سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

عبور از سرطان


عبور از سرطان

خانم فرزانه از تشخیص و درمان سرطانش می گوید

چندی پیش فرزانه ۳۲ ساله به سرطان‌پستان مبتلا شد. توده را خود او و با لمس کشف کرد و خوشبختانه آگاهی‌اش و اقدام به موقع، باعث شد بیماری در مراحل اولیه، قبل از اینکه به نقاط دیگری منتشر شود، شناسایی و خارج شود. با فرزانه درباره زندگی‌اش پس از تشخیص بیماری گفت‌وگو کرده‌ایم...

▪ چطور متوجه وجود توده شدید؟

فروردین ماه۹۱ بود که متوجه شدم توده‌ متحرکی در پستان راستم وجود دارد. از آنجا که ۳ سال پیش یک توده کیستی را با جراحی از سینه‌ام خارج کرده بودند، به این موضوع حساس بودم و مدام پستان‌هایم را معاینه می‌کردم. ابتدا به یک فوق‌تخصص پستان مراجعه کردم که سونوگرافی درخواست کرد. از آنجا که در جراحی قبلی به علت مهارت ناکافی جراح به بافت پستان آسیب رسیده بود، نمی‌توانستم ماموگرافی بروم. از طرفی پستانم به شدت کوچک شده بود و در ماموگرافی با مشکل مواجه می‌شدم. بعد از معاینه و با مشاهده نتیجه سونوگرافی، پزشک گفت این توده به نظر خوش‌خیم است ولی باید خارج شود. روز ۱۸ خرداد برای برداشتن توده وارد اتاق عمل شدم، اما طی این ۲ ماه توده به‌تدریج تغییر شکل داده بود و دیگر گرد نبود. تصور می‌کردم این بار هم مثل دفعه پیش فقط توده خارج خواهد شد اما پزشک در اتاق عمل دوباره معاینه‌ام کرد و این بار گفت به احتمال ۹۰ درصد بدخیم است و هیچ راهی جز تخلیه نداریم.

▪ و همان روز این کار را انجام دادند؟

در مواقع بدخیمی، پزشک اجازه تام برای تخلیه دارد ولی پزشکی که تحت‌نظر او بودم، این کار را انجام نداد زیرا می‌خواست فرصتی بدهد تا با این موضوع کنار بیایم و از طرفی جواب پاتولوژی هم حاضر شود. باید بگویم اولین کسی که به شدت حمایتم کرد و به من قوت قلب می‌داد، پزشکم بود.

▪ جواب پاتولوژی چه چیزی نشان داد؟

توده بررسی‌شده بدخیم و در مرحله A گزارش شد. این توده هورمونی بود. یادم می‌آید جواب آزمایش روز دوشنبه به دستم رسید و از دوشنبه تا پنجشنبه فرصت داشتم با چند پزشک دیگر مشورت کنم. همه آنها معتقد بودند باید تخلیه انجام شود. حتی نتیجه پاتولوژی را برای برادرم که فوق‌تخصص سرطان‌شناسی است و در خارج از کشور به سر می‌برد، فرستادم و او هم بهترین درمان را تخلیه دانست. روز پنجشنبه جراحی انجام شد و کل بافت پستان راست و لنف‌های اطراف را کاملا برداشتند و دو لوله زیر بغلم وصل کردند.

▪ بدخیمی به اطراف گسترش پیدا کرده بود که تمام پستان را تخلیه کردند؟

نه، خوشبختانه توده داخل محفظه‌ای تورمانند قرار گرفته بود ولی باید اطراف توده تمیز می‌شد از طرفی به دلیل جراحی قبلی و کوچک بودن ژنتیکی پستان‌ها، دیگر بافتی نمانده بود! پزشک می‌گفت با تخلیه کامل، ترمیم زیباتر درخواهد آمد.

▪ شیمی‌درمانی هم شدید؟

بله، بعد از ۱۰ روز لوله‌ها خارج و شیمی‌درمانی‌ آغاز شد. باید ۶ بار و هر ۲۱ روز شیمی‌درمانی می‌شدم اما قبل از آن باید موهای سرم را می‌تراشیدم. لحظات دشواری بود؛ با پای خودم به آرایشگاه رفتم و موهایم را تراشیدم.

▪ عکس‌العمل همسرتان چه بود؟

وقتی همسرم مرا با آن ظاهر جدید دید، گفت می‌دانستی زنان زیبای مصر باستان هم موی سرشان را کاملا می‌تراشیدند و بزرگ‌ترین افتخار برای مردان آن بود که سر تراشیده زن را ببینند؟ حال این افتخار نصیب من شده و سر تراشیده تو و چهره زیباتر از پیشت را دیده‌ام! با این جمله زیبای همسرم نفس راحتی کشیدم.

▪ از پدر و مادرتان بگویید، آنها چه می‌کردند؟

بیماری من خانواده را به هم ریخته بود. پدر و مادرم به شدت خود را باخته بودند. تقریبا می‌توانم بگویم خودم را فراموش کرده بودم و وظیفه خود می‌دانستم خانواده را مدیریت کنم. دوران شیمی‌درمانی من در فصل تابستان بود و مدام در خانه پدری بودم چون شیمی‌درمانی توانی برایم نگذاشته بود که بتوانم غذایی تهیه کنم بنابراین مادرم باید به تغذیه‌ام رسیدگی می‌کرد. به چهره‌ام و لباس‌هایم بی‌اعتنا شده بودم و این پدر و مادرم را بیش از پیش ناراحت و غمگین‌ می‌کرد. همسرم بعد از اطلاع از این موضوع، د‌ه‌ها لباس رنگارنگ برایم تهیه کرد و موظف بودم هر روز یکی از آنها را بپوشم.

▪ پس روحیه خودتان خوب بود؟

۲ دوره آخر شیمی‌درمانی مصادف با آغاز سال تحصیلی پسرم بود و باید صبح تا عصر تنها در خانه‌ می‌ماندم. در تنهایی و خلوت، فکر اینکه یک عضو از بدنم را از دست داده‌ام و چهره‌ام دیگر مانند قبل نیست، افکار منفی و ترس از آینده یک به یک به ذهنم هجوم می‌آوردند. از طرفی دستم متورم بود و محدودیت حرکت داشتم و این مساله هم آزارم می‌داد ولی از طریق یکی از دوستان با ورزش چی‌گانگ آشنا شدم و مسیر زندگی‌ام عوض شد. با رژیم‌غذایی‌ای که پزشکم تجویز کرد و ورزش، ورم دستم کاملا از بین رفت و روحیه‌ام بهتر شد.

▪ در خانواده مادری‌تان سابقه ابتلا به سرطان پستان وجود دارد؟

نه و امیدوارم من اولین و آخرین نفر باشم.

▪ چه پیامی برای کسانی که به این بیماری مبتلا هستند دارید؟

می‌گویم همیشه امیدوار باشید. از خانواده‌ها می‌خواهم در تمام شرایط از بیماران?شان حمایت کنند چون حمایت همسر، پدر و مادر و برادرانم و در درجه اول پزشکم باعث شد بتوانم این مراحل را طی کنم. من با روحیه‌ای خوب به زندگی بازگشتم، حس و حال خوبی دارم و با همسرم برای ۴۰-۳۰ سال بعد برنامه‌ریزی می‌کنیم.

پرنیان پناهی