات كنم. من اول قرار بود نقاش بشوم و اگر می توانستم در این رشته ادامه تحصیل بدهم، شاید سراغ سینما نمی آمدم. چون به هر حال نقاشی خصلت تك بعدی دارد و من از این طریق می توانم احساسات و عواطفم را بدون نیاز به گروه بزرگ و سرمایه زیاد انتقال بدهم. شما هستید و یك بوم و قلم. اما معماری و سینما این طوری نیستند و وابسته به یك گروه بزرگ و سرمایه هستند.

پس برای شما بیشتر مهم است كه حرف تان را بزنید تا این كه یك فیلم خوب بسازید.

نه، من فیلم خوب می سازم. وقتی می گویم حرفی برای گفتن دارم، معنی اش این نیست كه تمام تلاش ام را برای این كه این حرف خوب بیان شود به كار نمی برم.

اما خانم میلانی...

شاید جزء معدود فیلمسازهایی هستم كه كوچك ترین جزئیات صحنه و گروه برای شان اهمیت دارد. اجازه بده یك جور دیگر بگویم، شاید مشكل مان حل شد. چند روز پیش خبرنگاری از من پرسید اگر پول برای ساخت فیلم های تان نداشتید، چه جوری با تهیه كننده كنار می آمدید؟ گفتم كنار نمی آمدم. می نشستم رمان می نوشتم.

بگذارید من هم حرف ام را بزنم. تقصیر من است كه نمی خواهم خیلی صریح اعلام موضع كنم. می ترسم بحث خیلی زود بسته شود، اما ماجرا مثل فیلم های تان است. آدم را وادار به واكنش می كنید. می خواهم بگویم كه اتفاقاً مسئله اصلی اینجا است كه آتش بس، كارگردانی خیلی خوبی دارد. این ماجرای مشكلات و حرف های اجتماعی را فعلاً كنار می گذاریم تا چند دقیقه بعد برویم سراغش. الان به طور خاص دارم درباره كارگردانی آتش بس حرف می زنم. در مقوله اجرا. خب؟ وقتی فیلمنامه آتش بس را می نوشتید، چالش اصلی تان موقع اجرای فیلم چی بود؟ به چه مشكلی فكر می كردید كه شاید باعث می شد فیلم خوب از كار درنیاید؟

شاید نباید خودم این حرف را بزنم. اما یكی از حسن های این قضیه كه سینما را تجربی یاد گرفتم همین است كه هیچ وقت به هیچ چالشی فكر نمی كنم. نیست كه سینما را كلاسیك یاد نگرفتم؟ پس به این چیزها فكر نمی كنم. شما فكر می كنید كارگردانی آتش بس كار مشكلی بوده؟ بعضی از منتقدها نوشتند كه واكنش پنجم و زن زیادی را كمتر فیلمساز مردی است كه بتواند به این قدرت كارگردانی كند.

خودم بودم كه نوشتم.

یكی از این دو فیلم در سرمای زیر بیست درجه ساخته شده و لوكیشن های فیلم دیگر، از تهران تا بوشهر امتداد دارد. اینها همان قدر سخت است كه بتوانید فیلمی مثل آتش بس را در یك فضای محدود و با دو تا آدم، تماشاگر را سرگرم كنید. اما من اصلاً به این چیزها فكر نمی كنم. این چیزها برای من كار سختی نیست. سختی وقتی به وجود می آید كه سر فیلم زن زیادی، نیروی انتظامی به من پاسگاه نداد. مجبور بودم شب فیلمبرداری كنم و روز بروم پاسگاه بسازم. فشار اصلی اینجا بود. كارگردانی یك فیلم برای من كار سختی نیست. چون دقیقاً می دانم چه می خواهم بسازم.

