یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

اقیانوس


اقیانوس

آن شب مادرم از دستم خیلی ناراحت بود. برعکس هر شب که شب به خیری می گفت و آرزو می کرد خوابهای خوب ببینم، جواب شب به خیر من رو هم نداد. دلم از دست خودم گرفت به چهره او که نگاه می کردم، شرمندگی …

آن شب مادرم از دستم خیلی ناراحت بود. برعکس هر شب که شب به خیری می گفت و آرزو می کرد خوابهای خوب ببینم، جواب شب به خیر من رو هم نداد. دلم از دست خودم گرفت به چهره او که نگاه می کردم، شرمندگی وجودم رو می گرفت او لایق کوچکترین اذیت و آزاری نبود. مثل همه مادران مهربان تمام توانش را برای من و دیگر اعضای خانواده گذاشته بود.

خدای من کم کم دارم فکر می کنم بهشت قلب مادران از بهشت تو هم بهتر است. این بهشت کوچک چیست که من را این قدر آرام می کند؟ بهشت قلب او را با هیچ چیزی در دنیا عوض نمی کنم. حالا که به قیافه اش نگاه می کنم با خودم فکر می کنم باید کاری بکنم و دلش را به دست بیاورم. صبح زود مرا صدا کرد که برای رفتن به مدرسه آماده شوم بیدار که شدم مثل هر روز صبحانه من روی میز بود. همه چیز آماده و مهیا بیشتر شرمنده شدم انگار من رو بخشیده بود و نه شاید هیچ وقت از دستم آزرده نشده بود که حالا ببخشد! خدایا این مادرها کوهی از بخشش و فداکاری اند. مثل همیشه و هر روز در کنارم نشست تا صبحانه را بخورم و آماده شوم مثل هر روز دعاهایش را بدرقه راهم کرد و مرا به خدا سپرد.

انگار خداوند در دل آنها اقیانوسی از مهر و فداکاری و محبت قرار داده که هیچ گاه و هیچ گاه و نه هیچ گاه خشک نمی شود. به پاهایشان توانایی داده تا در گرداگرد این اقیانوس بپیمایند بدون آنکه هرگز خسته شوند و شکایتی داشته باشند. دست توانایی داده که هر روز از آبهای زلال این اقیانوس بر تمام لحظات عمر ما قطره قطره آب بریزند آبی که سرشار از عشقی بی کران به بی کرانی تمام عشق های دنیا.

خدایا! بهشتی که به آنها بخشیدی شایسته آنهاست.

هر لحظه ی این دنیا مثل یک عمر در بهشت بودن است وقتی مادرم در کنارم باشد. خدایا! هیچ گاه مرا از این بهشت زیبا دور نگردان!

آنها آن قدر بزرگ اند که توصیفش توان من را می گیرد.

دوستش دارم. این عشق را دوست دارم؛ عشقی که باقی می ماند. عشقی ساده به پیچیدگی آفرینش جهان.

دستهای همیشه خسته اش را می بوسم که گرمی این دستان، روح تازه خود را به بدنم می رساند. خدایا! این دنیای آنها را نیز بهشت گردان؛ چرا که آنها برای ما بهشتی از مهر و محبت به وجود آوردند.

آنها همیشه یاور و همراه ما هستند بدون آنکه از ما طلب یاری داشته باشند. خداوند! تو خود یار و یاور آنها باش.

وقت بیماری تنم را جان نبود

مثل من در شب کسی نالان نبود

در میان آتش تب، مادرم

جز تو دارویی مرا درمان نبود

علیرضا چاشنی دل ۱/۲

مدرسه راهنمایی دکتر محمود افشار تهران