شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

نقش زنان در تأسیس مدارس دخترانه عصر قاجار


نقش زنان در تأسیس مدارس دخترانه عصر قاجار

جامعه ایران در عصر قاجار وارد مرحله جدیدی از تغییر و تحول ساختار سیاسی اجتماعی گردید که با دوران قبل از آن تفاوت چشمگیری داشت

جامعه ایران در عصر قاجار وارد مرحله جدیدی از تغییر و تحول ساختار سیاسی اجتماعی گردید که با دوران قبل از آن تفاوت چشمگیری داشت. از جمله در زمینه حضور زنان در عرصه اجتماع و سیاست و فرهنگ این تحول قابل ذکر است تاکنون نظر بیشتر محققان بر منزوی بودن زنان عصر قاجار از فعالیت‌های گوناگون جامعه قرار داشته است. اما تحقیقات جدید نشان داده که زنان در مسائل سیاسی اجتماعی این عصر حضوری فعال داشته‌اند. تا پیش از قاجار و در طول حاکمیت این سلسله مراکز آموزشی در چهارچوب مکتب‌خانه‌ها محدود می‌شد و محتوای آموزشی آنها در طول چند قرن دگرگون نشده بود، اما در میانه این دوره به خصوص در آستانه مشروطیت اولین سنگ بنای آموزش و پرورش به سبک جدید گذاشته شد. در جامعه بسته و مرد سالار ایران آن روز طبیعتاً این آموزش و پرورش جدید بایستی فقط سهم مردان بوده باشد، اما زنان با توجه به فرصت‌های محدودی که در این زمان برای آنها فراهم آمده بود با اقدامات مناسب خود و با حضور مستقیم و غیرمستقیم خود در زمینه احقاق حقوق خود تلاش‌های زیادی را آغاز کرده بودند. در این دوره زنان ایرانی پیش از آن که منتظر حمایت دولت و حمایت‌های قانونی باقی بمانند به سازماندهی خود پرداختند و به شیوه‌های خلاق دست به تأسیس و اداره مدارس دخترانه زدند و حتی در راه تأسیس مدارس دخترانه آنها با مخالفت‌های جدی از جانب جناح سنتی جامعه مواجه شدند. مخالفان تأسیس مدارس دخترانه نه تنها به انتقادهای لفظی بسنده نمی‌کردند بلکه مخالفت خود را در عمل نیز به ظهور رساندند و زنان در این راه با چالش‌هایی مواجه شدند، لذا در این مقاله تلاش بر این است تا نقش زنان را در تشکیل مدارس جدید و آموزش دختران در عصر قاجار و چالش‌های فراروی آن‌ها را مورد بررسی قرار دهیم.

● مقدمه

جهان مردانه، در خلال هزاره‌های دراز عمر، فرصت‌های کمی به زنان داده است تا از قالب‌های سنتی تعیین شده و شکل پذیرفته، بیرون آیند و به کارهای دیگری پردازند که به نحوی از انحا از آنها منع شده بودند. جامعه ایران در عصر قاجار جامعه‌ای مردانه و مردسالار بوده و زنان تلاش کردند تا در این جامعه تغییراتی بوجود آورند. در طول این دوره زنان تا حدودی در فعالیت‌های اجتماعی مشارکت داشته‌اند. تجربیات سیاسی که زنان در جنبش‌های سیاسی این دوره از قبیل تنباکو و انقلاب مشروطه به دست آوردند، سبب شد که در مقایسه با گذشته در دیگر حوزه‌های اجتماعی نیز مشارکت کنند. زنان ایرانی تا پیش از مشروطیت در وضعیتی سنتی به سر می‌بردند و در جامعه جایگاه مناسبی نداشتند، اما از این زمان به بعد حرکت‌هایی را در راستای کسب حقوق قانونی خود و بدست آوردن جایگاهی متناسب آغاز کردند. یکی از حرکت‌های اجتماعی زنان در این برهه از تاریخ تأسیس مدارس جدید دخترانه بود، نظر به اهمیت و نقش ارزنده مدارس جدید در تعلیم و تربیت زنان در تاریخ معاصر ایران، لذا در این پژوهش نقش زنان در تأسیس مدارس جدید و آموزش دختران عصر قاجار مورد بررسی قرار گرفته است.