می گویید كار ساده ای است. ولی چرا اغلب كارگردان های ما از پس ساختن چنین صحنه ای برنمی آیند؟ به زن زیادی نگاه كنید. سكانس اولش را كه در مدرسه می گذرد، بگذارید كنار. اما بعد از آن ظرف ده دقیقه، شما می توانید كاری كنید كه دل مان برای مریلا زارعی بسوزد و از امین حیایی متنفر شویم. این كار هر كسی نیست و این كه به این سرعت موفق می شوید از شهر بكنید و داستان را بیندازید توی جاده.

برای این كار باید دانش اش را داشته باشید. سینما و معماری هنرهایی هستند كه به شدت وابسته به علوم اجتماعی اند. برای این كه آرشیتكت خوبی باشید، باید روانشناس خوبی هم باشید. جامعه شناسی بدانید، مردم شناسی بدانید، در مورد فیلمسازی هم همین طور است. من كتاب زیاد می خوانم. با مردم ارتباط مستقیم دارم و سر صحنه از همه اطلاعات ذهنم كه از تجربه می آید، برای دكوپاژ استفاده می كنم و مدام در حال تغییرم.

منظورتان این است موقعی كه مشغول فیلمبرداری هستید، در لحظه چه اتفاقی می افتد؟

این یك فرآیند اتوماتیك است. سراغ چه بحث خوبی رفته اید. هیچ كس از این بحث ها با من نمی كند.

تقصیر خودتان است كه مدام به تعبیرهای اجتماعی از فیلم های تان دامن می زنید. حالا چه كتاب هایی می خوانید؟

همه نوع كتاب از روانشناسی و فلسفه گرفته تا رمان و شعر. حتی گاهی برای بعضی از مسئولان كشوری كه می شناسم، این كتاب ها را پست می كنم كه بخوانند. مثل كتاب فرمان پنجم یا كتاب عصر سنت گریزی. از كتاب عصر سنت گریزی یاد می گیریم كه روش های مدیریت هر لحظه نو می شود و باید دنبال ایده های جدیدی برویم. این فرض وقتی در من نهادینه شد، موقع فیلم ساختن هم به كمكم خواهد آمد. بعد از این بحث ها به این نتیجه رسیده ام كه بیش از آن كه وجود موانع باعث خراب شدن یك فیلم شود، از دست دادن انرژی های خلاق كل گروه است كه این بلا را سر آدم می آورد.وقتی می خواهم فیلمی بسازم و عوامل فیلم را انتخاب می كنم، حواسم به همه این چیزها هست. گروهی كه با آنها كار می كنم، همیشه به این نكته اشاره می كنند كه میلانی می تواند یك جو آرام سر صحنه فیلمسازی ایجاد كند و از توان افراد به اندازه لازم بهره ببرد. شده با خانم بازیگری كار كنم كه همه توصیه می كردند سراغش نروم. اما من به او اعتماد كردم و شرایطی ساختم كه او در آن بدرخشد. ما باید شرایطی برای گروه فراهم كنیم كه هر كسی تكه ای از وجودش را در فیلم بگذارد، راه دومی هم وجود ندارد.

پس بیایید وارد جزئیات شویم. خیلی داریم كلی صحبت می كنیم و الان است كه گفت وگو از ریتم بیفتد. مثلاً در مورد محمدرضا گلزار در آتش بس كه اینقدر خوب است صحبت كنیم. حداقل این كه از خیلی از دیگر فیلم هایی كه در آنها بازی كرده بهتر است.

خب، اشتباهی كه در اینجا وجود دارد، این است كه فكر می كنیم كارگردان از بازیگرش بازی می گیرد. در حالی كه به هیچ وجه این جوری نیست. شما فقط كمك می كنید تا پتانسیل ها و توان بالقوه آن آدم به مرحله فعل دربیاید.

حرف خیلی خوبی می زنید، اما این كه همان بازی گرفتن است.

نه، این مدیریت گروه است. شنیده ام كه می گویند فلان استاد كارگردان از سنگ هم بازی می گیرد. غیرممكن است. كسی كه استعداد و قابلیتش را ندارد، امكان ندارد كه بتواند خوب بازی كند. اگر هم بازیگری در یك فیلم خوب بازی می كند و در فلان فیلم بد، به این خاطر است كه یا بازیگر انگیزه كافی نداشته است، یا محیط كار او محیط دلگرم كننده ای نبوده است. و از همه مهم تر كارگردان شناخت درستی از روان و پتانسیل آن بازیگر نداشته است.

كارگردانی هم كه همین است.

آره، كارگردانی در واقع یك جور مدیریت بحران است. شما چهل، پنجاه انسان كه همدیگر را نمی شناسند و در شرایط روحی و محیط اجتماعی مختلفی بزرگ شده اند، كنار همدیگر می گذارید، بعد باید مواظب باشید این آدم ها به همدیگر برخورد نكنند. مشتی هم اگر هست، این وسط به كارگردان بخورد تا گروه صدمه نبیند. تازه باید مراقب زمان تولید هم بود. یادم نمی آید فیلمی ساخته باشم كه تولیدش بالای چهل و هفت، هشت روز طول كشیده باشد. طبق برنامه پیش رفته ایم. می دانید كه سینمای ایران بودجه و امكانات محدودی دارد و شما اگر نتوانید در همین لحظه كارتان را پیش ببرید و صحنه را فیلمبرداری كنید، شاید فردا دیگر آن لوكیشن را در اختیار نداشته باشید. باید واقعاً تشخیص بدهید كه چه كار كنید كه بیشترین نتیجه را در زمان حساب شده به دست بیاورید. مثلاً موقع ساختن زن زیادی، یكی از روستایی ها تهدید كرده بود كه اگر فیلمبرداری تمام نشود، آن كلبه ای را كه پارسا پیروزفر در آن پناه گرفته بود، آتش خواهد زد. ما هم مجبور بودیم هر جور هست، آن صحنه را تمام كنیم.

پس این جوری شد كه آن صحنه در برابر صحنه های قبل و بعدش شرایط نوری متفاوتی داشت. این را می شد روی پرده دید.

خب، مجبور بودیم. باید آن صحنه را همان روز غروب می گرفتیم. من دستیار فیلمی بوده ام كه ساختن اش دو سال طول كشیده، و نتیجه هم نتیجه مثبتی نبوده است. با این وجود از رئیس بودن و دستور دادن خوشم نمی آید، به همین دلیل كسی سر صحنه به فكرش نمی رسد كه یكی اینجا رئیس است. وظایف مان مشخص است و هر كسی وظیفه خودش را انجام می دهد. به نظرم این بهترین نوع مدیریت است. این هم كه می گویم بازی بازیگر را فقط روتوش می كنم، دلیل نمی شود قبل از فیلمبرداری كاملاً این صحنه را با هم آنالیز نكنیم.

چقدر این چیزها در مرحله فیلمنامه اتفاق می افتد؟ مثلاً سر دعواهای گلزار و افشار در آتش بس و این كه كجا هر صحنه قطع شود به دیگری...

همه اش در فیلمنامه هست. فیلمنامه من سر صحنه تغییر نمی كند. آقای زرین دست لطف دارند و می گویند كه هر وقت فیلمنامه را می خوانند، می دانند كه قرار است چه تصاویری بگیرند. صحنه را می بینند. هر چند كه ما خیلی تابع لوكیشن هستیم. از قبل نمی توانیم به این چیزها فكر كنیم. مثلاً در مورد آتش بس، همسرم محمد نیك بین از یك خانه قدیمی با حیاط بزرگ، كلی لوكیشن درست كرد. دادگاه و نمایشگاه نقاشی را همان جا ساختیم. این كه می گویید این چیزها ساختن و خوب درآوردنش سخت است، درست مثل این است كه بگویید نقشه این هتل را چه طوری كشیدی و بعد آن را ساختی. خب، یا كاری را بلدید یا بلد نیستید. كار نیكو كردن از پر كردن است.

امیر قادری


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.