چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

سرگذشت یک ژیان


سرگذشت یک ژیان

سلام بچه ها هوه هوه هوه می پرسید چرا هوه هوه می کنم؟ چون داخل اوراقی هستم زیر آفتاب خیلی می ترسم چون ماشین های جلوی من به ترتیب دارند اوراق می شوند وای آخر مگر من چه گناهی دارم که …

سلام بچه ها هوه هوه هوه می پرسید چرا هوه هوه می کنم؟ چون داخل اوراقی هستم زیر آفتاب خیلی می ترسم چون ماشین های جلوی من به ترتیب دارند اوراق می شوند وای آخر مگر من چه گناهی دارم که به این وضع دچار شدم؟ من زمانی ماشینی بودم که همه مرا با اشاره به هم نشان می دادند ولی اکنون رنگم، رنگ آهن شده و لاستیک های مشکی خوشگلم ترکیده، موتورم سوخته و حسابی درب و داغونم. ای وای فقط ۱۵ تا ماشین مانده تا من. ای داد بی داد دوستم، دوستم را که یک پیکانه ، می خواهند اوراق کنند.

- نه نه من اجازه نمی دهم. دید دید بیق بیق دید. متوجه من شدند.

- هی اونجا را نگاه کن ژیانه انگار بوقش سالمه. بریم بوقش را واز کنیم خوبه حالا ترق و تروق ای بابا شاید درش هم به درد بخورد بریم وازش کنیم تق توق تق توق. هی نگاه کن نور بالایش هم سالم است بریم وازش کنیم. ای چراغ ترمزش هم سالم است.

- ژیان قصه ما به خاطر دوستش خودش را فدا کرد و همان موقع یک نفر پیکان را خرید و او را از اوراق شدن نجات داد و ژیان هم دوباره بازسازی شد و قطعاتش را به هم وصل نموده و رنگش کردند و در موزه گذاشتند. درواقع خاطره آن ژیان در دل تمام ماشین ها ماند و تمام ماشین ها او را به عنوان یک قهرمان می شناسند.

امیرحسین کاویانی

اول راهنمایی- انجمن ادبی مرکز استعدادهای درخشان ملاصدرا ناحیه ۳ شیراز