دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

شگردگرا ,نخبه باور و الگوزا


شگردگرا ,نخبه باور و الگوزا

«موقعیت در شعر» نظریه یی متفاوت است و هر شعری كه بخواهد متفاوت باشد باید در «موقعیت » و بخصوص در «موقعیت متفاوت » قرار بگیرد

شعر امروز نیاز مبرمی‌ به‌ «بازاندیشی‌» دارد. پیش‌ از این‌ در نظریه‌ «موقعیت‌ در شعر» بر وجود این‌ مفهوم‌ اصرار ورزیده‌ام‌!(۱)

«موقعیت‌ در شعر» رابطه‌ تنگاتنگی‌ با «شعر متفاوت‌» دارد.(۲) البته‌ نه‌ آن‌ «متفاوتی‌» كه‌ سابق‌ بر این‌ مطرح‌ شده‌ است‌. «موقعیت‌ در شعر» نظریه‌یی‌ متفاوت‌ است‌ و هر شعری‌ كه‌ بخواهد متفاوت‌ باشد باید در «موقعیت‌» و بخصوص‌ در «موقعیت‌ متفاوت‌» قرار بگیرد.لازم‌ به‌ ذكر است‌ كه‌ مرزهای‌ این‌ دو آنچنان‌ با هم‌ ادغام‌ شده‌اند كه‌ هر گاه‌ دست‌ بر یكی‌ از آنها بگذاریم‌ همزمان‌ دست‌ بر دیگری‌ نیز گذاشته‌ایم‌. از این‌ منظر حتی‌ خوانش‌ یك‌ شعر به‌ مثابه‌ یك‌ «موقعیت‌» در نظر گرفته‌ می‌شود. به‌ این‌ معنا خوانش‌ دیگر امكان‌ واكاوی‌ متن‌ را در بسترهای‌ پیشین‌ از بین‌ می‌برد و متن‌ را در موقعیت‌ و بستر جدیدی‌ قرار می‌دهد.

بازاندیشی‌

«بازاندیشی‌» در نظریه‌ «موقعیت‌ در شعر» یك‌ مفهوم‌ كلیدی‌ است‌ وبیشتر از اینكه‌ نشان‌ دهنده‌ تكرار و دور باطل‌ باشد بیانگر نوعی‌ عمل‌ انتقادی‌ سیاسی‌ است‌. در این‌ زمان‌ بازاندیشی‌ تنها استراتژی‌یی‌ است‌ كه‌ با آن‌ می‌توان‌ به‌ سراغ‌ حوزه‌هایی‌ چون‌ ادبیات‌، فلسفه‌، هنر، فرهنگ‌ و سیاست‌ رفت‌.باز اندیشی‌ دوباره‌ اندیشیدنی‌ است‌ كه‌ در «دوباره‌»اش‌ دیگر اندیشه‌ قبلی‌ وجود ندارد. بازاندیشی‌ هستی‌اش‌ را مدیون‌ یك‌ اندیشه‌ اولیه‌ می‌باشد با این‌ وجود دایما در حال‌ ایجاد گسست‌ با اندیشه‌ ابتدایی‌ خود است‌ و حتی‌ به‌ سمت‌ انتقاد از آن‌ اندیشه‌ حركت‌ می‌كند.بدین‌ ترتیب‌ بازاندیشی‌ جهشی‌ از یك‌ اندیشه‌ است‌. و به‌ گونه‌یی‌ واسازی‌ اندیشه‌ است‌. در این‌ مرحله‌ گفته‌ها را مرور می‌كنیم‌ ولی‌ ناگفته‌ها را برجسته‌ می‌سازیم‌. پس‌ آنچه‌ را كه‌ می‌گوییم‌ چیزی‌ نیست‌ كه‌ در ابتدا می‌گفتیم‌، واگویه‌ می‌كنیم‌، ولی‌ در واگویه‌ آنچه‌ را كه‌ قبل‌ از این‌ بیان‌ می‌كردیم‌ دیگر بیان‌ نمی‌شود. بلكه‌ واگویه‌ «موقعیتی‌» جدید برای‌ گزاره‌ها است‌.

چندی‌ پیش‌ در حال‌ كار روی‌ متنی‌ در مورد هوشنگ‌ ایرانی‌ بودم‌ كه‌ بطور ناگهانی‌ و جادویی‌ وارد نقد شعر دهه‌ هفتاد شدم‌. این‌ اتفاق‌ در چند متن‌ دیگر كه‌ در نظر اول‌ موضوعی‌ متفاوت‌ با دهه‌ هفتاد داشتند نیز رخ‌ داد. پس‌ شاید بی‌ربط‌ نباشد اگر بگویم‌ در این‌ مدت‌ در تمام‌ متن‌هایی‌ كه‌ به‌ نوعی‌ دست‌ به‌ عمل‌ بازاندیشی‌ در آنها زده‌ام‌ و بر روی‌ موضوعات‌ مختلفی‌ كه‌ در ظاهر هیچ‌ ارتباطی‌ هم‌ با شعر دهه‌ هفتاد نداشته‌اند كار كرده‌ام‌ دهه‌ هفتاد به‌ صورتی‌ جادویی‌ با این‌ متن‌ها دیالكتیك‌ برقرار كرده‌ و قسمتی‌ از خود را در آنها به‌ نمایش‌ گذاشته‌ است‌.

این‌ جادو در كجای‌ دهه‌ هفتاد پنهان‌ است‌؟

اون‌ جا چه‌ خبره‌؟

شاید ذكر این‌ موضوع‌ بی‌ربط‌ نباشد كه‌ در دهه‌ هفتاد متون‌ اندیشه‌یی‌ زیادی‌ به‌ فارسی‌ ترجمه‌ شدند و این‌ ترجمه‌ها نقش‌ مهمی‌ در شكل‌گرفتن‌ اندیشه‌ شاعران‌ هفتاد بازی‌ كردند. این‌ متون‌ گرچه‌ بیشتر به‌ توضیح‌ و تبیین‌ اندیشه‌هایی‌ چون‌ فرمالیست‌ ساختارگرایی‌ و پساساختار گرایی‌ دست‌ می‌زدند اما برای‌ جامعه‌ ادبی‌ تفكری‌ آن‌ زمان‌ ایران‌ آن‌ بخش‌ از تفكر مورد توجه‌ و استقبال‌ قرار گرفت‌ كه‌ مربوط‌ به‌ اندیشه‌های‌ نقادانه‌ پساساختارگرایی‌ و پست‌ مدرنیسم‌ می‌شد.

بدین‌ ترتیب‌ اگر دهه‌ هفتاد را به‌ دو نیمه‌ تقسیم‌ كنیم‌ كفه‌ نیمه‌ دوم‌ به‌ واسطه‌ همین‌ ترجمه‌ها از نظر حركت‌ تفكری‌ سنگین‌تر از نیمه‌ اول‌ به‌ نظر می‌رسد ولی‌ همان‌ طور كه‌ در ادامه‌ این‌ متن‌ به‌ آن‌ خواهیم‌ پرداخت‌، در نهایت‌ هم‌ نیمه‌ اول‌ و هم‌ نیمه‌ دوم‌ به‌ لحاظ‌ ایجاد نوعی‌ كلان‌ روایت‌ برای‌ شعر به‌ یك‌ نقطه‌ واحد ختم‌ می‌شوند و تفاوت‌ آنها با هم‌ در آشنازدایی‌ و اجرایی‌ دیگر از شعر و تسلط‌ عنصر زبان‌ بر دیگر عناصر در شعر می‌باشد.نیمه‌ اول‌ دهه‌ هفتاد به‌ نوعی‌ ادامه‌ شعر دهه‌ شصت‌ است‌ شعرهایی‌ ایماژیستی‌ با شكل‌های‌ ذهنی‌ و فرم‌ ارگانیكی‌ تعیین‌ شده‌. رفتار خاص‌ و البته‌ اتوماتیزه‌ شده‌ با زبان‌ كه‌ بحرانی‌ كاذب‌ را به‌ وجود آورد. آنچنان‌ كه‌ عدم‌ وجود تفكر ادبی‌ پویا در نزد شاعران‌ این‌ دوره‌ كاملا و به‌ وضوح‌ به‌ چشم‌ می‌آید. اما نیمه‌ دوم‌ این‌ دهه‌ كه‌ توام‌ با تفكرات‌ فلسفی‌ ادبی‌ غرب‌ بود خود مولد و تاثیرگذار بر شعر و حتی‌ جو و ادبیات‌ سیاسی‌ بود اما در ادامه‌ این‌ تاثیر به‌ صورت‌ معكوس‌ از اوضاع‌ سیاسی‌ به‌ شعر منتقل‌ می‌شود و البته‌ آسیب‌هایی‌ به‌ شعر این‌ دوره‌ می‌رساند.

پروانه‌ ها

«خطاب‌ به‌ پروانه‌ها»ی‌ دكتر رضا براهنی‌ اولین‌ جهش‌ و تلاش‌ به‌ سمت‌ گسست‌ از یك‌ مقطع‌ شعری‌ به‌ مقطع‌ دیگر به‌ حساب‌ می‌آید. براهنی‌ در موخره‌ این‌ كتاب‌ «چرا من‌ دیگر شاعر نیمایی‌ نیستم‌» هدفش‌ را نه‌ به‌ فروپاشی‌ شعر نیما یا شعر نیمایی‌ بلكه‌ به‌ فروپاشی‌ تفكر نیما و اگر درست‌ بخواهم‌ بگویم‌ اندیشه‌ و عقل‌ مدرن‌ متمركز می‌كند.برای‌ براهنی‌ شعرهای‌ نیمایی‌ یا شاملویی‌ یا حتی‌ حجم‌ در یك‌ جایگاه‌ اندیشه‌یی‌ قرار دارند و تمام‌ آنها اجراهایی‌ متفاوت‌ از نظام‌ كل‌ اندامور و تفكر مدرن‌ و هنر آوانگارد را نشان‌ می‌دهند. وی‌ با توجه‌ به‌ نظریات‌ فیلسوفان‌ پست‌ مدرن‌ كه‌ مدعی‌ عدم‌ وجود مرجعیت‌ در نوشتار و از طرفدار نسبیت‌ باوری‌ هستند در پی‌ چندگانگی‌ و پولی‌ فونیك‌ كردن‌ شعر بر می‌آید. براهنی‌ می‌خواست‌ انقطاع‌ تفكری‌ ادبی‌یی‌ كه‌ پیش‌ از این‌ نیما قادر به‌ انجام‌ آن‌ شده‌ بود را دوباره‌ و به‌ شكلی‌ دیگر با هستی‌ و اندیشه‌یی‌ كه‌ خود می‌تواند در برگیرنده‌ فرهنگ‌ و ادبیات‌ خاص‌ خود باشد را اجرا نماید و سپیده‌ دم‌ دیگری‌ برای‌ ادبیات‌ خلق‌ كند یعنی‌ پایان‌ یك‌ مقطع‌ تاریخی‌ ادبی‌ و آغاز مقطع‌ دیگری‌ از تاریخ‌ و ادبیات‌.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.