دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
والدین هلیکوپتری و فرزندسالاری
زن از صبح که بیدار میشود شاغل اگر نباشد، برنامه میریزد برای رساندن کودک به مدرسه و بازگرداندن او و بعد رساندنش به کلاس زبان و کامپیوتر و ورزش و موسیقی، شب هم برنامه میریزد برای اینکه چه بخورد و آیا وزنش اندازه است و قدش نسبت به قد نرمال جامعه در چه وضعیتی است و دکتر تغذیه ببریمش یا نه. پدر هم لابد باید دو، سه جایی کار کند تا دستکم هزینه این کلاسها و برنامههای طاق و جفت تامین شود. مادر شاغل هم به ظاهر کودک را میسپارد به مهد و مدرسه و میرود اما ناچار است اولویت اول و آخرش بچه باشد. بچه پنج ساله حالا اسباب بازی نمیخواهد، گریه و زاری میکند برای پورشهای که در خیابان دیده یا خانهای که باید استخر داشته باشد. پدر و مادر در چه حالاند؟ خسته با فصل مشترکی به نام مشکلات یک بچه. طبیعی است این بچه وقتی بزرگ شود مشکل گستردهتر میشود که این دسته گل را اگر دختر است مگر میشود داد به هرکس که از راه رسید، داماد بد میشود و قوم شوهر، قومالظالمین، پسر هم اگر باشد که مگر از سر راه آمده بگذاریم دختر مردم قاپش را بدزدد، عروس میشود وروره جادویی که مسلمان نشنود، کافر نبیند و دور باطل خانوادههای مشکل دار، ادامه مییابند. با دکتر مسعود کوثری، جامعه شناس و عضو هیات علمی دانشگاه تهران در مورد پدیده فرزندسالاری در ایران و پیامدهای آن گفتوگو کردهایم.
آیا میتوان گفت که فرزندسالاری در جامعه فعلی ایران با قرنها مردسالاری، ارتباطی دارد؟
نمیتوان گفت زیرا جبرانی در کار نیست. مردسالاری هنوز هم فعال است و به اشکال مختلف در حال چالش با زنسالاری است. ولی فرزندسالاری آن چیزی است که فارغ از این چالش و نزاع در حال شکل و قوت گرفتن است. این وضع جدید برای هر دو سوی این رابطه یعنی زنان و مردان به یک اندازه گرفتاری زا است. در گذشته خانوادهها برای اینکه پسر سر به راه شود، زنش میدادند، زنان برای اینکه مرد را به اصطلاح اهل خانواده کنند، مدام بچه میآوردند و مادرانی آرزوی بزرگ شدن پسران را میکشیدند تا در مقابل شوهران بایستند. اما امروزه ضمن اینکه هنوز این مساله به نحوی پابرجاست، مساله دیگری در حال ظهور است که به آن فرزندسالاری گفته میشود. فرزندسالاری برای آن مسالهای تازه است که مساله قبلی را حل نکرده رها میکند و مساله تازهای را پیش میکشد. از این رو، خانواده ایرانی با مساله تازهای روبهرو شده است که هنوز ابعاد و دامنه آن را درک نمیکند. البته اشتباه است اگر فکر کنیم این مساله خاص ایران است و در دیگر کشورها وجود ندارد. هم غرب سرمایهداری آن را تجربه کرده و هم چین کمونیست به شکلی دیگر در حال تجربه آن است. طی یک دهه گذشته هم به لحاظ تغییرات اقتصادی و هم تغییراتی که در ساختار خانواده صورت گرفته، فرزندسالاری به عنوان یک پدیده جدید رخ نموده است. این پدیدهای است که به زبان دیگر آن را پیدایش والدین هلیکوپتری نام گذاشتهاند؛ یعنی والدینی که مثل پروانه به دور بچههایشان میگردند و مدام آنها را تغذیه میکنند، مواظبند آفتاب مهتاب نبینند، سرما نخورند، کسی حرف بد به آنها نزند، آبمیوهشان را سرموقع به اتاقشان میبرند که قوی شوند، پوفشان میکنند که گرد و خاک رویشان ننشیند و حتی اگر دستشان برسد به خورشید هم میگویند درنیا که پوست صورت بچهمان سرخ میشود و از این قبیل.
