شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
زبان فارسی, زبان جهان دانش
جهانیان در این همگمانند که از دو سده پس از اسلام تا چندی پس از یورش مغولان، ایران کانون دانش جهانی بوده است و بسا از شاخههای دانش کنونی که در آن زمان درخشان به نیروی اندیشهء دانشمندان ایرانی به درخت دانش جهانی افزوده و بسا از چیستانهای دانش که برای ایرانیان گشوده شد، و چون این سخن آشکار است نیاز به شکافتن و بازنمودن ندارد، پس میباید که به گفتاری دیگر بپردازیم .
آن دانشمندان دفترهای خویش را برای آن که در امپراتوری بزرگ اسامی پراکنده شود، گاه به زبان تازی (که دستور و آئین نگارش و فرهنگ واژههای آن را خود پدید آورده بودند) مینوشتند و گاه اندیشهء خویش را به زبان فارسی میآراستند.
نمونههای فراوان از نوشتههای ایرانی در زمینههای گوناگون دانش جهانی بر جای مانده است که نشان از توانایی این زبان برای بازکردن دشواریهای رشتههای دانش دارد اما پرسش شما این است که آیا زبان فارسی را توان آن هست که زبان دانش امروز جهان نیز شود!
۱) گنجینهء واژههای زبان پر بار باشد.
۲) در زبان، توانایی، برآوردن یا ساختن واژههای نو از پیوند واژهها باشد.
۳) زبان ساده باشد.
۴) آئین و دستور زبان یگانه باشد و جدا آئینی (استثناء) در آن دیده نشود
۵) ریشههای کهن زبان شناخته شده باشد و پیوند واژههای تازه به ریشههای کهن روا باشد.
۶) پیوند زبان از دیگر زبانها، که در زمینهء دانش جهانی میکوشند گسسته نباشد.
۷) گویندگان به آن زبان، در درازنای زمان به ژرفا و گستردگی و باروری آن یاری رسانده باشند.
۸) زبان توان نگارگری در همهء زمینههای دانش جهانی را داشته باشد.
۹) زبان خوش آهنگ و زیبا باشد.
۱۰) سخنوران بزرگ به آن زبان نوشته و سروده باشند.
۱۱) داوری داوران بزرگ را برای برتری، داشته باشد.
و اکنون گاه آن میرسد که زبان فارسی را با این میزانها، بسنجیم!
۱) گنجینهء واژه ها:
بزرگترین کار که در زمینهء گرد آوری واژههای زبان فارسی در زمان ما رخ نموده است، کار روانشاد دهخدا و همکاران وی است و اگر چه این کار به یاری گروهی دیگر از واژه شناسان ویراسته میشود تا به آراستگی رسد، هنوز فرسنگها راه برای رسیدن به یک واژه نامهء بزرگ در برگیرنده همهء واژههای فارسی در پیش داریم.
با همهء این سخنان، دهخدا خود گفته است که پیرامون دو هزار هزار (دو میلیون) برگه برای «لغتنامه» گردآوری شده است، که اگر یکهزار هزار آن را برای نامها کنار نهیم، باز یکهزار هزار برگه برای واژهها بر جای میماند و این انبوه واژه در هیچ یک از زبانهای امروز جهان به چشم نمی خورد، و این بسنده است که بدانیم که شمار واژههای زبان انگلیسی تا یک سده پیش یکصد هزار بوده است و در این یک سده با پذیرش از زبانهای دیگر و پیدایی دانشهای تازه و واژههای پیوسته به آن یکصد هزار واژه ء دیگر به گنجینهء واژههای آن افزوده شده است و اگر این شمار را با شمار واژههای فارسی در لغتنامه بسنجیم از این سنجش دچار شگفتی میشویم.
اما این را نیز میباید به این سخن افزود، که هم اکنون در سازمان لغتننامه ، یاران و همکاران سرگرم ویرایش اند.
چند فرهنگستان دیگر، در همین زمان پیدا شده اند که کارشان پژوهش در واژههای فارسی است و یکی از آن میان، بنیاد شهید رواقی است که به کوشش دکتر محمد رواقی تا کنون هفتاد دفتر پیرامون فرهنگ و واژهء ایرانی فراهم کرده اند.
