چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

دین و حکومت در آمریکا


دین و حکومت در آمریکا

در سال ۲۰۰۴ میلادی طبق یک نظرسنجی ملی ۴۳ تا ۴۶ درصد از آمریکایی ها خود را مسیحیانی معرفی کردند که دوباره به مسیحیت روی آورده اند و ۴۰ درصد اظهار داشتند که به طور مداوم در کلیساها و مراسم عبادت حضور دارند

با آغاز قرن بیست ویکم و هزاره جدید شکاف فرهنگی و دینی بیش از شکاف طبقاتی، نژادی و قومی در سیاست و جامعه آمریکا محسوس بود.

در سال ۲۰۰۴ میلادی طبق یک نظرسنجی ملی ۴۳ تا ۴۶ درصد از آمریکایی ها خود را مسیحیانی معرفی کردند که دوباره به مسیحیت روی آورده اند و ۴۰ درصد اظهار داشتند که به طور مداوم در کلیساها و مراسم عبادت حضور دارند.

از میان این گروه بود که بوش در دو انتخابات گذشته ریاست جمهوری توانست بسیاری از طرفداران خود را در سطح محلی و ایالتی و ملی بسیج کند. اغلب کسانی که خود را متولدین جدید مسیحیت اعلام کردند احساسات شدید ملی گرایی آمریکایی و نظامی داشته و با قوانین و مقررات سقط جنین و ازدواج همجنسان مخالفت اساسی داشتند. به عقیده کوین فیلیپس یکی از نویسندگان جناح محافظه کار قدیمی آمریکا «این الهیات سیاسی جدید تحت (ریاست جمهوری) بوش گفتمان آمریکا را با بقیه دنیا شکل داد.» فیلیپس در کتاب جدید خود تحت عنوان «تئوکراسی آمریکایی» از پیدایش حکومت مذهبی در آمریکا سخن می گوید. طبق نوشته او در اواسط سال ۲۰۰۴ وقتی که بوش در جنوب مرکزی ایالت پنسیلوانیا در میان فرقه معروف به «آمیش» سرگرم مبارزات انتخاباتی بود در یکی از اجتماعات که خبر آن در نشریه «لنکستر نیوارا» چاپ شد، بوش اظهار می دارد که «من اعتماد دارم خدا از طریق من صحبت می کند. بدون آن من نمی توانستم کار و مسئولیت خود را انجام دهم.» در همان وقت بود که ژاک دلور رئیس سابق «کمیسیون اروپا» در اتحادیه اروپا اعلام می کند که «کشمکش بین باورکنندگان و بی باوران عامل اصلی روابط آمریکا با اروپا در سال های آینده خواهد بود» و دومینیک مغیری یکی دیگر از مفسران اروپا می نویسد که «مخلوط دین و ملی گرایی در آمریکا ترسناک است» و اضافه می کند که «به همین دلیل است که ما اتحادیه اروپا را به صورت یک مانع بزرگ در مقابل جنگ مذاهب می سازیم.» «بیل مایر» یکی از مفسران جناح لیبرال آمریکا که مدتی نیز در ریاست جمهوری لیندون جانسون در دهه های قبل سمت سخنگوی کاخ سفید را به عهده داشت عقیده دارد که «در تاریخ (کشور) ما این اولین باری است که ایدئولوژی و تئولوژی (الهیات) کنترل قدرت را در واشنگتن در دست دارند.»

ولی این اولین بار نبود که ائتلاف دین و حکومت به صورت یک جبهه واحد در کاخ سفید و ریاست جمهوری آمریکا تجلی می کرد. مذاهب رای دهندگان در انتخابات آمریکا همیشه بر کمیت و کیفیت انتخابات ریاست جمهوری تاثیر داشت و در تاریخ معاصر آمریکا ما این گرایش را در مبارزات انتخاباتی جیمی کارتر در دهه ۱۹۷۰ و پیروزی او برای به دست آوردن کاخ سفید در واشنگتن به خوبی مشاهده می کنیم.

کارتر فرماندار ایالت جنوبی جورجیا بود که پس از افتضاحات معروف به واترگیت که به استعفای رئیس جمهور اسبق ریچارد نیکسون و انتصاب معاون او جری فورد به ریاست جمهوری شد، به عنوان کاندیدای حزب دموکرات و با استفاده از جو نامطلوب اخلاقی و سیاسی آن زمان آمریکا وارد مبارزات انتخاباتی شد. یکی از شعارهای اصلی مبارزات انتخاباتی او این بود که «من هرگز دروغ نخواهم گفت»، چیزی که نیکسون در جریان رسوایی واترگیت توانایی تعهد و انجام آن را نداشت.

کارتر یک تاجر و کشاورز بادام در ایالت محافظه کار جورجیا بود و به عنوان یک فرد مذهبی پروتستان فرقه باپتیست به خوبی به احساسات دینی و مذهبی مردم آمریکا و به ویژه ایالات جنوبی آشنا بود و با استفاده از این زیرساخت های سنتی به فرمانداری انتخاب شده بود. او در مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری سال ۱۹۷۶ میلادی، دقیقا دو سال قبل از انقلاب اسلامی ایران، از این تجربیات خود بهره گیری کرد و در معرفی خود از «تولد مجدد و بازگشت به مسیحیت» سخن گفت. در همایش یکی از بزرگترین فرقه های مسیحی در آمریکا رؤسای حزب دموکرات او را تنها نامزد انتخاباتی معرفی کردند که اسم اولی و نام خانوادگی او با حروف «ج» و «ک» که مخفف «جیزز کرایست» یعنی حضرت مسیح (ع) است، شروع می شود. کارتر در انتخابات ریاست جمهوری آن سال بیش از ۵۰ درصد آرای مسیحیان فرقه «اوانجلیکال» را به خود اختصاص داد.

حزب دموکرات و نامزد آن پس از یک قرن که از جنگ های داخلی آمریکا می گذشت با استفاده از نارضایتی مردم و با بهره گیری از احساسات و زیرساخت های مذهبی به قدرت رسیدند. ولی اعضای حزب دموکرات و خود کارتر یک اشتباه بزرگ سیاسی و فرهنگی مرتکب شدند. آنها به دین و مذهب به صورت یک ابزار موقتی قدرت نگریستند و از درک احساسات درونی مردم عادی آمریکا به سنت و باورهای دینی و خانوادگی غفلت کردند. تعصبات سکولار غیردینی نخبگان حزب دموکرات همراه با جو سیاسی آن زمان دو ابرقدرت، یعنی آمریکا و شوروی و جنگ سرد، به کلی چشم حاکمان کاخ سفید را در اهمیت و حتی اولویت فرهنگ و دین در روابط داخلی و خارجی کور کرده بود. در دهه ۱۹۷۰ علی رغم همه پیشرفت های فن آوری و نظامی و صنعتی، هنوز ۸۰ درصد جامعه آمریکا احساسات و پایه های دینی و مذهبی داشتند ولی هر دو حزب سیاسی آمریکا یعنی جمهوریخواه و دموکرات از جامعه شناسی و تشخیص عمیق آن در راهبردی درازمدت عاجز بودند.

سه دهه طول کشید تا به تدریج جناح نومحافظه کار حزب جمهوریخواه توانست منابع فرهنگی، دینی و مذهبی سیاست و حکومت را کشف و سپس از آنها استفاده کند. این روند از زمان ریاست جمهوری رونالد ریگان در اوایل ۱۹۸۰ میلادی و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به تدریج شروع و با روی کار آمدن نومحافظه کاران در اوایل سال ۲۰۰۱ تسریع شد. با بیداری مسلمانان در سراسر جهان و سقوط سیستم کمونیستی شوروی و اقمار آن این ائتلاف مذهبی و حکومتی در آمریکا رنگ ضد اسلامی به خود گرفت.

به عنوان یک شهروند ساکن واشنگتن و استاد دانشگاه، من به خوبی به یاد دارم که چگونه دولت جیمی کارتر و نخبگان سیاسی آمریکا در دهه ۱۹۷۰ به توصیه و پیشنهادات ما درباره اهمیت فرهنگ و دین و به ویژه اسلام در روابط ملی و بین المللی کاملا بی اعتنایی نشان دادند.

کارتر با اعزام نمایندگان خود به ایران و مذاکره با رژیم پهلوی انتظار داشت که سر و صورتی به دکترین حقوق بشر که برای اولین بار پس از جنگ جهانی دوم جزئی از سیاست خارجی آمریکا اعلام شده بود، داده شود، ولی شخص رئیس جمهور و مشاوران او و به طور کلی نخبگان حاکم بر آمریکا، هنوز این شعور و بصیرت سیاسی را نداشتند که به اهمیت اسلام و زیرساخت های اجتماعی و سیاسی اسلامی و رهبران و مشروعیت آنها توجهی کنند.

پروفسور حمید مولانا



همچنین مشاهده کنید