● وضعیت عمومی سواد زنان در عصر قاجار

در منابع تاریخی کمتر به زنان اشاره شده و اطلاعات محدودی هم که از این منابع به دست می‌آید، ناچیزتر از آن است که اطلاعات دقیقی در خصوص زنان در اختیار ما قرار دهند. اما این وضعیت برای دوره قاجار تا حدودی فرق می‌کند چرا که از این دوره، از منابع داخلی و خارجی اطلاعات فراوانی را می‌توان در مورد وضعیت زنان بدست آورد. به‌طور کلی زنان عصر قاجار در ظلمت جهل نگهداری می‌شدند. مردان بر این عقیده بودند که «زن قابل تمجید» آن زنی است که چیزی نداند و چیزی نفهمد تا سخنی نگوید و دارای خط و سواد نباشد. «در سده نوزدهم به خاطر بی‌سوادی فراگیر در ایران تخمین زده می‌شود که تنها سه نفر از هر هزاران زن در ایران با سواد بودند.» البته باید یادآور شد که چون طبقات محروم استطاعت پرداخت حق‌الزحمه معلمان سرخانه را نداشتند این معلمان بیشتر در خدمت زنان و دختران درباری و اشراف قرار می‌گرفتند. کارلاسرنا سیاح اروپایی نیز به این نکته توجه کرده و چنین نوشته است: «در اندرون زنها کم می‌نویسند و کم کتاب می‌خوانند. کتاب و قلمدان جای خود را به وسایل دیگری از قبیل آینه و سرمه‌دان داده است.» همین بی‌سوادی گسترده زنان را از نیروی بزرگی که می‌توانستند برای دگرگونی وضعیت خویش فراچنگ آورند، محروم می‌ساخت و به تداوم موقعیتشان می‌انجامید. تاج‌السلطنه دختر ناصرالدین شاه با ذکر عقاید خود در مورد علم، وضعیت عمومی زنان را از لحاظ کسب علم و دانش در این دوره چنین توصیف کرده است: «قدرت، ثروت، افکار عالیه، اخلاق حمیده، ترقیات گوناگون، همه این‌ها از نتایج علم است و ما به این نسبت می‌توانیم ترقی را مترادف علم فرض کنیم، اما افسوس و باز هزار افسوس که در آن تاریخ، باب علم به روی نسوان از هر جهت بسته و ابدا راهنما و معلمی برای خود موجود نمی‌دیدند.» و نیز در جای دیگر چنین بیان نموده است: «قانون خلقت ما را از درک معانی بسی چیزها محروم نموده است. ما هم به این محرومیت اضطراری یک محرومیت اجباری علاوه نموده‌ایم. چیزی را که می‌توانیم بفهمیم، نمی‌فهمیم، آن مقدار راحت و سعادتی را که ممکن است مالک بشویم، از دست می‌دهیم. برای چه؟ برای نداشتن راهنمایی که آن را علم نام نهاده‌اند.» این جملات شاهزاده خانم قاجاری جایگاه عمومی زنان را در این دوره تا حدودی روشن می‌سازد.

● تعلیم و تربیت دختران پیش از مدارس جدید

تعلیم و تربیت رسمی دختران در عصر قاجار (قبل از مشروطه) عموماً در مکتب‌خانه‌ها، تدریس خصوصی در منازل و حوزه‌های دینی انجام می‌گرفت. در مکتب‌خانه‌ها دختران تا سن هفت سالگی و به صورت مختلط در کنار پسران به آموختن می‌پرداختند. مواد درسی نیز عموماً آموزش‌های صرف و نحو، مسائل دینی، عربی و دیوان حافظ، گلستان سعدی، مثنوی مولوی و مانند اینها را شامل می‌شد. محتوای آموزشی آنها در طول چند قرن دگرگون نشده بود. تا پیش از انقلاب مشروطه، فقط محدودی از زنان می‌توانستند درس بخوانند. اشراف و اعیان که معلم سرخانه برای پسران خود می‌آوردند، گاه دختران خود را هم اجازه می‌دادند که نزد معلم درس بخوانند و عده کمی در طبقه متوسط جامعه دختران خود را به مکتب‌خانه می‌فرستادند. فراگیری دروس حوزوی در حوزه‌های علمیه بعد از مکتب‌خانه‌ها بود. کسانی که مرحله مکتب خانه را با موفقیت به پایان می‌رساندند، می‌توانستند به آن راه یابند و ظاهراً برای دختران عمومیت نداشت. تنها دخترانی که به لحاظ مالی امکان استخدام معلم سرخانه داشتند یا دخترانی که یکی از بستگان نزدیک آن‌ها تحصیلات حوزوی داشتند، می‌توانستند مدارج بالای علمی را طی کنند، علاوه بر این‌ها آموزش‌های دیگری هم به دختران داده می‌شد که صورت رسمی نداشت. این آموزش‌ها عبارت بودند از: تعلیم خانگی و مجالس روضه. تعلیمات دختران در خانه عبارت بودند از: آموختن آداب معاشرت. برای مثال اگر زنی جلوی خانم‌های مسن می‌خندید، می‌گفتند زنی بی‌تربیت و جاهل است. زنی را با تربیت می‌دانستند که پیش پای بزرگترها تمام قد بلند شود. با تعظیم سلام کند، تا از او سوالی نکرده‌اند حرفی نزند... و فراگیری هنرهایی مثل گلدوزی و گلسازی و بافندگی، نخ‌ریسی و مانند اینها برای زن ایرانی بیشتر از سواد اهمیت داشت.

● تأسیس مدارس جدید و آموزش دختران

اولین مدارس آموزش جدید در ایران توسط میسیونرهای مذهبی اروپایی و آمریکایی تأسیس شد. این گروه به همراه هیأت‌های اعزامی از کشورهای اروپایی به ایران می‌آمدند. عمدتاً اهداف تبلیغی و تبشیری را در پوشش علم آموزی دنبال می‌کردند. در دوره سلطنت محمدشاه برای اولین بار شاهد تأسیس مدارسی به سبک جدید توسط آنها هستیم. کشیش پرکینز آمریکایی، در شهر ارومیه در اوایل سال ۱۲۵۴ ه. ق به تأسیس اولین مدرسه میسیونری دست زد. این مدرسه دارای چهار کلاس دخترانه و پسرانه بود و در آن در کنار تدریس مواد درسی علوم جدید، آهنگری و قالی‌بافی نیز به کودکان آموخته می‌شد. در آن مدارس تحصیل رایگان بود و هدف این بود که خانواده‌ها ترغیب شوند و دختران خود را برای تحصیل به این مدارس بفرستند. لازم به ذکر است مدارسی که توسط میسیونرهای مذهبی در ایران تأسیس شد، اغلب در مناطقی بود که اقلیت‌ها به مراتب بیشتر امکان تحصیل در این مدارس را می‌یافتند و مسلمانان به خاطر مسیحی بودن بنیانگذاران این مدارس و مسائل مذهبی موجود در زمینه مراوده با آنها هرگز به چنین مدارسی نمی‌رفتند. در دوران ناصری، فعالیت میسیونرهای مذهبی جهت تأسیس مدارس افزایش یافت. در شهرهای ارومیه، سلماس، تبریز، اصفهان و تهران دست به تأسیس مدارسی زدند. در سال ۱۲۹۳ ه. ق دختران مسلمان ایرانی در مدارس آمریکایی حضور یافتند با این حال نظر اکثریت مردم نسبت به این مدارس منفی بود. حتی دیدار ناصرالدین شاه در سال ۱۸۹۰ میلادی که از مدرسه آمریکایی تهران صورت گرفت نتوانست این نگرش منفی را تغییر دهد. ناصرالدین شاه که خود را با موج مخالفت‌های مردمی و اعتراضات روشنفکران و روحانیون روبه‌رو می‌دید، کوشید تا در جبهه مخالفان خود تفرقه ایجاد کند و لذا برای سازش با روحانیون پیشنهاد داد که مدارس مختص دختران که به سبک اروپایی اداره می‌شد، بسته شود. این مدارس خارجی از جنبه مسائل مالی کاملاً متکی به خود بودند. روشن است که با امکانات محدود این مدارس و با تردیدهایی که مردم مسلمان نسبت به بانیان مسیحی آنها داشتند، اغلب دختران اقلیت‌های مذهبی و یا خانواده‌های رجال سیاسی خارجی مقیم ایران، و نیز خاندان‌های مرفه ایرانی مشغول به تحصیل بودند.