گردش روزگار دروازههای شهرهای بزرگ و کهن فارسی زبان قندهار، کابل، هرات، بلخ، بدخشان، زرافشان، خجند، سمرقند، بخارا و تاشکند را بازگشوده است و انبوه شگفتی آور از واژههای نغز و تازهء آن مرز مهربانان که نرمک نرمک با واژههای این سو میآمیزد چنان گستردگی و نیرو به زبان فارسی میدهد که توان آن را چند برابر کند. انبوه واژههای گویشهای ایرانی، از کردستان گرفته تا یغناب که هنوز به گنجینهء زبان همگانی اندر نشده و با کوشش پیگیر سالیان میباید که چنین شود ( و بخشی بزرگ از برنامهء بنیاد نیشابور به این کار ویژه شده است) خود شگفت انگیر است، و اگر همه این کوششها انجام شود دیگر در همهء جهان کسی را پروای سنجیدن زبانهای دیگر با زبان فارسی دری، پیش نخواهد آمد!
۲) توانائی زبان در ساختن واژههای نو:
این پیداست که بر درخت دانش هر زمان شکوفهای نو میروید و باغبانان را میباید که نامی بر آن نهند و زبان را میباید که توان چنین نامگذاری همواره باشد.
و این نیز پیداست که همه زبانهای آریایی ( که ریشه در اوستا و سانسکریت دارند) از چنین ویژگی برخوردارند و به همین روی دیدار کردن واژه تازه در این زبانها دشوار نمی نماید. اما این ویژگی در زبان فارسی ویژه تر از همه زبانهاست و برای آن که روشن شود توان این زبان جهانی در برآوردن واژههای تازه تر چه اندازه است، یک واژه را بر میگزینیم و پیوندهای گونه گون آن را با واژههای دیگر باز میبینیم و چون سرآغاز هر کار سر و آغاز آن است، از واژهء «سر» میآغازیم:
سربریده ، سرپا(نشستن، یا ایستادن)، سرپایی (کفش خانه)، سرپا گرفتن ( کودک)، سراپرده، سراب، سرآب (کنار جوی یا چشمه یا رودخانه)، سرباز (کسی سر خود را در راه کشورش می بازد)، سرانداز (کسی که سر خود را در راه کسی، یا آرمانی بیدرنگ میافشاند)، سرسپردن (فدایی کسی شدن)، سر سپار، سرشاخ (آمادهء نبرد)، سرافشان (کسی که سر خود را در راه کسی، یا آرمانی بیدرنگ میافشاند)، سر براه (فرمانبر)، سر راه (کودکی که توان نگاهداشتنش را ندارند و بر سر راه مینهند تا کسی اورا به فرزندی بپذیرد)، سر راهی (خوراکی یا چیزی که به مسافر میدهند تا با خود ببرد)، سرآغاز، سرانجام، سرمنزل، سردرختی (میوه)، سرچاه، سرکوب (دشمنان را با سپاهی شکست دادن و از میان بردن)، سرکوفت ( کار بد کسی را به او گوشزد کردن)، سر ستیزه ( کسی که نبرد را میآغازد)، سر پناه، سراسر، سرستون، سر بر کف ( جانسپار، آمادهء مرگ)، سر بدار ( سر+ به + دار، کسی که پیش از انجام کاری آمادهء مرگ است)، سر آشفته، سراسیمه، سرگیجه، سرگشته، (کسی که دیگری او را در کارش سرگشته کرده)، سرگردان (کسی که خودش در کار خویش سرگردان است)، سربینه ( جایگاه خنک در گرمابه جایگاه رختکن)، سرسنگین، سرسبک (سبکسر) ، سربند ( دستمال یا شال که بر سر میبندند)، سر بندی ( مشغول کردن)، سر هم بندی، سر شور( صابون سر، یا گِل سر)، سر پر شور، سرِ خرمن(کنار خرمن)، سرخرمن (هنگام خرمن کردن، تیر ماه)، سر پنجه (نیرومند)، سردست، سرِ دست (گرفتن در کشتی)، سر دواندن، سرخاراندن (درکاری اندیشیدن، یا درنگ کردن)، سر بر زانو(ی غم گرفتن)، سراسر (همگی کسان یا چیزهایی که در یک جا هستند)، سراپای (همگی چیزها از سر تا به پای)، سر بسر (دو چیز را که هم ارزش باشند با یکدیگر عوض کردن)، سر به سر گذاشتن، سرگرم، سر سودا، سرِ هم، سر کج، سر جوش، سرچین (میوه یا سبزی)، سر سخن، سردار، سرپوشیده (پنهان)، سرشمار، سرشبان (چوپان بزرگ چند گله)، سر شب، سر پرستار، سر سری، سردستی ( خوراک زود آمده شده)، سر سیری، سر خر، سر خاک ( گورستان)، سر پُر (گونه ای تفنگ که آ را از سر لوله پر میکردند)، سر گز( کچل، کل، بی مو)، سر دادور (داور بزرگ)، سر تراش ( سلمانی) سردادن (رها ردن)، سر انگشت، سر و سامان، سر نهادن ( راهی را در پیش گرفتن)، سر بر نهاندن ( بدنبال کسی رفتن)، سر گذاشتن، سر بی کلاه (نادار و درویش)، سر تاجدار ( پادشاه)، سر تاجوار (سر شایستهء تاج، پادشاه )، سر فروش (کله پاچه فروش)، سر سازش، سرِ جنگ، سر درد، سرنشین...
و چون فهرست واژههای پیوسته با سر، پیوسته شد، روشن میشود که زبانهای دیگر در برابر آن سرفکنده و سرگشته اند. زیرا که در هیچ یک از فرهنگهای زبانهای جهان تا یک دهم چنین پدیده ای نیز پدیدار نیست.
۳) ساده بودن زبان:
این نیز پیداست که دانشمندان در زبان دانشی خویش برای کوتاه کردن واژههای بزرگ ، گزیده ای از آن میگویند یا نشانه ای برای آن بر میگزینند، چونان: Sin برای سینوس، P برای فشار، یا E برای نیرو و ... با اینهمه باز میشاید که زبانی که برای نمودن دانش به کار گرفته میشود ، خود نیز ساده تر بوده است تا با همراهی با این نشانههای ساده، زمان و توان و دفتر و دیوان کمتر برای باز گفتن بخشهای گونه گونه دانش بخواهد.
ویژه آن که این زمان را ، زمان رایانه (کامپیوتر) میخوانند و از خورشید نمایانتر این که سخن است که هر چه زبان ساده تر باشد، کار را آسانتر میسازد. از همین واژه Computer بیاغازیم که در فرهنگستان دویم ایران، بجای آن، رایانه را برگزیدند. این واژه ریشه در راینیتن پهلوی دارد که «اندیشیدن دربارهء چیزی یا کاری و کم و بسیار و چه و چون آن را سنجیدن برای به انجام رسانیدن آن» باشد!
خود بنگرید که این انبوه اندیشه و کردار را چگونه در راینیتن گنجانده اند و آن را ساده کرده اند. اما کامپیوتر از نُه واکه و چهار آوا (سیلاب) برآمده است، باز آن که رایانه ایرانی از شش واکه و سه آوا پدیدار گشته است و خود در سادگی خویش سخن میگوید.
گذشته از آن که اگر من بجای گزینندگان این واژه بودم رایان (همچون گریان، روان) را برای آن برمی گزیدم که نشانهء کنش و کردار آن است و آن را با هــ پایانی کوچک نمی کردم و آن گاه بود که رایان دارای پنج واکه و دو آوا میشد و ساده تر از نمونهء کنونی نیز میبود و در آینده نیز شاید که چنین شود.
اکنون میباید که به روی دیگر این واژه بنگریم:
کامپیوتر به شمار و شمارگری آن چشم دارد و رایان چنان که بر شمردیم به چند و چون و اند آن و سنجش آن و برگزیدن آن!
پرویز ناتل خانلری در «زبانشناسی و زبان فارسی» سنجیده است که واژههای زبان فارسی بیشتر یک آوایی یا دو آوایی اند و این نشان سایش و ساده تر شدن زبان فارسی است.
▪ واژههای یک آوایی فارسی چونان: آب، در، دار، پشت، رو.
▪ واژههای دو آوایی آن چونان : آبی، دربار، دارکوب، پشتی، رویداد ... کمر، پرهیز، پرداخت...
کارگر ایرانی در برابر فوندانسیون فرانسوی، «پی» را به کار میبرد.
بانوی خانهء ایرانی در برابر برد انگلیسی- «نان» میگوید.
کشاورز ایرانی بجای واتر انگلیسی، «آب» بر زبان میراند و رانندهء ایرانی بجای Comfortable واژهء «آسان» یا آسوده را پیش میکشد.
