پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
انتقامجویی یک زن عاشق از همسرش
نمایش «بادی که تو را خشک کرد مرا برد» به طراحی، نویسندگی و کارگردانی «علی نرگس نژاد» ترکیبی از بازیگر نام آشنای سینما و تئاتر ایران «بهاره رهنما» و بازیکن فوتبال«پژمان جمشیدی» است. متن برخورد دو شخصیت زن و مرد در یک آتلیه عکاسی است که زن و شوهرمطلقهیی را نشان میدهد که بعد از جدایی و حالا با بازگشت شوهر از فرانسه به ایران دوباره همدیگر را ملاقات میکنند.
تنش این نمایش در انتقام گرفتن این زن به خاطر سالها تنهایی و جدایی از شوهر و همچنین دشواری بزرگ کردن بچهیی که به او سپرده شده است، شکل میگیرد و حالا این زن با توسل به جادوگری میخواهد چشمهای شوهر سابق خویش را از کاسه در بیاورد و به سگی بدهد تا آنها را نوش جان کند و بعد سگ را نیز آتش بزند تا بتواند انتقام خودش را بهطور عجیبی از او بگیرد. صحنه ترکیبی از دو صندلی و یک دوربین عکاسی با سه پایه است و در دو گوشه این صحنه دو پرده اکران برای نمایش عکسها قرار دارد و همهچیز تداعیکننده یک آتلیه عکاسی است. یکی از مشکلات این نمایش، متن آن است، نمایشنامه هیچ گونه کد ارتباطی را در باورپذیری بازگشت این مرد به سوی همسر سابقش نمیدهد تا چه رسد که مخاطب باید انتقامجویی زن را قبول کند.
در واقع قبول اینکه زمانی آنها یک زوج موفق بودند و در یک میهمانی با هم آشنا شدند در متن نمایشنامه تبدیل به عمل نمایشی نشده است و در کارگردانی هم این مشکل همچنان باقی مانده و به عینیت نرسیده است، زیرا در جهان تئاتر دیدن باور کردن است نه تنها حرف زدن درباره آن، به عنوان مثال «هملت» هم در پی انتقام گرفتن از عمویش به عنوان قاتل پدرش است او این انتقام را با برخورد مستقیم فیزیکی نشان نمیدهد بلکه در خط کشش این کار، هملت خود با کارگردانی و روی صحنه بردن یک نمایش و هدایت بازیگران آن، صحنه به قتل رسیدن پدرش را طوری بازسازی میکند تا بتواند خشم خویش را نسبت به این جنایت به عمویش کلادیوس نشان دهد.
در واقع درگیری ذهنی هملت با این فاجعه در متن نمایشی بسیار دقیق توسط «ویلیام شکسپیر» به نگارش درآمده است تا بتواند این بحران و تنش درونی شخصیت با خود را به درستی به عینیت درآورد تا پس از روی صحنه رفتن نیز مثل یک نت موسیقی توسط بازیگران و کارگردان اجرا و باورپذیر شود اما در این نمایش این تنش درونی زن با مرد که او هم در پی انتقام گرفتن از شوهر سابقش است نه تنها به عینیت نرسیده است بلکه حتی در نگارش هم دارای جذابیت شنیداری نیست و با انتخاب یک بازیگر مرد که هر کسی میتوانست جای او از خیابان بیاید و بازی کند ما با نمایشی کاملا ناهمگون و سردرگم مواجه میشویم. البته این فوتبالیست چهره مقصر نیست که برای درآمدزایی بیشتر به تئاتر دعوت شده است مشکل از آنجاست که چه کسی این صحنه را دراختیار او قرار داده است! کسی نمیگوید که این اتفاق ناخوشایند است بلکه برعکس میتواند یک ورزشکار موفق نیز وارد صحنه تئاتر شود و بازی درستی هم نشان دهد و سربلند هم بیرون بیاید به شرط آنکه یک بازیگر هم بتواند شوت درستی به یک توپ فوتبال بزند تا منجر به گلی برای یک تیم شود، کدام مربی فوتبال به هنرمندی که حتی پاس دادن بلد نیست اجازه بازی در یک مسابقه را میدهد؟
پس با این فرضیه هر دو صحنه یعنی استادیوم و تئاتر نمیتوانند دلیلی بر حضور ستارگان باشد. عجیب نیست که این فوتبالیست مطرح کشورمان بتواند شوت درستی به یک توپ پرباد بزند و فریاد شادی تماشاچیان تمام استادیوم را پر کند. اما اینبار این بازیکن مثل توپ بیبادی روی صحنه خشک شد و تماشاچیان را به هیچ کجا نبرد! حتی کارگردان این نمایش نتوانسته به او تمرکز روی نقش را آموزش دهد تا چه رسد که بیننده باور کند که او از فرانسه به ایران آمده است. کافی بود کتاب بایگری متد «لی استراسبرگ» را به این ورزشکار میدانند تا او نگاهی به فصل تمرکز این کتاب میانداخت. در مقابل نیز بازیگر زن تنها دیالوگهای این متن قوام نیافته را که گویا برداشتی از یکی از داستانهای خود او است، تند و تند میگوید در حالی که نمیداند حتی پیوندی بین بازی او و مخاطب شکل نگرفته است، حال اگر هم در صحنهیی بتواند اشک بریزد پس بازیگر توانایی برای این نقش است؟ آیا بدون اشک ریختن بازیگری وجود ندارد؟
اگر این شخصیت آنقدر احساساتی است که اشک میریزد و بچهیی را به تنهایی بزرگ کرده است، نمیتواند دست به چنین جنایتی بزند. بازیگری انجام دادن عکسالعملهای درست و به موقع نسبت به لحظه است و تنها با حفظ کردن جملات و راحت بودن در صحنه نمیتوان به خلاقیت در بازیگری رسید بلکه دریافت درست از موقعیتهاست که میتواند تبدیل به یک بازی درست و یکدست در کشف جوهره نقش و ابلاغ آن شود. اشکی که ریخته نشود زیباتر از آن است که جاری شود. اجرای این نمایش کاملا وابسته به عمل زبانی است و این در حالی است که صورتمساله و تنش بین این دو شخصیت در درجه اول باید دیده شود تا اینکه فقط راجع به آن صحبت شود.
در کارگردانی این کار شخصیتهای نمایشی را میبینیم که روی دو صندلی نشستهاند و فقط از گذشته حرف میزنند، پس واژه نمایش که خود بار معنایی نشان دادن و اجرا کردن را یدک میکشد در کجای این اجرا قرار دارد؟ بیننده میتوانست با چشم و گوش شخصیت زن که حالا دارد شوهرش را دادگاهی میکند به این نمایش با شوق بیشتری نگاه کند، زمانی که در نگارش و کارگردانی متن نیز این ظرایف در خلق شخصیتهای نمایشی با استفاده از بازی در بازی و تصویرسازی به اوج میرسید، نه آنکه فقط شخصیتها و موقعیتها بدون آنکه دیده و باور شوند فقط به راحتی بیان شوند و بروند سراغ کار خودشان زیرا عاطفه و حس بازیگر با اعمال بیرونی و فیزیکی نشان داده میشود نه آنکه فقط راجع به آن صحبت شود. در بازیگری درون که با همه انسانها همراه است ما به ازای عینی رویدادهای متفاوت زندگی توسط اعمال جسمانی دریافت میشوند و نه از طریق دیالوگها و اینجاست که حس انتقام، تردید یا رقابت در انسان سرگشته امروزی با انجام دادن شکل میگیرد و نه با جادوگری. ترس از حضور یک سگ خیالی که مرد چند باری معلوم نیست برای چی عکسالعمل به آن نشان میدهد دلیلی بر تواناییهای جادویی این زن است؟ میزانسنها در این صحنهها چقدر سازماندهی شده، زنده و قوام یافته هستند؟ حضور آن سطل که مرد چند باری در آن دچار حال به هم خوردگی میشود چه کمکی به منحنی درام این اجرا کرده است؟ اجرای این میزانسنها در شرایط محیطی این نمایش که به یک فضای واقعی نزدیک شده اصلا تداعیکننده واقعیت و حضور طبیعی خود شخصیتها در محیط ذکر شده نیست و بیننده نمیداند که برخورد این زن و مرد در یک شرایط واقعی صورت گرفته یا تخیلی! نمایش بسیار راکد و خستهکننده است.
اعمال نمایشی برگرفته از اعمال دراماتیک نیستند و بسیار وابسته به زبان گفتاری هستند که آنها هم با بازیهای قوام نیافته بازیگران این نمایش درست دریافت نمیشوند. مخاطبان چند ردیف اول حتی نمیتوانند به خاطر نزدیکی صندلیهایشان به خود صحنه تئاتر که با کف قرمز رنگی پوشیده شده است نمایش را درست ببینند چون فاصله افقی دو بازیگر از هم آنقدر زیاد است که موجب میشود تماشاچی کاملا گردنش را با حرکت افقی به راست و چپ صحنه ببرد تا بتواند از روند نمایشی اجرا در زمانی که هر کدام از آنها بازی میکنند، آگاه شود. پایان این نمایش همراه با دختری است که با یک فلوت وارد صحنه میشود. احتمالا این دختر فرزند همان زوج مطلقه است. او در یکطرف صحنه مینشیند و فلوت مینوازد، این همان صدای فلوتی است که در طول نمایش چند بار شنیده میشود و اصلا مشخص نیست که حضور این دختر چه کمکی به فینال این کار کرده که در پایان با اکران تصاویر خود او روی پرده، یک سگ و مرد نمایش، نمیدانیم ما به چه دریافتی از این کار باید برسیم و اصلا هدف و دیدگاه این نمایش چه بوده که روی صحنه رفته است!
مجید موثقی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست