دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

ترانه گجیشکک اشامشی


ترانه گجیشکک اشامشی

یه آگجیشككی بید, خوب و دوست داشتنی كه همه جا را سر می زد, همه را حال و اوضاع می پرسید و اگر از دستش بر می آمد, به همه كمك می كرد در كارهای خیر, پیش قدم می شد

در سال ۱۳۴۰، متل گجیشكك اشامشی متل بقیه آثار ادب مردمی منطقه كازرون را برای نشریه كتاب هفته كیهان به سردبیری احمد شاملو فرستادم اما برای چاپ آن آقای شاملو روایتی خلاصه شده از روایت اصلی گجیشكك اشامشی در هفته‌نامه كتاب هفته كیهان چاپ زد با تغییر در گویش كازرونی آن. آقای شاملو معتقد و مصر‌ّ بود كه چاپ متن اصلی متل به دلایل اصطلاحاً فنی ممكن نیست و مشكل‌آفرین است و نیز گویش اشعار متن اگر به گویش تهرانی آورده شود، گستره وسیع‌تری خواهد داشت. این بود كه با همه اكراه و ابرام من آقای شاملو روایتی از متل گجیشكك اشامشی را چاپ زد كه به هیچ‌وجه من نه تنها با چاپ آن صورت متل موافق نبودم بلكه اصرار داشتم كه حتماً گویش كازرونی شعرها هم رعایت شود.

مثلاً آوردن واژه برف و گُله شدن در شعر نشانی از شرایط محیطی و اجتماعی منطقه را با خود نشان نمی‌داد. كازرون منطقه‌ای است نیمه‌گرم كه هیچ گاه رنگ برف به خود نمی‌بیند. به علاوه من نمی‌خواستم كه سروده‌ام با تغییری كه آقای شاملو در گویش آن داده، چاپ شود.

پس از چاپ متل دیده شد كه شعر آن متل با آهنگی كه بر روی آن گذاشته بودند، اجرا شد كه برای اولین بار در ابتدای فیلم گوزنها آورده شد. بعدها همین شعر با همین آهنگ توسط خواننده مشهور، فرهاد مهراد، خوانده شد كه بسیار مورد توجه و شهرت قرار گرفت.

اما امروزه با مساعد بودن زمانه و زمینه، هم روایت متل گجیشكك اشامشی و هم شعر آن را با گویش كازرونی در اینجا می‌آوریم تا هم هویت اصلی شعر آشكار گردد و هم سراینده شعر تعریف شده باشد.

● آگجیشكك A gojiškak

یه آگجیشككی بید، خوب و دوست‌داشتنی كه همه جا را سر می‌‌زد، همه را حال و اوضاع می‌پرسید و اگر از دستش بر می‌آمد، به همه كمك می‌كرد. در كارهای خیر، پیش‌قدم می‌شد. به مسجد می‌رفت و آن را آب و جارو می‌كرد. خوب بود و مهربان و سرش به كار خودش بود و روزگار را به آرامی می‌گذراند. تا اینكه، یك روز در راهِ رفتن به مسجد، یك سكه ده شاهی وا جست۱. آگجیشكك از یافتن آن سكه بسیار خوشحال شد اما با خود گفت: شاید این سكه مال آدم محتاجی باشد و مال هر كس كه باشد باید آن را به صاحبش برسانم و به همین منظور سه بار بعد از نماز صبح و ظهر و شب جار زد تا شاید صاحب سكه را بیابد ولی كسی پیدا نشد. پس با خود گفت: بدمش۲ چه؟

بدمش قصب خو اسه۳ داره. بدمش انجیر، خو كلهك۴ داره. بدمش آخرك ۵ خو پوس۶ داره و هی گفت بدمش چه و چه و چه ... تا سرانجام گفت: می‌د‌ُمش ماس كه د‌ِل‍ُم خواس۷ و پر زد و رفت و از بقال سرگذر، كاسه‌ای ماست خرید و رفت و رفت و رفت تا به خانه پیرزنی كه مشغول نان پختن بود رسید و بر شاخهٔ درخت كنار خانهٔ پیرزن نشست. كاسه ماست را به پیرزن داد و گفت: ماس اَ مو، نون اَ تو، مو می‌رم مسجد دعا كنم، دعا پیش خدا كنم، ترید بك مو وام گردم۸.

آگجیشكك پر زد و رفت و مدتی بعد برگشت اما پیرزن ماست را ترید كرده و آن را خورده بود و چیزی برای آگجیشكك نگذاشته بود. پیرزن رو به آگجیشكك كرد و گفت: تو نومدی، مو خردمش۹، چه خَشْ بی۱۰. آگجیشكك كه از كار و سخن پیرزن به شدت خشمگین شده بود، گفت: ای ور تنورت می‌ج‍ِكم، او ور تنورت می‌ج‍ِكم، تیوزه۱۱ نونیت ور می‌ج‍ِكم۱۲. و جستی زد و طبق پر از نان پیرزن را برداشت و پر زد و رفت و رفت و رفت تا رسید به صحرایی و دید چوپانی مشغول چرای گله گوسفندان است. طبق نان را پیش چوپان گذاشت و رو به او كرد و گفت: نونش اَ مو، شیرش اَ تو، مو می‌رم مسجد دعا كنم، دعا پیش خدا كنم.

آگجیشكك پر زد و رفت و مدتی بعد برگشت اما دید چوپان هم ترید كرده و آن را به تمامی خورده و برای او چیزی باقی نگذاشته است. این بود كه آگجیشكك ناراحت و عصبانی رو به چوپان كرد و گفت: «ای ور گله‌ت می‌ج‍ِكم، او ور گله‌ت می‌ج‍ِكم، بره گوتوت ور می‌جِكم.»۱۳

و جستی زد و بزرگ‌ترین بره گله را برداشت و پر زد و رفت و رفت و رفت تا رسید به خانه‌ای كه در آن بساط عیش و عروسی بر پا بود. بره را پیش عروس و داماد گذاشت و گفت: گوشش اَ مو، نونش اَ شما، تلیت بكنین تا مو برم مسجد دعا كنم، دعا پیش خدا كنم. مو وام گردم.

این بگفت و پر زد و رفت و مدتی بعد برگشت و دید اینها نیز بره را كشته‌اند و گوشتش را كباب كرده‌اند و خورده‌اند و حتی یك لقمه هم برای آگجیشكك نگذاشته‌اند.آگجیشكك خشمگین، رو به آنها كرد و گفت:ای ور عروست می‌ج‍ِكم، او ور عروست می‌ج‍ِكم، عروس جوهونت۱۴ ور می‌ج‍ِكم.

و جستی زد و عروس خانم را برداشت و پر زد و رفت و رفت و رفت تا رسید به محله لوطیها و دید در یكی از خانه‌ها، چند تا لوطی مشغول نواختن تار و تمبك‌اند.

عروس را پیش آنها گذاشت و گفت: عروس می‌دم یه تمبكی/ عروس می‌دم یه تمبكی آگجیشكك عروس را داد به لوطیها و تمبكی گرفت و پر زد و رفت و رفت و رفت تا رسید به قصر پادشاه. آگجیشكك بر كنگره باروی قصر شاه نشست به دادخواهی و شروع كرد به تمبك زدن و هی زد و زد و زد و خواند: رفتم ری بون مسجد، جارو كنم، پارو كنم/ یه دهشهی وهیدم۱۵ دهشهی دادم ماس خریدم/ آنچه دلم خواس خریدم/ ماس دادم اَ پیرزن/ پیرزن تلیت ندادم/ نون دادم اَ چوپون/ چوپون تلیت ندادم/ بره دادم عروسی/ عروس تلیت ندادم/ عروس دادم اَ لوطی/ لوطی تمبكم داد. و هی تمبك زد و خواند و تمبك زد و خواند تا پادشاه را از ایوان قصرش بیرون آورد. پادشاه كه از سر و صدای آگجیشكك و خواندن و تمبك‌نوازی او به خشم آمده بود، دستور داد تا نگهبانان آگجیشكك را كه به دادخواهی پیش او آمده بود با تیر بزنند.

نگهبانان آگجیشكك را به امر پادشاه هدف قرار دادند و شلیك كردند اما تیر به آگجیشكك اصابت نكرد و به تمبك خورد و پوست تمبك را پاره كرد. آگجیشكك كه از صدای تركیدن پوست تمبك و شلیك گلوله‌ها ترسیده و بی‌هوش شده بود، بر زمین افتاد. پادشاه كه سخت خشمگین شده بود جستی زد و آگجیشكك را از زمین برداشت و آن را درسته قورت داد. آگجیشكك نمرده بود و كم‌كم به هوش آمد و دید كه انگار در جای نمناك و تاریكی زندانی شده است. به این ور و آن ور جستی زد و به دیوار زندان خود ن‍ُك زد و ن‍ُك زد و ن‍ُك زد تا مگر راهی برای بیرون شدن خود بیابد و یا در دیوارهٔ زندان رخنه‌ای پیدا بكند و فرار كند. جست و خیز و ن‍ُك زدن آگجیشكك بر دیواره معده و شكم پادشاه سبب عذاب و درد كشیدن پادشاه شده بود. پادشاه برای رهایی از درد و رنج به توالت رفت تا آگجیشكك را دفع كند. هنوز دقیقه‌ای از رفتن پادشاه به مستراح نگذشته بود كه نگهبانان دیدند آگجیشكك جست و خیز كنان از مستراح بیرون آمد. پادشاه دستپاچه و پریشان بدون اینكه تنبان خود را بالا كشیده باشد، به دنبال او بیرون دوید. نگهبانان كه از دیدن این صحنه از خنده روده‌ب‍ُر شده بودند با دستپاچگی شروع به تیراندازی كردند، اما تیر به آگجیشكك نخورد و به ران عریان پادشاه اصابت كرد و شاه را مجروح ساخت.

آگجیشكك شاد و رها شده پر زد و بر كنگرهٔ قصر پادشاه نشست و تمبك نیمه‌پاره را برداشت و نواخت و خواند: ای پادشاه یه لتی۱۶/ اوم بیرون وا كون پتی۱۷/ ای پادشای یه لتی/ اوم بیرون وا كون پتی . نگهبانان همچنان خنده‌كنان از دیدن این صحنه كف زدند و خواندند:

گجیشكك اَشامشی۲۰و۱۹

لب بو ما مشی۲۱و۲۲

بارو میا تر می‌شی۲۳و۲۴

می‌ا‌ُفتی حوض مقاشی۲۵و۲۶

می‌گیرتت فراش‌باشی

می‌كشتت قصاب‌باشی

می‌پزتت آشپزباشی

می‌خورتت حكیم باشی

سرانجام آگجیشكك تمبك را برداشت و پر زد و رفت و رفت و رفت تا به خانه لوطیها رسید. تمبك را به آنها داد و عروس را برداشت و پر زد و رفت و رفت و رفت.

پی‌نوشت:

۱. پیدا كرد.

۲. بدمش bedmeš : بدهمش، آن را بدهم.

۳. اسهsseh : هسته.

۴. كلهك kolahak : كلاهك.

۵. آخرك a xrak : نوعی بادام كوهی.

۶. پوسpus : پوست.

۷. می‌د‌ُمش ماس كه دلُم خواس midomeš mas ke delom x : می‌دهمش ماست كه دلم ‌خواست.

۸. Ma mo. nun a to. mo mirom masjed do konom. do; piš xod konom, talit ko m vm gardom.: من می‌روم مسجد دعا كنم، دعا در پیش خدا كنم. تو نان را در ماست تلیت كن، من باز می‌گردم.

۹. خردمش xardomeš : آن را خوردم.

۱۰. To nomadi, mo xordomeš. ce xaš bi:

تو نیامدی. من آن را خوردم، چه خوش بود.

۱۱. تیوزه teyvzeh: طبق نان، نوعی ظرف به گونه سینی مدور بافته‌شده از الیاف گیاهی.

۱۲. I var tanuret mijekom, uvar tanuret mijekom. gutut var mijekom.

این ور تنورت می‌جهم، آن بر تنورت می‌جهم، طبق نانت را برمی‌دارم.

۱۳.I var galat mijekom, unvar galat mijekom, barey gutut var mijekom. .

۱۴. guhun: زیبا، جوان

۱۵. vohidom: پیدا كردم.

۱۶. یه لتی ye lati : لنگیدن بر روی یك پا.

۱۷. پتی pati : خالی از هر چیز، مثل نان بدون خورشت، عریانی، مانند پای بدون كفش.

۱۸. I pdešahe ye lati, uma birun vkun pati

۱۹ و۲۰. gojiškake ašamaši

ا‌َ a : در گویش كازرونی حرف اضافه به معنی به، از، با، بر.

اشامشی ašmaši: صفتی برای آن كه با شاه نمی‌نشیند و از حاكم و شاه و حكومت جانبداری نمی‌كند و طبع بالا و عزت نفس دارد.

۲۱ و ۲۲. lab bune m maši

بون bun: بام

مشی maši: ننشین، فعل امر از مصدر نشستن و نیز نوعی صفت عالی ننشینند.

۲۳ و ۲۴. bru miytar miši

بارو bru : باران.

می‌شی miši: می‌شوی.

۲۵ و ۲۶. miyofti hovze maqqši

می‌یفتی miyofti : می‌افتی.

مقاشی maqqši : جالیز و كشتزار كوچكی كه در درون یا حاشیه شهر و روستا قرار دارد با حوض كوچكی در حاشیه جالیز و در حاشیه كپر (capar) كشت‌ورز كه در آن سبزیهایی مانند سیر و شوید و كاهو و كلم و اسفناج می‌پرورانند و در همان جا به شهروندان می‌فروشند. Kolahak (می‌دهمش ماست كه دلم خواست)midomes mask e delomxas

حسن حاتمی