زبانهای ایرانی در بستر دراز آهنگ رود آواز خوان زبان خود، هزارهها را پیموده اند و در این راه دراز، از هر سنگی رنگی پذیرفته اند و از هر پیچی، آهنگی ... و «سوده» و «ساده» به زمان شکوفایی سخن فارسی رسیده اند و بر لب و کام زبان شیرین دهنان ایرانی غلتیده اند و از نوک خانه بزرگانی چون فردوسی، رودکی، سنایی و سعدی گذشته اند ...
۴) آیین یگانه در زبان:
اگر کشوری در جهان باشد که برای فرمانروایی بر آن، هر روز آئینی و دادی تازه بنهند، یا هر گاه که خواهند برای یک کار آئینی جدا از آئینهای روان برگزینند، میباید دانست که آن کشور تازه خاسته است و فرمانروایان آن برای سنجیدن خویش و مردمان خود نیاز به زمان دارند.
اکنون همین سخن برای زبان به کار میآید و داوری دیگر هم برای آن نمی باید. زبان در جهان است که آئین یگانه برای همه زمانها و واژهها و گروه بندیها و چونیها و چندیهای خویش دارد و یک واژه یا یک سخن در آن نمی توان یافت که آئینی جدا بخواهد، یا از آئین و دستور همگانی زبان سر بر تابد، باز آن که زبانهای انگلیسی و فرانسه و روسی و آلمانی که به گمان گویندگان آن زبان دانش بشمار میروند، سرشار از جدا آئینی اند و برای خواننده نیازی به برشمردن آنها نمی بینیم.
۵) پیوند زبان یا ریشههای کهن:
در بسی از زبانها بدان روی که در گرداب زمان ناهماهنگ چرخیده اند، ریشه واژههای امروزین شان پیدا نیست و بسیار واژههای بی ریشه در آنها روان است، چنان که واژه در زبان بکار میرود، اما روشن نیست که از کجا آمده و چسان روان است!
برای نمونه واژه «براوو» در زبانهای اروپایی به نام یکی از آواها بکار میرود و روشن نیست که چیست؟
همین واژه در روستاهای نیشابور به گونه «بوراباد» برّاباد، یا برنده باد برای برانگیختن پهلوانان یا بازیگران کاربرد دارد و هر دو بخش آن نیز روشن است.
پیشوند واژههای تودی today و tonight انگلیسی به نشانهء این، یا نزدیک، بکار میرود و آن گاه همین پیشوند، برای فردا tomorrow نیز بر زبان میرود، که دور است!
اکنون اگر این پیشوند در هر سه واژه یکی است، چرا کاربرد آن دگرگون است و اگر این از آن جدا است، ریشه اش کدامین است؟
واژه touyours در فرانسه نیز دو بخش دارد که بخش نخستین آن، tout «همه» میباشد و بخش دویم آن ژور= روز و بر روی هم هرروز یا همهء روزها. این واژه بجای همواره یا همیشه فارسی کاربرد دارد و اگر شب هم باشد همان واژه روز را برایش بکار میبرند. در زبان انگلیسی هم اگر بخواهند بگویند « همیشه» میگویند همهء راه always.
▪ اما خود واژهء ژور در فرانسه چیست ؟
این واژه جابجا شده واژه روز کردی است و اگر ژور در آن زبان تنها به گونهء نام به کار می رود. در زبان کردی ریشه ژرفتر دارد:
کهنتر از روز کردی، واژهء روچ کردی است و اگر ژور در آن زبان تنها به گونهء نام به کار میرود، در زبان کردی ریشهء ژرفتر دارد:
کهنتر از روز کردی، واژهء روچ بلوچی است که در پهلوی نیز برای روز به کار میرود و کهنتر از آن رئوچ فارسی باستان و کهنتر از رئوچنگه اوستائی!
این که اگر واژهء رئوچنگه اوستایی را نیک بنگریم، میبینیم که همان روشن فارسی است... و به آن گاه از زمان که جهان روشن، یا رئوچنگه باشد روژ یا روز یا روچ می گوییم!
انیشتین دانشمند بزرگ روزگار ما، هنگامی که دریافت ذرههای بس ریز در فروغ خورشید یا فروغ هر چیز دیگر روان است و خواست بر آن نام بنهد، از زبان یونانی یاری گرفت و واژهء فوتون را بر آن نهاد تا به آن ذرههای همیشگی نامی کهن داده باشد، اما این نام در زبانهای امروز اروپا باز شناخته نمی شد؛ مگر پس از انیشتین، باز آن که در زبانهای ایرانی با چنین ویژگیها، هر نام تازه که از ریشههای کهن بسازند، بیدرنگ باز شناخته میشود، چنان که منوچهری در آن چامهء شبنامهء خود، چگونگی یک خیزاب را در سخنی کوتاه «دراز آهنگ و پیچان و زمین کن» خوانده است و تا آن جا که من میدانم واژهء «دراز آهنگ» پیش از منوچهری به کار نرفته است و او خود، این واژه را از ژرفای اندیشه برآورده. اما همین که یک ایرانی آنرا میشنود بیدرنگ میداند که منوچهری چه را میخواسته است گفتن یا واژهء «زمین کن» در همین سروده ... پس واژهء تازه در زبانهای ایرانی، به آسانی شناخته میشود و ریشهء خویش را نیز به روشنی مینمایاند!
۶) زبان از دیگر زبانها که در پهنهء دانش میکوشند، جدا نباشد:
این بر همگان پیداست که دانش ایرانی در گرما گرم آن جنگها که برای چلیپا روی میداد و پس از آن، به اروپا ره یافت.
اروپاییان بسی از واژههای این دانش را که یا به زبان فارسی یا به زبان تازی بوده، پذیرفتند یا اندکی دگرگونی دادند. چنان که ابن سینا را «اوی سینا» خواندند و خوارزمی را «الخوارزمی» نامیدند و کار بزرگ وی را نیز با کمی دگرگونی «لگاریتم» خواندند. اما امروز بر هیچ کس پوشیده نیست که اروپاییان پیشتاز دانشی اند که با فن یا (تکنیک) همراه و همراز است و به سختی نیز میتازند و واژههای فراوان نیز در این زمینه میسازند.
این نیز روشن است که کشوری چون چین که از زمان باستان نیز چون ایران گاهوارهء دانش بوده است. واژه هایی برای خویش در این زمینه دارد ... اما واژههای چینی دشوار ، راه به کاروان واژههای دانشی اروپا مییابند و بدین روی آنان نیز برای گزینش واژههای اروپایی گاهگاه ناچارند.
زبان فارسی، مثل همهء زبانهای ایرانی، چون پیوند خویش را با دیگر زبانهای آریایی نگسسته است چنین توانایی را دارد که واژه بسازد و سخنگویان اروپایی نیز آن را از زبان و اندیشهء خویش دور نبینند . چنان که نمونه ای چند از آن در بخش پیشین آمد.
۷) کوشش گویندگان در دراز نای زمان برای ژرفا و گسترش بخشیدن به زبان بهم پیوسته باشد.
برای این بخش گفتار در کار نیست، زیرا که همگان دانند که در جهان برای هیچ زبانی چنان کوششی که برای زبان فارسی و ژرفا بخشیدن بدان و گستردن آن انجام گرفته، نگرفته و انبوه دفترها و دیوانها و نامههای دانش و بینش و شناخت و چامه و ترانه و زبانزد و متل و چیستان ... که در زبان فارسی پدیدار گشته است، خود چونان آفتــاب جهان تاب روشنی میبخشد. چنان که با استواری میتوان گفت که در همه اروپا و به همهء اروپا و به همهء زبانهای آن، چندان چامه و سرود، نسروده اند که تنها در زمان سامانیان و دوران رودکی سمرقندی. این کوشش همگانی دراز آهنگ، روشن است که به یک چنین زبان ژرفا و گسترگی و توان و نیرو میبخشد، بیش از همهء زبانهای جهان!
۸) توان زبان برای کوشش در همهء زمینه ها:
اروپاییان، امروز چنین پراکنده اند که زبان آلمانی؛ زبان فلسفه و زبان فرانسوی، زبان مهر و سرود و زبان انگلیسی؛ زبان بازار و دانش است، اما پیره زنان روستاهای ایران بزرگ همه از بر دارند که ... «آن چه خوبان همه دارند، تو تنها داری.»
برای آن که خوانندگان بیدار دل را گمان نیفتد، که این سخنان از روی یکسونگری و خودخواهی گفته میشود، رهنمونشان میشوم به دو دیوان چامه:
یکی دیوان اطعمه، سرودهء مولانا بسحق شیرازی
دیگری دیوان البسه، سرودهء مولانا محمود نظام قاری یزدی
تا روشن شود که ایرانیان در شناخت یزدان و چگونگی آفرینش ایزدی و بهر مردمان از آن و اندیشه در چه و چون و چند (فیزیک و فلسفه و ریاضی) به کدام پایگاه بلند رسیده اند که میتوانند با سرودن یک دفتر چامه و سرود پرآهنگ، در زیر نگارههای زیره، شوربا، دارچین، روغن، بادام، برنج، آش و کباب در دیوان اطعمه. و نیز در زیر پوشش آستین، درز، چاک، تریز، دامن، نخ و سوزن در دیوان البسه، نازکترین اندیشههای مردمی را دربارهء زندگی و زمان و جان و جهان و زندهء همیشه نگاهبان ... چگونه گفته اند و در زیر سخنان آشکار، آن پیدای همواره بیدار را چگونه پنهان کرده اند.
سخن را بسنده میدانم اما میباید بدین استوار بود آن مردمان که نخستین پدیدههای مثلثات و لگاریتم و گرانی ویژه و پیدایی زمین و گرمای میانی ... را به جهانیان پیشکش کرده اند، برای دانششان واژه نیز در دسترس داشته اند و اکنون نیز میتوانند چنین کنند.
۹) زبان خوش آهنگ و زیبا باشد:
در زبان فارسی واکههای درشت، فروافتاده و آواهای خشن پدیدار نیست و و ساختار واژهها که یک آوایی و یا دو آوایی اند، به همدیگر توان آمیزش میبخشند، چنان که واژهها همچون سرشکهای تابان در جویی آوازه خوان بر روی هم میغلتند، و آواهای خوش پدیدار میکنند و چنین است که خوش آهنگترین سرودههای جهان را ایرانیان گفته اند و داوری اروپاییان دربارهء این چامههای زبان، همواره با شگفتی و آفرین همراه بوده است و اگر آنان چامهء فردوسی، یا رودکی یا خیام را میستایند، ستایش از زبانی نیز میکنند که این چامهها بدان سروده شده است!
دور میدانم که در همهء جهان گفتاری بدین فشردگی، با چنین گستردگی اندیشه و استواری در سخن بر جای مانده باشد:
«جان در حمایت یک دم است و جهان وجودی بین دو عدم» (سعدی)
سخنوران بزرگ، سخن را بر زیباترین تخت مینشانند!
۱۰) سخنوران بزرگ به آن زبان نوشته و سروده باشند:
و هم اینجا است که از گفتار پیشین به گفتاری تازه اندر میشویم که دیباچهء این بخش است و در این هیچ گمان نیست که در همهء جهان به اندازهء ایران سخنور و سخندان نداشته ایم و انبوه انبوه نویسندگان و سرایندگان ایرانی چنان در سراسر جهان آشکارند که نیازی به یادآوری نامشان دیده نمی شود.
۱۱) داوری داوران بزرگ برای برتری زبان فارسی:
در میان نویسندگان و چامه سرایان جهان، خیام نیشابوری جایگاهی ویژه دارد و در همه جهان سرودههای وی پراکنده است و نامش در همه جا زنده و ترجمهء سروده هایش در جهان پس از شمار چاپ شدهء انجیل برآورد شده است. خیام خود در ستایش این زبان میفرماید:
روزی است، خوش و هوا نه گرم است و نه سرد / ابر از رخ گلزار همی شوید گرد
بـلـبـــــــــل به زبـــــان پهـــــــلـوی، بـا گــــل زرد / فریاد همی زند که میباید خورد
حافظ نیز بدنبال این گفتار میافزاید:
بلبل به شاخ سرو، به گلبانگ پهلوی / میخواند دوش، درس مقامات معنوی
و زبان پهلوی اگرچه نام ویژه برای زبان هنگام اشکانیان و ساسانیان شمرده شده، اما نام همگانی زبانهای ایرانی است. از کردی و بلوچی گرفته تا سغدی و یغنابی.
در میان دانشمندان پس از اسلام برترین دانشمند را ابوریحان بیرونی میشناسیم و هم او بود که همراه لشکر محمود به هندوستان رفت و پهنهء دانش آن سرزمین را با تیغ خامهء خود بگرفت و دفتر شگفتی آوردهِ «ماللهند» را پدید آورد و نخستین سانسکریت شناس جهان، پس از اسلام بشمار میرود.
وی بسیاری از دفترهای دانشی خویش را به زبان تازی نیز نوشته است و تازی نویسی او نیز سرآمد نوشتههای دیگران است و بنابراین از او کسی بزرگتر در همه جهان سراغ نداریم که سه زبان سانسکریت و تازی و فارسی را به جهان ارائه کرده باشد.
استاد فریدون جنیدی
برگرفته از: منزلگاه بنیاد نیشابور
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست