سه شنبه, ۲ مرداد, ۱۴۰۳ / 23 July, 2024
مجله ویستا

گزارشی از «دیگری»


گزارشی از «دیگری»

ریشارد کاپوشینسکی ۲۰۰۷ ۱۹۳۲ برای کتابخوان های ایرانی چهره شناخته شده یی است و او را با ترجمه های فارسیً سه کتاب مهمش «شاهنشاه», «امپراتور» و «آبنوس» به خاطر دارند

ریشارد کاپوشینسکی (۲۰۰۷-۱۹۳۲) برای کتابخوان های ایرانی چهره شناخته شده یی است و او را با ترجمه های فارسیً سه کتاب مهمش- «شاهنشاه»، «امپراتور» و «آبنوس»- به خاطر دارند. این روزنامه نگار، نویسنده و شاعر لهستانی سال ها مشهورترین گزارشگر خارجی لهستان بود و انتشار گزارش هایش در قالب کتاب برایش شهرت جهانی به ارمغان آورد. او در انتخاب موضوع همیشه کنجکاوی روزنامه نگار را با توانایی رمان نویس می آمیخت. در ماه سپتامبر، انتشارات وًرسو بوکز چاپ جلد شمیزً کتابی با عنوان «دیگری» را از ریشارد کاپوشینسکی به زبان انگلیسی منتشر کرده است. چاپ جلد سختً این کتاب را همین ناشر حدود یک سال پیش منتشر کرد و اصلً لهستانی آن در سال ۲۰۰۷ پس از مرگ کاپوشینسکی منتشر شد. این کتاب کوچک که صد صفحه بیشتر نیست، مجموعه چهار سخنرانی کاپوشینسکی حول موضوعً «دیگری» است که یکی از آنها در ۱۹۹۹ و بقیه در سال های ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ در کراکوف و وین ایراد شده اند.

کاپوشینسکی در اواخر عمر سعی می کرد به برخی از سوال هایی که در زندگیً سراسر سفرش برایش مطرح شده بود پاسخ دهد. به موضوع «هویت»، به ویژه در تعریف دیگری، بیش از هرچیز علاقه داشت. او در این سخنرانی ها به اروپایی بودن، غیراروپایی بودن، مستعمره بودن، استعمارگر بودن، و داشتن یا تحمیل کردن هویت می پردازد. به اعتقاد کاپوشینسکی، هر کسی که در جهان می بینیم هویتی دوگانه دارد. اول، فردی است که مانند بقیه ما غم ها و شادی های خود را دارد؛ دوست ندارد گرسنه باشد یا احساس سرما کند؛ به هنگام رنج، درد می کشد و از بخت بلند احساس رضایت می کند. ولی فرد دومی هم هست که با اولی تداخل پیدا می کند. او وارث ویژگی های نژادی، فرهنگ، ایمان و باورهاست. این دو موجود با هم همزیستی دارند و پیوسته در تعامل اند.

کمتر کسی قادر است جاذبه عاطفی قبیله، ملت، جامعه زبانی، یا تفاوت آدم ها، نژادها، زبان ها، غذاها، سنت ها و تاریخ ها را انکار کند. بسیاری از نظریه های توسعه بر دیدگاه اقتصادی رشد تاکید می کنند و نقش عوامل عاطفی را مهم نمی دانند. ولی این دو هویت غالباً با هم در تعارض اند و دومی معمولاً پیروز می شود. آخرین سخنرانی کتاب، که کاپوشینسکی آن را کمتر از سه سال قبل از مرگش ایراد کرد، «درباره تکثر فرهنگی» است. این سخنرانی بحثی بسیار تازه و هوشمندانه درباره معنای امروزی هویت است و پس از مروری سریع بر تاریخچه دیدگاه های اروپایی نسبت به بقیه دنیا، به این نکته اشاره می کند که «ایده برابری با دیگری خیلی دیر به ذهن انسان خطور کرد، هزاران سال پس از آنکه انسانٍ نخستین نشانه های حضورش را بر زمین به جا گذاشت.» به عقیده کاپوشینسکی، در قرن بیست ویکم ما به اندازه یی با دیگری مواجه می شویم که قبلاً به هیچ وجه متصور نبود.

سخنرانی های کاپوشینسکی سفری متفاوت در فلسفه، تاریخ و مردم شناسی است. او در این سخنرانی ها برخورد با «دیگری» را در اواخر قرن بیستم بررسی می کند. به لحاظ تاریخی، این اروپایی ها بودند که نخست عازم کشف دنیا شدند و اروپایی را به عنوان «خود» در مقابل «دیگریً» عریان و وحشی تثبیت کردند. اکنون که امپراتوری های استعماری و محور جنگ سرد از بین رفته، اروپایی به دلیل گسترش ارتباطات، مهاجرت انبوه و افزایش ملی گرایی ناگزیر است بار دیگر به ارتباط خود با دیگری بنگرد. کاپوشینسکی از اروپا-محوری انتقاد می کند و می گوید؛«همه تمدن ها به خودشیفتگی گرایش دارند و هرچه تمدنی قوی تر باشد، این گرایش آشکارتر است» و به بررسی این موضوع می پردازد که اروپاییً مدرن با رها کردن خود و «دیگری» از این الگوهای کهن چگونه می تواند امکان گفت وگوی سازنده تر را فراهم کند.

با نگاهی تازه به تفکر غربیً «دیگریً» غیراروپایی و غیرامریکایی می پردازد و از دریچه برخوردهای خود در آفریقا، آسیا و امریکای لاتین به این مفهوم می نگرد. درک غرب را از «دیگری» از عصر کلاسیک تا دوران استعمار، و از عصر روشنگری تا دهکده جهانی پست مدرن دنبال می کند. معتقد است با مردم غیراروپایی و غیرامریکایی همچنان به عنوان بیگانه و تهدید رفتار می شود؛ این مردم هنوز موضوعی برای تحقیق اند و در تعیین سرنوشت دنیا سهمی ندارند. در دنیای جهانی شده بعد از یازدهم سپتامبر که روزبه روز بیشتر به دو قطب مخالف تقسیم می شود، «دیگری» همچنان یکی از جذاب ترین ایده هاست. کاپوشینسکی می گوید در همان حال که ما خارجی ها را دیگری می دانیم، خارجی ها هم ما را «دیگری» محسوب می کنند. انسان ها ذاتاً خصلت قبیله یی دارند و به افراد قبیله های دیگر به دیده تردید می نگرند.

ریشارد کاپوشینسکی در ژانویه ۲۰۰۷ پس از جراحی قلب باز درگذشت. او را «استاد روزنامه نگاری مدرن»، «مترجم دنیا»، «بزرگ ترین گزارشگر دنیا»، «هرودوت زمانه ما» و «وقایع نگار جهان سوم» خوانده اند و گابریل گارسیا مارکز او را «استاد واقعی روزنامه نگاری» لقب داده است. کاپوشینسکی استعداد داستانگویی خود را در گزارش هایش از انقلاب ها، جنگ ها، کودتاها و زوال امپراتوری های استعماری نشان داد. عکاس و شاعر هم بود. در ۱۹۶۴، پس از یک دوره کار در مطبوعات داخلی، گزارشگر خارجی خبرگزاری لهستان شد. در کشورهای در حال توسعه سفر می کرد و از جنگ ها، کودتاها و انقلاب های آسیا، اروپا و امریکا گزارش تهیه می کرد. زمانی که سرانجام به لهستان برگشت، ۲۷ انقلاب و کودتا را دیده بود، ۴۰ بار به زندان افتاده و از چهار حکم اعدام جان سالم به در برده بود. کاپوشینسکی از اوایل دهه ۱۹۶۰ کتاب هایی را منتشر کرد که ویژگی آنها تکنیک روایی پیچیده، تصویرهای روانشناختی از شخصیت ها، غنای سبک و استعاره و تصویرپردازی های غریبی بود که برای تفسیر دنیایی که مشاهده می کرد به کار می گرفت.

مشهورترین کتابش، «امپراتور»، درباره سقوط نظام کهنه هیلاسلاسی در حبشه بود. «شاهنشاه» درباره سقوط محمدرضا پهلوی، «آبنوس، ماجراها و مردم قاره سیاه»، و «امپراتوری» درباره آخرین روزهای اتحاد شوروی نیز از کتاب های موفق او بودند. آخرین کتابش، «سفرهایی با هرودوت»، تاملاتی بر یک عمر سفر و تهیه گزارش بود. در نوامبر ۲۰۰۷ گلچینی از اشعارش با عنوان «نوشتم سنگ» به انگلیسی منتشر شد و برای نخستین بار این وجه از کار او را به دنیای انگلیسی زبان معرفی کرد. کتاب های کاپوشینسکی به ۳۰ زبان مختلف ترجمه شده است و نامش بارها برای دریافت جایزه نوبل ادبی مطرح شد، ولی این جایزه هرگز به او تعلق نگرفت. ریشارد کاپوشینسکی زندگی خود را کم وبیش وقف مطالعه درباره «دیگری» کرد. سفرها و دیدارهایش او را به مکان های خطرناک و گاهی به موقعیت های مرگبار رهنمون شد، ولی اعتقاد راسخ داشت که برای آنکه درباره چیزی بنویسیم، باید آن را تجربه کنیم.

مژده دقیقی