سه شنبه, ۲۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 11 February, 2025
درك ارتباط بین JIT , TQM و SCM و اثرات آنها در عملكرد تجاری
![درك ارتباط بین JIT , TQM و SCM و اثرات آنها در عملكرد تجاری](/web/imgs/16/141/3hwg01.jpeg)
در سالهای اخیر اقدامات بسیاری برای پیشبرد اجرای فعالیتها صورت گرفته است. سه راهكار جدید تحویل به موقع، مدیریت زنجیره عرضه و مدیریت كیفیت بیش از بقیه مورد توجه قرار گرفتهاند. گرچه این سه راهكار به صورت جداگانه مطرح میشوند اما مانند سه اهرم مرتبط در استراتژی فعالیتها مورد استفاده قرار میگیرند. این مطالعه به صورت تجربی نشان میدهد كه این سه روش تا چه حد به یكدیگر مرتبط هستند و از سوی دیگر به بررسی نقش آنها در اجرای فعالیتهای تجاری میپردازد. نتایج نشان میدهد كه در سطوح استراتژی و اجرایی، میان نحوه نگرش سازمان به این سه راهكار، ارتباط وجود دارد و همچنین درك پویایی زنجیره عرضه و تعهد به كیفیت، بیشترین تاثیر را در فعالیتهای اجرایی برجای میگذارد.
طی سالهای گذشته برای پاسخگویی به افزایش كیفیت محصولات و كاهش زمان پاسخگویی به بازار و همچنین پایین آوردن هزینهها، مدلهای جدید ابتكاری و اجرایی معرفی شدهاند. در میان این الگوها سه مدل هم در مباحث دانشگاهی و هم در زمینههای تجربی بیشتر مورد توجه قرار گرفتهاند كه عبارتند از:
۱- تحویل به موقع
۲- مدیریت كیفیت جامع (TQM)
۳- مدیریت زنجیره عرضه (SCM)
فلسفه JIT بر حذف تلفات و مواد با سادهسازی فرایندهای تولید استوار است. كاهش زمان تنظیمات، كنترل گردش مواد و تاكید بر تعمیرات و نگهداری پیشگیرانه، روشهایی هستند كه توسط آنها انبارداری اضافی حذف میشود یا كاهش مییابد و منابع به صورت كاراتری مورد استفاده قرار میگیرد.
روش TQM گسترش و كاربردی كردن فرهنگی رایج است كه در آن بر مشتریگرایی، بهبود مستمر، قوی سازی نیروی كار و تصمیمسازی براساس اطلاعات تاكید میشود. جهتگیری طراحی محصولات براساس نیازمندیهای مشتریان و تمركز بر كیفیت محصولات در تمامی مراحل به عنوان محركهای اصلی در افزایش كیفیت محصول و در پی آن عملكرد تجاری بهتر است.
در روش SCM فرایند تصمیمگیری به نحوی طراحی میشود كه منافع خریدار و تامینكننده به طور مشترك در آن دیده شده و هدف، روانسازی گردش مواد در زنجیره عرضه است. در مدیریت كارای زنجیره عرضه، محركهای اصلی عبارتند از: كاهش زمان انتقال و هزینه مواد و نیز افزایش كیفیت محصول و قابلیت پاسخگویی.
JIT ، TQM و SCM روشهایی هستند كه در آنها سعی در افزایش كارایی و تاثیر عملكرد یك سیستم است. به رغم آن كه تفاوتهای موجود در اهداف و انگیزههای این روشها، گاه به جداسازی آنها منجر میشود اما كوتاه زمانی است كه این سه رویكرد به هم مرتبط درنظر گرفته میشوند. دو روش JIT و SCM به دنبال افزایش كیفیت هستند؛ اولی با استفاده از پیشرفت در فرایندهای تولید و دومی یكپارچهسازی فرایندهای تولید و توسعه در زنجیره عرضه. كاربرد موفق روش JIT به هماهنگ سازی تقویم تولید با زمان تحویل تامینكننده و نیز خدمات ارائه شده توسط تامینكنندگان (از نظر كیفیت محصول و اطمینان از تحویل به موقع) بستگی دارد. تمامی اینها مستلزم افزایش ارتباط تنگاتنگ با تامینكنندگان و یكپارچهسازی برنامههای تولید با برنامههای تولید تامینكنندگان است. این فرض وجود دارد كه وقتی سه روش یاد شده به خوبی تعریف شوند، میتوانند نشان دهنده عناصر یك استراتژی كاربردی یكپارچه باشند.
اسنل و دین دریافتند كه تمایز بین TQM و JIT بسیار مشكل است زیرا این دو از المانهایی مشترك برخوردارند. مفهوم یك استراتژی یكپارچه كاربردی، عناصر متفاوتی را پدید میآورد اما تجربیات و راهكارهای تكمیلی تولید مفاهیم جدیدی نیستند. پتانسیلهای استراتژیك مهمی در مدیریت یكپارچه و همچنین در زمینه به كارگیری تكنولوژیهای تولید پیشرفته همراه با JIT و روشهای مدیریت وجود دارد. ادعا میشود كه جریانهای ساده فعالیتهایی كه به طور خودكار ارزش افزوده به همراه دارند و نیز توسط جابه جایی، ذخیرهسازی و دوباره كاری قطع نمیشوند، همزمان میتوانند باعث رسیدن به اهداف توسعهای و كاهش هزینهها شوند.
در حالی كه نظریه به كارگیری روشهای مختلف كاربردی در یك استراتژی كاربردی واحد خالی از ارزش نیست اما شواهد تجربی محدودی درباره اثرگذاری این استراتژی بر كارایی وجود دارد. فلین و همكارانش نشان دادند كه روشهای JIT و TQM یكدیگر را به صورت دوطرفه تقویت میكنند و این هماهنگی به صورت مثبت باعث افزایش كارایی تولید میشود. آنها همچنین دریافتند كه عوامل متداول فراساختاری بر این كارایی موثرند. ناكامورا و همكاران نشان دادند كه دو روش TQM و JIT در افزایش كارایی تولید موثر هستند؛ در حالی كه TQM اثر بیشتری بر این كارایی میگذارد. در مقابل دین و اسنل ثابت كردند كه روشهای مدیریت كیفیت بر كارایی اثر میگذارند؛ در حالی كه JIT این اثر را ندارد. ساكا كیبارا و همكاران اعتقاد داشتند كه روش JIT فقط زمانی میتواند بر كارایی اثر بگذارد كه یك فراساختار كیفیت مدار و استراتژیك با آن همراه شود. تن و همكاران نشان دادند كه TQM باید با فعالیتهایی كه درصدد تفهیم سازی تامینكننده برای رسیدن به منافع در عملكرد تجاری هستند، همراه باشد. ارتباط واضح بین JIT ، TQM و SCM در پرسش را پدید میآورد: ۱- كدام یك از عناصر JIT ، TQM و SCM با یكدیگر درارتباطند؟ ۲ این سه شیوه چگونه كارایی تجاری یك كارخانه را تحت الشعاع قرار میدهند؟
هدف از این مطالعه نیز پاسخگویی به این سوالات است. ابتدا در مورد JIT ، TQM و SCM توضیحاتی داده میشود و اثرات آنها بر اجرا مورد بررسی قرار گیرد. سپس جزئیات روش تحقیق و تحلیل آماری نشان داده شده است و به دنبال آن، بحث در مورد نتایج و كاربرد این نتایج در مثالهای عملی آمده است.
●مروری بر ادبیات موضوع
▪تحویل به موقع (JIT)
از زمان معرفی این مبحث (JIT) و انتشار مقالات درباره مفاهیم اصلی آن مانند كاهش زمان تنظیمات، كاهش تولید اضافه، استفاده از Kanbansها، زمانبندی سطوح تولید و اجرای عملیات تعمیرات و نگهداری پیشگیرانه، مطالعات بسیاری درباره كاربرد JIT صورت گرفته است. این مطالعات ارتباطات بین JIT و سایر فعالیتهای تولیدی، ارتباطات فروشنده و مشتری و كاربرد JIT را مورد بررسی قرار میدهند. اثرگذاری استراتژی JIT بر كارایی و به ویژه كارایی تولید، موضوع بسیاری از این مطالعات بوده است. نتایج همواره نشان دادهاند كه اجرای روش JIT ارتباط تنگاتنگی با كیفیت، بهره انبارداری (گردش انبار) و توان عملیاتی دارد. مطالعات بسیاری هم نشان دادهاند كه افزایش كارایی تجاری ارتباط بسیار نزدیكی با روش JIT دارد. همچنین با استفاده از این روش در زمینه، پیشرفتهای قابل مشاهدهای حاصل شده است.