آشنایی با فرهنگ غرب و ورود مستشاران به ایران و فرستادن محصل به خارج از کشور، پیش از دوران ناصرالدین شاه آغاز شده بود و کم و بیش برخی افراد و خانواده‌هایشان متأثر از فرهنگ غرب شده بودند، اما از زمان ناصرالدین شاه روشنفکری و تجددخواهی رونق بیشتری یافت. در این دوران برخی خانواده‌ها به مسأله تحصیل دختران خود توجه جدی نمودند. آن‌ها با اقدام به استخدام معلم سرخانه، سعی نمودند میزان آگاهی دختران را به عنوان مادران آینده بالا ببرند. تحصیل دختران در ابتدا تغییر و تحول خاصی در سطح اجتماع به شمار نمی‌رفت، چرا که غالباً فقط دختران برخی خانواده‌های مرفه و البته تجددخواه به چنین امکاناتی دست یافتند. اما پس از عصر ناصری و با شروع زمزمه‌های مشروطه‌خواهی، فعالیت‌هایی از سوی همین بانوان تحصیل کرده ایرانی و یا با حمایت و رهبری آن‌ها صورت گرفت. از این دوره زنان خودشان به تأسیس مدارس دخترانه اقدام نمودند و درصدد برآمدند اقشار بیشتری از زنان جامعه را تحت تعلیم قرار دهند. زنان دست اندر کار که بسیاری از آنان از طبقات بالای اجتماع بودند، رفته‌رفته در انجمن‌ها متشکل شدند و مدارس جدید دخترانه، کلاس‌های آموزش بزرگسالان، درمانگاه و انواع نهادهای دیگر تأسیس کردند. روزی که مظفرالدین‌شاه قانون اساسی را توشیح کرد، مجلس تقاضای یک زن را در حمایت از آموزش زنان و مشارکت اجتماعی آنها چاپ کرد.

در نامه‌ای خطاب به سید محمد طباطبایی خواستار حمایت حکومت از مدارس دخترانه شد. پاسخ مجلس نشان دهنده این بود که بسیاری از نمایندگان مجلس می‌خواستند به رغم تحولات جدید سیاسی در کشور، همان مناسبات سنتی بین زن و مرد را حفظ کنند. رئیس مجلس نوشت که البته زن و مرد از لحظ فهم و منطق تفاوتی ندارند، اما تنها از آموزش محدودتر برای زنان حمایت کرد. تعلیم و تربیت زنان باید منحصر شود به «تربیت زنان در امر اطفال، خانه‌داری، حفظ ناموس و علومی که راجع به اخلاق و معاش خانواده باشد. «اما» در امور خاصه رجال از قبیل علوم پلیتیکی و امر سیاسی فعلاً مداخله ایشان اقتضا ندارد. بدین ترتیب زنان ایرانی پیش از آن که منتظر حمایت دولت و کمک‌های قانونی باقی بمانند به سازماندهی خود پرداختند و به شیوه‌های خلاق به تأسیس و اداره مدارس دخترانه دست زدند. به هر حال با طلوع انقلاب مشروطیت تحول عظیمی در آموزش زنان ایرانی پدید آمد. در بیستم ژانویه ۱۹۰۷ در ضمن برگزاری یک گردهمایی بزرگ در تهران، زنان قطعنامه‌ای را که شامل دو بند بود، تصویب کردند. بند اول بر تأسیس مدارس زنانه تأکید داشت و بند دوم خواستار حذف جهیزیه سنگین برای دختران بود و چنین استدلال می‌کرد که بهتر است پولی که صرف تدارک جهیزیه می‌شود، در راه آموزش دختران هزینه شود. ظاهراً حتی قبل از به پیروزی رسیدن مشروطیت میرزا حسن رشدیه و طوبی رشدیه مدارس دخترانه‌‌ای تأسیس کرده بودند، چنان که مدرسه دخترانه‌ای را که میرزا حسن رشدیه ‌‌‌‌‌‌‌‌قبل از مشروطیت تأسیس کرد با مخالفت شدید روبرو و تعطیل شد. مخالفت با مدرسه دخترانه زیر لوای مباحثی از قبیل ناامنی و شرایط خاص اجتماعی ایران صورت گرفت.

تلاش دیگری را طوبی رشدیه در سال ۱۳۲۱ ه. ق برای تأسیس مدرسه دخترانه صورت داد که با برخورد مأموران دولتی منحل شد. در سال ۱۳۲۴ ه. ق زمانی که صنیع‌الدوله بر مسند وزارت معارف تکیه داشت، بی‌بی خانم وزیراف، یکی از زنان روشن فکر زمان، دبستان دخترانه دوشیزگان را بنیان گذاشت اما اقدام او با مخالفت شدید عده‌ای روبرو گشت به طوری که می‌خواستند مدرسه را ویران کنند. بی‌بی خانم به وزارت معارف شکایت نمود؛ اما در جواب به او گفته شد که صلاح در این است مدرسه تعطیل شود. مدتی بعد از به توپ بستن مجلس تقاضای بی‌بی خانم برای تأسیس مدرسه پذیرفته شد مشروط بر این که فقط دختران ۴ تا ۶ سال در مدرسه تحصیل نمایند و کلمه دوشیزه نیز از تابلو مدرسه حذف شود. در زمان جنبش مشروطه زنانی که از این مدارس فارغ‌التحصیل می‌شدند، خود به تأسیس مدارس دخترانه دیگری اقدام می‌کردند. دلیل این اقدام آنها را می‌توان در اموری از این قبیل دانست: آنها در این مدارس علاوه بر فراگیری کتاب‌های درسی از شرایطی که در آن به سر می‌بردند، بیشتر آگاه می‌شدند. چه به احتمال زیاد در کلاس‌های درس، اوضاع زنان ایرانی و اروپایی مقایسه می‌شده است. در این کلاس‌ها، اطلاعات و اخباری از فعالیت‌های زنان اروپایی آن زمان به دختران ایرانی داده می‌شد که دهان به دهان در محافل خانوادگی، مساجد و حمام‌های عمومی تکرار می‌شد. به طور کلی در این دوران جراید نقش مهمی در آگاه سازی مردم ایران ایفا کردند.

جراید این دوره گاه در میان مطالبی که در خصوص تعلیم و تربیت و لزوم ایجاد مدارس به سبک و شیوه جدید می‌نگاشتند به تربیت دختران نیز توجه می‌کردند. شاید در ابتدا یعنی زمانی که هنوز این مدارس برای پسران نیز توجیه مناسبی نداشت و افکار عمومی رغبت زیادی نسبت به آن نشان نمی‌داد سخن از ایجاد مدارس دخترانه نه تنها بیهوده بود بلکه حتی می‌توانست اعتراض برخی افراد را به دنبال داشته باشد. از این رو نویسندگان جراید پیش از مشروطه گاه در لابه‌لای سخنان خود به لزوم و اهمیت تربیت دختران اشاره می‌کردند و حتی نمونه‌هایی از سایر کشورها ارائه می‌دادند، از جمله کشور مسلمان عثمانی می‌توانست الگوی خوبی برای ایران باشد. مثلاً جریده ثریا در زیر عنوان دارالعماره اسلامبول، از مدرسه‌ای دخترانه به نام «لیل» یاد می‌کند که به خاطر تعداد زیاد داوطلبان مجبور شده بود از متقاضیان ورودی امتحان بگیرد.

گزارش‌های بسیاری در برخی مطبوعات آن دوره در خصوص افتتاح مدارس می‌توان یافت. غالباً جراید تلاش می‌کردند با ذکر نام کسانی که مدرسه ساخته‌اند، به نوعی از آنان قدردانی نمایند تا خاطر نشان کرده باشند که مردم به این مسئله اهمیت می‌دهند. به‌ویژه اگر این مؤسسان از زمره علما و روحانیون بودند، جراید بیشتر بر آن تأکید می‌کردند. چرا که در این زمان «اولاً بنا به معتقدات دینی که از طرف روحانیون زمان به مردم تلقین می‌شد، درس خواندن برای دختران جایز و لازم و پسندیده نبود و شاید شرط عفت را هم برای دختران، زندگی در خانه و نداشتن سواد می‌دانستند. ثانیاً عامه مردم نظر خوبی به تحصیل در مدارس جدید نداشتند. محصلین و معلمین را مورد آزاد یا سخریه و توهین قرار می‌دادند و البته این در مورد پسران و مردان بود؛ دیگر چه رسد به دختران.» در این مرحله روحانیون و خانواده‌ها برای جلوگیری از ورود دختران به مدارس مذکور تلاش‌های فراوانی کردند البته به دلیل ناآشنایی آن‌ها با مقتضیات زمانی و تحولاتی که در خارج از کشور به خصوص در اروپا صورت می‌گرفت، جایگزینی برای این مدارس که بتواند در سطح وسیع علوم و معارف جدید را به دختران و پسران آموزش دهد، ارائه نشد. حساسیت متولیان امور دین در این زمان بیشتر به جهت ورود فرزندان مسلمان به مدارسی همچون مدرسه انگلیسی‌ها در جلفا و یا مدرسه آمریکایی‌ها بود. آن‌ها اعتقاد داشتند که ورود فرزندان مسلمانان به این مدارس باعث می‌شود که در اعتقادات آن‌ها انحراف و در بنیان فکری آن‌ها تزلزل ایجاد شود و در نهایت آنان از دین برگردند.

روحانیون معتقد بودند که این مدارس برای محو اسلام تأسیس شده است. اما علما به طور عمده استراتژیی برای کسب علوم و فنون جدید از غرب بدون کسب عوارض جانبی فرهنگ غربی نداشتند. آنان هم علم خویش را مصروف امور دینی و عبادی مردم، پژوهش و نوشتن کتاب‌هایی در زمینه فقه، اصول و کمی هم فلسفه اسلامی کرده بودند. در این میان روحانیون برجسته‌ای نیز بودند که با درک زمانه جهت ایجاد فرصت برای فرزندان مسلمانان در امر تحصیل پیش قدم شدند که از جمله می‌توان از شیخ هادی نجم‌آبادی و سید محمد طباطبایی نام برد. «[نجم‌آبادی] سرکشی به دبستان رشدیه و نگهداری آن را به گردن گرفت. دیگری شادروان سید محمد طباطبایی بود که خود بنیاد دبستانی به نام «اسلام» را نهاد و تا توانست در هواداری و واداشتن مردم به هواداری باز نایستاد. پروای این دو تن به کار دبستان زبان دیگران را بست.» واکنش برخی زنان در این دوره نسبت به مخالفت‌های برخی روحانیون برای تشکیل مدارس چنین بود که «حمله علما سبب جدایی زنان مبارز از علمای مخالف شد، در آغاز انقلاب مشروطه، زنان فعال حامی علمایی بودند که به اعتصاب‌ها پیوسته بودند، اما وقتی عده‌ای از علما علناً مخالفت خود را با تعلیم و تحصیل زنان اعلام کردند عده‌ای از زنان دچار تردید شدند و از روحانیون مخالف و طلاب انقلابی خواستند تا از مخالفت سرسختانه با تحصیل زنان دست بردارند و حتی آیاتی از قرآن کریم را شاهد آوردند.»

پس از پیروزی انقلاب مشروطه، در خصوص تأسیس مدارس جدید یا عدم تأسیس آن در مجلس اختلاف نظر وجود داشت. مشروطه‌خواهان و نمایندگان مجلس اول در خصوص مدارس جدید به سه دسته تقسیم شدند. دسته اول بر این عقیده بودند که دختران علاوه بر یادگیری، خواندن و نوشتن، بایستی مطالبی همچون تربیت اطفال و خانه‌داری و حفظ مراتب ناموس و شرف و بعضی از علوم مقدماتی که به اخلاق معاش و معاشرت با خانواده مربوط می‌باشند، یاد بگیرند. در امور خاصه رجال از قبیل علوم پلیتیکی و امور سیاسی فعلاً مداخله‌شان اقتضا ندارد. دسته دوم از مشروطه‌خواهان که بیشتر آن‌ها از منورالفکران حزب دمورکرات «فرقه اجتماعیون عامیون» بودند، معتقد بودند که نه تنها نباید برای آموزش دختران محدودیتی قائل شد، بلکه باید تمهیدی اندیشید تا تعلیم آنها اجباری باشد و در شهرها و دهکده‌ها باید مدارس جدید تأسیس شود و مکتب‌خانه‌های قدیم بسته شود. دسته سوم از مشروطه‌خواهان با تأسیس مدارس دخترانه به سبک جدید مخالف بودند و همان مکتب‌خانه‌ها را برای آموزش دختران کافی می‌دانستند. برخی از زنان برای متقاعد کردن دسته اول و سوم مشروطه‌خواهان با نوشتن مقالات متعدد و نگاشتن نامه‌های مکرر به مجلس، آنان را متقاعد کردند تا در تأسیس مدارس جدید با آنان همکاری کنند و در این مسیر به آیات قرآن در تمجید علم و حدیث رسول اکرم «طلب العلم فریضه کل مسلم و مسلمه» تمسک می‌کردند. زنان پیشگام و تلاشگر در امر حقوق زنان هرگز عقب‌نشینی نکرده و جسورانه به مبارزات خود در جهت اعتلای حقوق همنوعشان ممارست ورزیدند. عصمت تهرانی که با نام مستعار طایره در نشریه «ایران نو» مقالات جالب توجهی می‌نوشت، سعی داشت مردان را به فضیلت‌های همسران و مادران تحصیل‌کرده متقاعد سازد. وی نوشت که کلید پیشرفت ملت ترقی زنان است زیرا زنان درس خوانده می‌توانند شهروندانی منورالفکر پرورش دهند و ملت را نیرومندتر کنند. با پیروزی مشروطیت با وجود تمامی جریانات مخالف، زنان آزادی‌خواه برای تعلیم و تربیت دختران با زحمت زیاد و صرف وقت و مال و کمک از دیگران چندین مدرسه دخترانه را افتتاح کردند. چنان که در سال ۱۲۸۶ ش (۱۳۲۶ ه. ق) علیرغم شرایط بسیار سخت اجتماعی دبستان «ناموس» توسط طوبی آزموده تأسیس شد. وی با اخذ تدابیر لازم و با پیش‌بینی برنامه‌های متناسب با افکار مردم، کار خود را شروع کرد. چنان که هر سال مجالس روضه‌خوانی در مدرسه ترتیب می‌داد. از اولیاء شاگردان دعوت بعمل می‌آورد و آیه‌هایی از قرآن را که خداوند در آنها آموختن علم و دانش را از اهم وظایف مسلمانان دانسته، گوشزد می‌نمود و با این تدبیر از آشوب و جنجال و مزاحمت مردم جلوگیری می‌کرد. مدرسه ناموس بعدها بصورت یکی از مهم‌ترین و مجهزترین مدارس متوسطه تهران درآمد. با پایان یافتن استبداد صغیر و فتح تهران از سوی مشروطه‌خواهان در سال ۱۳۲۷ ه. ق بصورت عملی شاهد تأسیس مدارس دولتی و حمایت دولت از این مسأله هستیم. اعظام قدسی در این باره می‌نویسد: «در بهمن ۱۳۲۸ ه. ق مجلس لایحه‌ای به نام «عوارض معارف بر مالیات‌های مستقیم» را به تصویب رسانید که طی آن مقرر گردید تا از درآمد این مالیات‌ها ۴۶ باب مدرسه جدید تأسیس گردد. سی دبستان پسرانه و ده دبستان دخترانه و شش دبیرستان پسرانه که دختران قادر به ادامه تحصیل در این مقطع نبودند. این مدارس که در مدت کوتاهی تصویب شد اساس فرهنگ ایران گردید».

با وجود حمایت دولت در امر تأسیس مدارس باز شاهد تأسیس مدارس ملی با سرمایه‌ای خصوصی توسط زنان هستیم. چنان که «مدرسه عفتیه در سال ۱۲۸۹ ش در تهران توسط خانم صفیه یزدی به تشویق شیخ محمد یزدی شوهر نامبرده که یکی از روحانیون طراز اول تهران به شمار می‌رفت و به عنوان حاکم شرع برای نظارت بر تصمیمات مجلس انتخاب شده بود، تأسیس گردید. ماهرخ گوهرشناس نیز مدرسه دخترانه ترقی را در سال ۱۲۹۰ ه. ش در تهران به راه انداخت و دو سال فعالیت‌های خود را از چشم شوهر مخفی نگه داشت. وقتی شوهرش از مدرسه او باخبر شد به سر و سینه خود کوفت و گفت: «در آن دنیا وقتی پدرت از من بازخواست کرد که دخترم را به تو سپردم چرا گذاشتی به کار خلاف دین و تقوی بپردازد چه جواب دهم.» ماهرخ به کار خود در مدرسه ادامه داد و مدرسه ابتدایی او وسیع‌تر شد و از پسران هم ثبت‌نام کرد. در سال ۱۲۹۲ شمسی نشریه شکوفه فهرستی از ۶۳ مدرسه دخترانه تهران را با حدود ۲۵۰۰ محصل چاپ کرد و بیان داشت که یک هفتم محصلان مدارس تهران را دختران تشکیل می‌دهند. در سال ۱۳۲۷ ه. ق مدارس عفاف و مدارس شمس‌المدارس، حجاب، صدوقی و خیرات برای نسوان افتتاح می‌گردد.

در سال ۱۳۰۰ شمسی صدیقه دولت‌آبادی نیز جهت دختران بی‌بضاعت، مدرسه‌ای را دایر می‌کند. به تدریج در شهرستان‌های بزرگ نیز تأسیس مدارس دخترانه رواج یافت. جمعیت پیک نسوان که در سال ۱۳۰۰ شمسی در رشت تشکیل شده بود. به تأسیس دبستان دخترانه در این شهر اقدام کرد. در مشهد مدرسه فروغ توسط خانم فروغ آذرخش دایر شد و در فارس نیز مدرسه عصمتیه توسط آقای خوشنویس‌زاده و به سرپرستی خانم حیا در سال ۱۳۰۰ شمسی تأسیس شد. از این دوره قرائنی وجود دارد که نشان می‌دهد زنان ایرانی خواستار آموزش‌های اروپایی برای دختران خود نیستند. در کار تأسیس مدارس و آموزش دختران، عمده زنان ایرانی نمی‌خواستند آموزش‌هایی به سبک اروپایی به دختران خود بدهند. آن‌ها نقش تعلیم و تربیت را دنبال می‌کردند نه اروپایی شدن دخترانشان را و مؤسسان مدارس دخترانه نیز در این زمان این موضوع را در نظر داشتند.

● نتیجه

عصر قاجار یکی از برهه‌های مهم تاریخ ایران به شمار می‌رود. در این دوره چالش بین سنت و مدرنیسم در ایران آغاز شد و اوج آن در انقلاب مشروطیت به ظهور رسید. در این دوره زنان در بیشتر صحنه‌ها شرکت داشتند و نقش آنها در برخی از این صحنه‌ها مهم و سرنوشت‌ساز بود. ورود زنان به عرصه سیاست و اجتماع یکی از دستاوردهای مهم این زمان است. آنان به دلیل مشارکت در مبارزات انقلابی چند دهه آخر قاجار هم با رسومات مبارزه و هم با مفاهیم و اندیشه‌های جدید آشنا و از کمبودهای خود آگاه شدند. زنان روشنفکر و عموماً از طبقه بالای جامعه کوشیدند تا زنان طبقات متوسط و پایین را که عمدتاً بی‌سواد و از تحولات موجود جهان بی‌خبر بودند از حقوق خود آگاه سازند. در نتیجه آنان گره کار را در تعلیم و تربیت و امور فرهنگی دانستند. در آستانه مشروطیت زنان تلاش کردند تا از طریق رأس هرم قدرت به خواسته‌های خود برسند و از آن‌جا که دولت و مجلس مشروطه در برخی موارد به خواسته‌های آنان تن در ندادند، خود دست به کار شدند و با شوق و ذوق فراوان در تأسیس مدارس جدید و مؤسسات اجتماعی و فرهنگی پیشقدم شدند. در این مراکز از زنان تحصیلکرده‌ای استفاده شد که پیش از مشروطه و در طول آن در مدارسی که خارجیان مدیریت می‌کردند و یا ایرانیان تأسیس کرده بودند، تحصیل کرده بودند. در این مراکز فرهنگی، علاوه بر سوادآموزی، دختران با تحولات روز جهان و تعلیم حقوق جدید آشنا می‌شدند. این فعالیت‌های فرهنگی ـ آموزشی زنان در مدارس جدید با مخالفت جناح سنتی جامعه این عصر مواجه شد. مخالفان این جریان را، مخالف سنت‌های پیشین و برداشت‌های مذهبی موجود خود می‌دانستند. عواملی که باعث کندی روال تأسیس مدارس دخترانه در این عصر شده بود که عبارت بودند از:

۱) بخش عمده‌ای از سکنه ایران در دوره قاجار، ایلات و عشایر کوچ‌نشین و گله‌دار بودند که به خاطر شیوه خاص زندگی به مسائل سوادآموزی توجهی نشان نمی‌دادند.

۲) ضعف دولت مرکزی که موجب عدم امنیت اجتماعی در شهرها برای ساکنین به خصوص زنان شده بود.

۳) مسائل اخلاقی و باورهای اجتماعی و مذهبی خانواده‌ها موجب عدم پذیرش سبک و سیاق مدارس جدید دخترانه در این عصر شده بود.

زمان نسبتاً درازی نیاز بود تا مدارس دخترانه بتوانند منطبق با مقتضیات جای خود را در جامعه قاجاری پیدا کنند و در این میان، نقش زنان فعال ایران ستودنی و قابل تقدیر است و این فرآیندی که توسط زنان شروع شد، دیگر متوقف نگردید و ترویج آموزش جدید در میان زنان یکی از عوامل عمده تغییر سیمای اجتماعی ایران آن دوره گردید.

ایرج جلالی عضو هیأت علمی تمام وقت

دانشگاه آزاد اسلامی واحد بافت

دانشجوی دکتری تاریخ ایران دوره اسلامی

پی نوشت‌ها

. محمد حسین حافظیان. «زنان و انقلاب، داستان ناگفته» جلد اول، تهران، اندیشه برتر، ۱۳۸۰، ص ۴۳.

. بشری دلریش. «زن در دوره قاجار» تهران، انتشارات سوره، ۱۳۷۵، ص ۱۲۰.

. کارلا سرنا. «سفرنامه مادام کارلا سرنا ـ آدم‌ها و آیین‌ها در ایران»، ترجمه: علی‌اصغر سعیدی، تهران، انتشارات زوار، ۱۳۶۲، ص ۷۳.

. تاج‌السلطنه. «خاطرات تاج‌السلطنه»، تهران، به کوشش: منصوره اتحادیه، نشر تاریخ، ۱۳۶۲، ص ۲۱.

. همان کتاب، ص ۲۲.

. یحیی دولت‌آبادی، «حیات یحیی» جلد اول، تهران، انتشارات ابن سینا، ۱۳۳۶، ص ۱۸۰.

. نوشین احمدی خراسانی. «مجموعه آراء و دیدگاه‌های فمنیستی» تهران، توسعه، ۱۳۷۸، ص ۱۲۸.

. کوکب معارفی و دیگران. «نقش زن در فرهنگ و تمدن ایران». (مجموعه سخنرانی‌های نمایندگان سازمان زنان ایران». تهران، سازمان زنان ایران، ۱۳۵۰، ص ۲۷۵.

. رضا رمضانی. مقاله: «سیر تجددزدگی نظام آموزشی دختران در ایران معاصر». مجله معرفت، بهمن ۱۳۸۳، شماره ۸۶، صص ۱۱۱ ـ ۱۱۲.

. مبلغین مذهبی.

. بشری دلریش، همان، ص ۱۲۴.

. حسین محبوبی اردکانی. «تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران». جلد اول، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۵۷، ص ۳۶۷.

. ژانت آفاری. «انجمن‌های نیمه سری زنان در نهضت مشروطه». ترجمه: جواد یوسفیان، تهران، بانو، ۱۳۷۷، ص ۱۶.

. الهه رستمی. «جنسیت، اشتغال و اسلام‌گرایی». ترجمه: رؤیا رستمی، تهران، انتشارات جامعه ایرانیان، ۱۳۷۹، ص ۵۱.

. مهدی ملک‌زاده. «تاریخ انقلاب مشروطیت ایران»، جلد ۴، تهران، علمی ۱۳۷۱، ص ۲۱۸.

. علم سیاست.

. ژانت آفاری. «انقلاب مشروطه ایران (۱۹۰۶ ـ ۱۹۱۱)». ترجمه: رضا رضایی، تهران، نشر بیستون، چاپ اول ۱۳۷۹، ص ۲۳۹.

. ژانت آفاری. «انجمن‌های نیمه سری زنان در نهضت مشروطه». ص ۱۷.

. منصوره اتحادیه «زن در جامعه قاجار» مجله کلک، شماره ۵۶ ـ ۵۵، مهر و آبان ۱۳۷۳، ص ۵۶.

. شمس‌الدین رشدیه. «سوانح عمر»، تهران، نشر تاریخ ایران، چاپ اول، ۱۳۶۲، ص ۱۴۸.

. فخری قویمی. «کارنامه زنان مشهور ایران از قبل از اسلام تا عصر حاضر»، تهران، وزارت آموزش و پرورش ۱۳۵۲، ص ۱۳۲ ـ ۱۳۱.

. الهه رستمی، همان، ص ۵۱.

. نزهت احمدی، مقاله: «پیش درآمدهایی بر حضور اجتماعی زنان». مجله زمانه، سال پنجم، شماره ۴۸، شهریور ۱۳۸۵، ص ۱۳.

. همان، ص ۱۳.

. حسین محبوبی اردکانی، همان، ص ۴۱۲.

. بشری دلریش، همان، ص ۱۲۷.

. عبدالهادی حائری. «نخستین رویارویی اندیشه‌گران ایران در برخورد با دو رویه تمدن بورژوازی غرب». تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۷، ص ۴۴۱.

. احمد کسروی. «تاریخ مشروطه ایران». جلد اول، تهران، انتشارات امیر کبیر، ۱۳۵۹، ص ۳۸.

. ژانت آفاری. «انقلاب مشروطه ایران». ص ۲۵۰.

. محمدحسین خسروپناه. «هدف‌ها و مبارزه زن ایرانی از انقلاب مشروطه تا سلطنت پهلوی»، تهران، پیام امروز، ۱۳۸۱، ص ۳۳.

. عبدالحسین ناهید. «زنان ایران در جنبش مشروطه»، تبریز، نشر احیاء، ۱۳۶۰، ص ۱۹.