چرا در سبک زندگی کنونی ایرانیان، پدر و مادرها همه داروندار و انرژی خود را برای فرزندان متمرکز میکنند و گاهی احساس میشود که اصلا به زندگی خود فکر نمیکنند؟
برای اینکه چندان زندگیای در کار نیست. تعریفی هم برای زندگی وجود ندارد و تنها برنامهای که اغلب زوجها برای زندگی خود دارند این است که ماه عسل را کجا بروند. بقیهاش تکرار است. یک بیبرنامگی کشدار و طولانی که هر دو را خسته و دلزده میکند. این بیبرنامگی را والدین با مشغول شدن به زندگی کودکانشان و برنامهریزی برای آن، به اصطلاح روانکاوی «جبران» میکنند. این مکانیسم جبرانسازی سبب میشود آنها فکر کنند که در زندگی برنامه دارند و بیمعنایی زندگی خود را معنادار کنند. هرچه به این برنامه میچسبند و برای تحقق آن بیشتر تلاش میکنند، بیشتر غرق میشوند و معنای زندگی خود را از دست میدهند. زندگی زناشویی در ایران از لحاظ بیبرنامگی، اندوهبار است.
آیا در تاریخ ایران هم، اهمیت دادن به فرزندان و خرج کردن همه سرمایههای مادی و معنوی برای آنها، سابقه داشته است یا این یک خصیصه مربوط به دوران فعلی است؟
اینکه بگوییم پدر و مادرها قبلا خوشبختتر بودند، گزافهگویی است. در دوران گذشته این بچهها بودند که «کنار» پدر و مادر زندگی میکردند. اما امروز این پدر و مادرها هستند که «کنار» بچهها زندگی میکنند. به این کلمه «کنار» توجه کنید چون آن را به یک معنای دقیق به کار میبرم. یعنی پدر و مادرها به زایدهای از زندگی بچهها تبدیل شدهاند؛ زایدهای که همه آن نگرانی، اضطراب و زحمت است. حتی وقتی دخترها ازدواج میکنند هم تن پدر و مادرها مدام میلرزد که مبادا شوهرش معتاد باشد، مبادا بد دل باشد، مبادا خسیس باشد، مبادا اهل خانواده نباشد و رفیقباز باشد و صدها مبادا و مبادای دیگر. برای پسرها هم دلهرههای دیگری وجود دارد. نکند زنش ولخرج باشد، ددری باشد، خانهداری بلد نباشد، فقط به خانواده خودش بچسبد و پسرمان را به اصطلاح بقاپد و رابطهاش را با خواهر و مادرش قطع کند و از این جور چیزها. ولی میتوانم بگویم که در هیچ دورهای از تاریخ ایران به این شیوه پدر و مادر فدای بچهها نبودهاند. این سرمایهگذاری افراطی و بیش از حد روی بچهها هم دلایل جهانی دارد و هم دلایل ملی. دلایل جهانی آن هم اقتصادی است و هم فرهنگی. تربیت بچه همزمان به یک صنعت اقتصادی فرهنگی تبدیل شده است که در آن پدر و مادرها باید هزینههایش را بپردازند. بنابراین پدر و مادرها نه تنها باید در ساعات کاریشان زحمت بکشند و در نظام تولیدی کار کنند بلکه بچههایشان را هم باید برای شرکت در نظام تولید آینده تربیت کنند؛ کلاس زبان، کلاس کامپیوتر، کلاس ورزش، و حتی کلاس هنر و چیزهای دیگر. برای پاسخگویی به این نیازها هم تا دلتان بخواهد، کالا و خدمات تولید میشود. پس تربیت بچه تبدیل به یک «صنعت» شده است؛ صنعت به همان معنایی که پیش از این متفکران انتقادی به آن اشاره کردهاند. از طرف دیگر، تربیت فرزند خودش تبدیل به یک فرهنگ شده است؛ فرهنگی که مدام کتابهای روانشناسی عامیانه و رسانههای جمعی توی بوق آن میدمند و به پدر و مادرها یادآور میشوند که برای تربیت بچههایشان چهکار کنند که شخصیتشان درست شکل بگیرد. این نشانه شهرنشینی و تمدن است. علاوه بر دلایل جهانی، دلایل ملی هم وجود دارد. بخشی از دلایل ملی به جامعه بعد از انقلاب اسلامی باز میگردد و برخی به رقابتهای طبقاتی. جامعه ما جامعهای است که هنوز از تلاطم نیفتاده و مدام طی سه دهه گذشته درگیر مسایل سیاسی و اقتصادی بزرگ بوده است؛ جنگ، بازسازی، اصلاحات و... . این جامعه هنوز فرصت فکر کردن به خود را پیدا نکرده است. در این شرایط، پدر و مادرها هنوز نمیدانند که از زندگی مشترکشان چه میخواهند و چه باید بکنند؛ بنابراین، منتش را سر بچهها میگذارند که ما به خاطر شما نابود شدیم، ما به خاطر شما خودمان را فدا کردیم. زندگی معنای خودش را از دست داده است. شور و شوقی برای زندگی کردن وجود ندارد و برنامهریزیهای پدر و مادرها همه ساختگی است. از طرف دیگر، نوعی رقابت طبقاتی شدید به وجود آمده است که در آن والدین احساس میکنند باید هر چه بیشتر روی بچههایشان سرمایهگذاری کنند. حالا دیگر خیلی ساده است که در روستا هم کلاس کنکور باشد و کلاس زبانخارجی و کلاس کامپیوتر. این روشی است برای رقابت طبقاتی و در گذشته طبقه متوسط شهری بیشتر درگیر آن بود ولی اکنون به سبک زندگی همه طبقات اجتماعی در شهر و روستا تبدیل شده است. بنابراین به هر دو دلیلی که گفتم، تمرکز بر سرمایهگذاری روی کودکان بیشتر شده و پدیده فرزندسالاری هم به وجود آمده است.