▪مدیریت جامع كیفیت (TQM)
به رغم گستردگی ادبیات و مباحث TQM این موارد تا همین اواخر بیشتر به صورت توصیفی بودهاند و به همین دلیل در هدایت یك سازمان به سمت برقراری برنامههای مدیریت كیفیت، ناكارا نشان دادهاند. اواخر دهه ۱۹۸۰ تلاشهایی برای تعریف ساختار اساسی مدیریت كیفیت صورت گرفت. در سالهای اخیر مطالعات بسیاری برای یافتن ارتباطات بین كیفیت و اجرا انجام شده است. اندرسن و همكاران نشان دادند كه راهبری آیندهنگر، همكاریهای داخل و خارج سازمانی، مدیریت فرایند و نیروی كار، ساختار كلیدی مدیریت كیفیت هستند. از دیدگاه آنها، این ساختار عامل رضایت مشتری است. ساختارهای مشابهی هم در سایر مطالعات مشخص و نشان داده شد كه در كیفیت محصول، كارایی تولید و مقیاسهای دقیقتر و گستردهتر برای سنجش كارایی تولید، اثر مثبتی دارند. شواهد محدودی دال بر تاثیرگذاری مدیریت كیفیت بر عملكرد تجاری وجود دارد. ویلسون و كولیر نشان دادند كه منطق اصلی جایزه ملی كیفیت مالكم بالدریج این است كه رهبری سیستم، مدیریت كیفیت و نیز عملكرد تجاری را هدایت میكند. بنا به مطالعات صورت گرفته، چارچوب این جایزه نه تنها نمایندهای معتبر برای عنوان TQM است بلكه این ساختار با سایر پارامترها نیز مرتبط است.
▪مدیریت زنجیره عرضه (SCM)
تاكنون برای مدیریت زنجیره عرضه تعاریف مختلفی ارائه شده است. اما نكته مهم این است كه زنجیره عرضه دارای یك سری فعالیتهای همگراست كه هدف آنها ایجاد ارزش افزوده برای مشتری است. به رغم این حقیقت كه تصور میشود در زنجیره عرضه باید فرایندهای حمل و نقل، پشتیبانی و خرید با فرایند تولید همسو باشند، در عمل و بنا بر سابقه قبلی مدیریت زنجیره عرضه، مدیریت پشتیبانی و تامین مواد اولیه را تحتالشعاع قرار میدهد. براساس دیدگاه SCM در پشتیبانی، تمركز بر هماهنگی فعالیتهای پشتیبانی كارخانه در زنجیره ارزش است. بیرون كشیدن مواد از زنجیره عرضه در پاسخ به الگوهای تقاضا، به جای وارد كردن آنها در زنجیره عرضه در پاسخ به پیشبینیها، به سازمان این امكان را میدهد كه به تقاضاهای نامعلوم پاسخ موثر داده و جریانها را در زنجیره عرضه سرعت دهد و مدیریت انبارداری را بهتر پیاده كند و سطوح خدمات رسانی خود را بهبود بخشد. این درست مترادف با مفهوم سیستمهای پشتیبانی یكپارچه است. تمركز عرضه مترادف با روانسازی و منطقی سازی اصول عرضه است و به یكپارچه سازی عرضهكنندگان به منظور توسعه محصول و فعالیتهای تولیدی منجر میشود. مدیریت زنجیره عرضه نشان دهنده كاهش و روانسازی عرضهكنندگان به منظور تسهیل در ارتباط بین آنها، افزایش اتحاد عرضهكنندگان كار با عرضهكنندگان به نحوی كه انتظارات را برآورد و دخیل كردن تامینكنندگان در فرایندهای بهبود محصول به منظور استفاده از تواناییها و تجربیات آنان است. این موضوع سبب خواهد شد كارخانهها نه تنها از منابع خارجی آسانتر استفاده كنند و این منابع قابلیت انعطاف با نیازهای تولیدكننده را داشته باشند بلكه تجربیات، تواناییها، تكنولوژی و كارایی عرضهكنندگان نیز به درون سیستم راه یابد.
مدیریت عرضه و مدیریت پشتیبانی ـ هر دو ـ بر كارایی تاثیر میگذارند. سابقه پشتیبانی نشان میدهد كه هماهنگسازیهای درون كارخانهای، یكپارچهسازی عملكردها مثلاً یكپارچهسازی پشتیبانی یا خرید، استراتژی پشتیبانی مشتریمدار و مدیریت پشتیبانی به عنوان فعالیتی یكپارچه كاملاً با عملكرد اجرایی مرتبط هستند. از دیدگاه عرضه، بهبود عرضه، شراكت عرضهكننده، درگیری عرضهكننده و انتخاب منابع به صورت استراتژیك بر كارایی عملیات خرید اثر میگذارند. به علاوه تمامی این عوامل بر كارایی تجارت خرید تاثیر دارند.
نازنین حبیباللهی
منبع
OMEGA the International Journal of Management Science accepted on ۲۳ March ۲۰۰۴
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست