دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

پادشاه لخت است نقد نمایش خشمگینان


بی گمان اغلب ما وقتی نام كارهای خارجی تئاتر و یا فیلم به گوشمان می خورد, می پنداریم كاری است ازگروهی كه از ما بهترانند و یا دانشگاهی هستند كه باید ببینیم و بیاموزیم , اما این بار بر عكس اغلب نمایشهای خارجی شاهد نمایشی از كشور تئاترخیز آلمان بودم كه نه از گروه از ما بهتران بودند و نه دانشگاه , این نمایش مثل تیمارستانی بود كه كارگردان ترجیح داده بود, بیمارانش را روانه ایران كند, تا تماشاگران تئاترندیده ایران , آنها را تماشا كنند و از هر آنچه نام نمایش بر آن است , بیزار شوند و دیگر هوس رفتن به نمایش رانكنند

بی‌گمان‌ اغلب‌ ما وقتی‌ نام‌ كارهای‌ خارجی‌ (تئاتر و یا فیلم‌) به‌ گوشمان‌ می‌خورد، می‌پنداریم‌ كاری‌ است‌ ازگروهی‌ كه‌ از ما بهترانند و یا دانشگاهی‌ هستند كه‌ باید ببینیم‌ و بیاموزیم‌، اما این‌ بار بر عكس‌ اغلب‌ نمایشهای‌خارجی‌ شاهد نمایشی‌ از كشور تئاترخیز آلمان‌ بودم‌ كه‌ نه‌ از گروه‌ از ما بهتران‌ بودند و نه‌ دانشگاه‌، این‌نمایش‌ مثل‌ تیمارستانی‌ بود كه‌ كارگردان‌ ترجیح‌ داده‌ بود، بیمارانش‌ را روانه‌ ایران‌ كند، تا تماشاگران‌ تئاترندیده‌ ایران‌، آنها را تماشا كنند و از هر آنچه‌ نام‌ نمایش‌ بر آن‌ است‌، بیزار شوند و دیگر هوس‌ رفتن‌ به‌ نمایش‌ رانكنند، در واقع‌ با دیدن‌ این‌ نمایش‌، بیش‌ از پیش‌ به‌ گروه‌ بازبینی‌ شك‌ می‌كنیم‌ كه‌ شاید كاسه‌ای‌ زیر نیم‌ كاسه‌است‌ و اگر این‌ ط‌ور نیست‌، پس‌ چرا پول‌ و هزینه‌ این‌ مملكت‌، باید صرف‌ ۵۰، ۶۰ نفر كه‌ فقط‌ عضو همین‌ گروه‌بودند (منظ‌ورم‌ تمام‌ گروههای‌ نمایشی‌ خارجی‌ نیست‌) بشود، تا این‌ ۱۲ روز را صبح‌ تا شام‌ در هتلهای‌ ایران‌بخورند و بیاشامند و این‌ گونه‌ همه‌ چیز را به‌ مسخره‌ بگیرند. در ظ‌اهر، نمایش‌، نویسنده‌ای‌ نیز داشت‌، اما به‌قدری‌ این‌ نمایش‌ بی‌سروته‌ و بی‌هدف‌ اجرا شد كه‌ حتی‌ شك‌ دارم‌، به‌ واقع‌ نمایشنامه‌ای‌ موجود بود. نمایش‌ بدین‌ گونه‌ بود كه‌ عده‌ای‌ از ط‌رفداران‌ فوتبال‌ آ. ث‌. میلان‌ از خاط‌رات‌ خود كه‌ در مسیر رفتن‌ به‌ استادیوم‌اتفاق‌ افتاده‌ بود می‌گفتند و همه‌ این‌ خاط‌رات‌ هم‌ به‌ یك‌ شكل‌ بود: ((در مسیر، قط‌ارها را خراب‌ كردیم‌، صندلیهارا شكستیم‌، پنجره‌ها را خرد كردیم‌، از خود بیخود شدیم‌ و باز بیشتر خراب‌ كردیم‌ و...)) تمام‌ این‌ ۱۳، ۱۴ خاط‌ره‌در شكلهای‌ گوناگونی‌، همین‌ خرابیها را روایت‌ می‌كرد و جالب‌ این‌ جا بود كه‌ تماشاگران‌ بسیار به‌برخوردشان‌ مباهات‌ می‌كردند. بدتر از همه‌ این‌ كه‌ این‌ گروه‌ مثلا جزو گروه‌ رده‌ اول‌ ط‌رفداران‌ فوتبال‌ آ. ث‌میلان‌ بودند كه‌ خرابیها و فحاشی‌ و وحشی‌گری‌ را به‌ فجیع‌ترین‌ شكل‌ ممكن‌ انجام‌ می‌دادند و خوشحال‌ بودندكه‌ هنوز از هیچ‌ گروهی‌ روی‌ دستشان‌ بلند نشده‌ و خود صدرنشین‌ جدول‌ ط‌رفداران‌ و بوقچیان‌ استادیوم‌هستند. تمام‌ این‌ مونولوگ‌ ط‌ولانی‌ بی‌سروته‌، ما حتی‌ كوچكترین‌ پیام‌ اخلاقی‌ای‌ از اینها دریافت‌ نمی‌كنیم‌. درواقع‌، این‌ وحشی‌ بازیها، مساله‌ مردم‌ ما نیست‌، مردمی‌ كه‌ در نهایت‌ آرامش‌ و سلامت‌ روحی‌ و فكری‌ به‌ دیدن‌فوتبال‌ می‌روند ذره‌ای‌ از این‌ نمایش‌ را حس‌ نكرده‌ و هیجان‌ موجود در این‌ گروه‌ كه‌ مشتی‌ است‌ نمونه‌ خروار،حس‌ نمی‌كنند، بنابراین‌ با تمام‌ اینها انگشت‌ به‌ دهان‌ می‌مانیم‌ كه‌ پس‌ چرا چنین‌ نمایشی‌ كه‌ نه‌ حرفی‌ برای‌ گفتن‌دارد، نه‌ اصول‌ نمایش‌ دارد، نه‌ ریتم‌ باید به‌ ایران‌ دعوت‌ بشود؟ جوابش‌ را بنده‌ به‌ وضوح‌ می‌دانم‌، قط‌عا گروه‌بازبینی‌ چنین‌ می‌گویند: ((شما دانشجویان‌، چون‌ بضاعت‌ اندكی‌ دارید و خرج‌ رفتن‌ به‌ كشورهای‌ خارجی‌ را نیزندارید، ما دلسوزان‌(!!) شما تداركی‌ می‌بینیم‌، تا شما با كارهای‌ آن‌ ط‌رف‌ آب‌ آشنا شوید و خوب‌ و بدش‌ را خودشما تشخیص‌ دهید، شما، هم‌ باید كار خوب‌ ببینید، هم‌ كار بد، پس‌ نق‌ نزنید.))اما جواب‌ ما نیز به‌ میزبانان‌ این‌ جشنواره‌ این‌ است‌: ((ما به‌ اندازه‌ كافی‌ در این‌ مملكت‌ با كارهای‌ بد آشناییم‌ و به‌ درستی‌ می‌دانیم‌، چه‌ كارهایی‌ با چه‌ ویژگیهایی‌، جزو كارهای‌ بد است‌ و از آنجا كه‌ به‌ قول‌ خود شما ما بضاعت‌رفتن‌ و دیدن‌ نداریم‌، پس‌ شما دلسوزان‌، حداقل‌ بهترین‌ كارها را انتخاب‌ كنید، تا ما نیز بهترین‌ و بیشترین‌ بهره‌را از جشنواره‌ ببریم‌ و حداقل‌ با این‌ بضاعتهای‌ زیراندك‌ دلمان‌ برای‌ ۳۰ هزار ریالی‌ كه‌ برای‌ بلیت‌ داده‌ایم‌نسوزد، مط‌مئن‌ باشید، ما هر كار خوبی‌ را كماكان‌ دانشگاهی‌ می‌پنداریم‌، تا بیاموزیم‌، همان‌گونه‌ كه‌ از ((ها،هملت‌)) می‌آموزیم‌ و همچنین‌ از ((زمستان‌)). اجازه‌ بدهید از همه‌ كارهای‌ خوب‌ بیاموزیم‌ و تعدادش‌ به‌ اندازه‌انگشتان‌ یك‌ دست‌ نباشد و دلمان‌ هم‌ برای‌ هزینه‌ كلانی‌ كه‌ صرف‌ خورد و خوراك‌ و تامین‌ رفاه‌ آنها می‌شودنسوزد و نكته‌ آخر اینكه‌ تقاضا می‌كنیم‌ كلاه‌ خود را قاضی‌ كنید، انصافا اگر هر یك‌ از ما به‌ عنوان‌ دانشجویان‌شما، یكی‌ از این‌ كارهای‌ ضعیف‌ خارجی‌ را انجام‌ داده‌ بودیم‌، به‌ هیچ‌ عنوان‌ حق‌ شركت‌ در جشنواره‌ رانداشتیم‌ و انگ‌ بی‌سوادی‌ به‌ هر یك‌ از ما می‌خورد و متهم‌ می‌شدیم‌ كه‌ زیاد نمایش‌ ندیده‌ایم‌ و بلد نیستیم‌، پس‌خارجیها كه‌ به‌ اندازه‌ موی‌ سرشان‌ نمایش‌ دیده‌اند و استادان‌ مسلم‌ تئاتر را از خود دارند، چرا اینگونه‌اند؟ و این‌در جایی‌ است‌ كه‌ ما در ایران‌ هرگز در فرهنگ‌ نمایشی‌مان‌ چیزی‌ به‌ نام‌ تئاتر نداشته‌ایم‌. این‌ واژه‌ نیز فرنگی‌است‌ و این‌ هنر از غرب‌ وارد ایران‌ شده‌، پس‌ آنها چرا؟

قدر مسلم‌ این‌ را می‌دانیم‌ كه‌ ما چون‌ دانشجوییم‌، حق‌ انجام‌ كار ضعیف‌ نداریم‌، اما آنها چون‌ از مهد تئاترآمده‌اند، حتما چیزی‌ می‌دانند، این‌ قصه‌ درست‌ مثل‌ جریان‌ ((لختی‌ پادشاه‌)) است‌. همه‌ برای‌ این‌ كه‌ مفتضح‌نشوند، در آخر نمایش‌ كف‌ می‌زنند كه‌ متهم‌ به‌ بی‌سوادی‌ نشوند، در حالی‌ كه‌ همه‌ در واقع‌ می‌دانند كه‌ پادشاه‌لخت‌ است‌.))

مریم سرمدی