. حسن معاصر. «تاریخ استقرار مشروطیت در ایران»، جلد دوم، تهران، ابن سینا، ۱۳۵۳، ص ۸۱۹.

. عبدالحسین ناهید، همان، ص ۱۹.

. ژانت آفاری. «انقلاب مشروطه ایران»، ص ۲۶۱.

. فخری قدیمی، همان، صص ۱۳۳ ـ ۱۳۴.

. بدرالملوک بامداد. «زن ایرانی از انقلاب مشروطیت تا انقلاب سفید»، تهران، انتشارات ابن سینا، ۱۳۷۳، ص ۴۱.

. حسن اعظام قدسی. «کتاب خاطرات من یا روشن شدن تاریخ صدساله» بی‌جا، بی‌نا، ۱۳۴۲، ص ۲۶۲.

. فخری قدیمی، همان، ص ۱۴۱.

. بدرالملوک بامداد. «از تاریکی به روشنایی» تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۶، صص ۴۵ ـ ۴۷.

. بشری دلریش، همان، ص ۱۳۳.

. عبدالحسین ناهید، همان، ص ۱۱۲.

. بشری دلریش، همان، ص ۱۳۴.

. ژانت آفاری. «انجمن‌های نیمه‌سری زنان در نهضت مشروطه» ص ۱۷.

منابع و مآخذ

۱. آفاری، ژانت «انجمن‌های نیمه سری زنان در نهضت مشروطیت». ترجمه: جواد یوسفیان، تهران، انتشارات بانو، ۱۳۷۷.

۲. آفاری، ژانت «انقلاب مشروطه ایرن (۱۹۰۶ ـ ۱۹۱۱). ترجمه: رضا رضایی، تهران، نشر بیستون، چاپ اول ۱۳۷۹.

۳. اتحادیه، منصوره «زن در جامعه قاجار». مجله کلک شماره ۵۶ ـ ۵۵، مهر و آبان ۱۳۷۳.

۴. احمدی، نزهت. مقاله «پیش درآمدهایی بر حضور اجتماعی زنان». مجله زمانه، سال پنجم، شماره ۴۸، شهریور ۱۳۸۵.

۵. احمدی خراسانی، نوشین. «مجموعه آراء و دیدگاه‌های فمینیستی». نشر توسعه، ۱۳۷۸.

۶. اعظام قدسی، حسن. «کتاب خاطرات من یا روشن شدن تاریخ صدساله». بی‌جا. بی‌نا، ۱۳۴۲.

۷. بامداد، بدرالملوک. «از تاریکی به روشنایی». تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۶.

۸. بامداد، بدرالملوک. «زن ایرانی از انقلاب مشروطیت تا انقلاب سفید» تهران، انتشارات ابن سینا، ۱۳۷۲.

۹. تاج‌السلطنه. «خاطرات تاج‌السلطنه» به کوشش: منصوره اتحادیه، تهران، نشر تاریخ، ۱۳۶۲.

۱۰. حافظیان، محمد حسین. «زنان و انقلاب، داستان ناگفته» جلد اول، تهران، اندیشه برتر، ۱۳۸۰.

۱۱. حائری، عبدالهادی. «نخستین رویارویی اندیشه گران ایرانی در برخورد با دو رویه تمدن بورژوازی غرب»، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۷.

۱۲. خسرو پناه، محمدحسین. «هدف‌ها و مبارزه زن ایرانی از انقلاب مشروطه تا سلطنت پهلوی» تهران، پیام امروز، ۱۳۸۱.

۱۳. دلریش، بشری. «زن در دوره قاجار» تهران، انتشارات سوره، ۱۳۷۵.

۱۴. دولت‌آبادی، یحیی. «حیات یحیی» جلد اول، تهران، انتشارات ابن سینا، ۱۳۶۶.

۱۵. رستمی، الهه. «جنسیت، اشتغال و اسلام‌گرایی» ترجمه: رویا رستمی، تهران، انتشارات جامعه ایرانیان، ۱۳۷۹.

۱۶. رشدیه، شمس‌الدین. «سوانح عمر» تهران، نشر تاریخ ایران، چاپ اول، ۱۳۶۲.

۱۷. رمضانی، رضا. مقاله: «سیر تجددزدگی نظام آموزشی دختران در ایران معاصر «مجله معرفت، شماره ۸۶، بهمن ۱۳۸۳.

۱۸. سرنا، کارلا. «سفرنامه کارلا سرنا ـ آدم‌ها و آیین‌ها در ایران» ترجمه: علی‌اصغر سعیدی، تهران، انتشارات زوار، ۱۳۶۲.

۱۹. قویمی، فخری. «کارنامه زنان مشهور ایران از قبل از اسلام تا عصر حاضر» تهران، وزارت آموزش و پرورش، ۱۳۵۲.

۲۰. کسروی، احمد. «تاریخ مشروطه ایران» جلد اول، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۹.

۲۱. محبوبی اردکانی، حسین. «تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران» جلد اول، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۵۷.

۲۲. معارفی، کوکب و دیگران. «نقش زن در فرهنگ و تمدن ایران» (مجموعه سخنرانی‌های نمایندگان سازمان زنان ایران) تهران، سازمان زنان ایران، ۱۳۵۰.

۲۳. معاصر، حسن. «تاریخ استقرار مشروطیت در ایران» جلد دوم، تهران، ابن سینا ۱۳۵۳.

۲۴. ملک‌زاده، مهدی. «تاریخ انقلاب مشروطیت ایران»، جلد ۴، تهران، علمی، ۱۳۷۱.

۲۵. ناهید، عبدالحسین. «زنان ایران در جنبش مشروطه» تبریز، نشر احیاء، ۱۳۶۰.



همچنین مشاهده کنید