آیا میتوانیم بگوییم که افراط در توجه به فرزندان و آینده آنها، عملا باعث میشود زوجهای جوان خیلی ایدهآل درباره بچهدار شدن فکر کنند و چون امکانات لازم را برای بچهها ندارند، اصلا بچهدار نمیشوند؟ یا اینکه باید بچهدار نشدن را نشانهای از والدینی دانست که به خود بیشتر از بچه فکر میکنند و در پی رفاه و لذت از زندگی خودشان هستند؟
دو جریان عملا وجود خواهد داشت؛ از طرفی با رشد و تبلیغ صنعت بچهآوری، زوجهای جوان ایدهآلهای بزرگی برای تربیت بچه خواهند داشت؛ از طرف دیگر حوصله بچهدارشدن را ندارند؛ زیرا بدنشان از ریخت میافتد، هنوز به خواستهای خودشان نرسیدهاند، معنای زندگی را نفهمیدهاند، سفر خارجه نرفتهاند، نمیخواهند مثل پدر و مادرهایشان همهاش بشورند و بسابند و دستمال دستشان باشد و بوی روغن و پیاز سرخ کرده بدهند. نتیجه این وضعیت دوگانه آن میشود که همان بهتر که از خیر بچهدارشدن بگذرند و حال را بچسبند. ولی این زوجهای جوان هم قربانی خواهند بود. چون از زندگی تنها رسیدگی به بدن و گرفتار صنعت زیبایی شدن بیشتر نصیبشان نمیشود. معنای واقعی زندگی همچنان پنهان است. بدنهای آماسیده و رنگ شده نمیتواند آرامش و شادی واقعی زندگی را به همراه آورد.
آیا توجه بیش از حد به فرزند باعث نمیشود فرآیند یادگیری دموکراسی در خانواده و توجه به آرای دیگران، با اختلال روبهرو شود و بچهها به روشهای استبدادی گرایش پیدا کنند؟
آنچه در حال شکلگیری است نه استبداد درون خانوادگی بلکه بیشتر نوعی هرجومرج و آنارشی است که هم از ساختار دموکراتیک خانوادگی دور است و هم از استبداد خانوادگی پیشین. بچهای که «لوس» و «ننر» باشد را شاید بتوان سربه راه کرد، ولی بچههای «متوقع» را هیچکاری نمیتوان کرد. توقعی که روز به روز بیشتر میشود و هزینههایش از جیب پدر و مادر است؛ هم هزینههای مادیاش و هم هزینههای روانیاش. این مساله نوعی خودخواهی گسترده را به وجود میآورد که اگر در گذشته با تعداد بچههای زیاد (متوسط سه تا چهار بچه) کمی تعدیل میشد، حالا به یکی، دو بچه حتی به نزاع و ستیزه بچهها هم برای به دست آوردن فضای حیاتی بیشتر هم منجر نمیشود. همه چیز بین همان، یکی دو بچه تقسیم شده است.
آیا میتوانیم بگوییم که در خانواده، مدرسه، رسانهها و مکانهای عمومی جامعه، نشانههایی از فرزندسالاری را میتوان دید و به این نتیجه رسید که این پدیده همگانی شده است و ویژگی یک طبقه خاص اجتماعی نیست؟
بله، این پدیده رو به رشد است. در عرصه عمومی البته ما با نوعی فرهنگ خودخواهی و منفعتطلبی پیش از این هم مواجه بودهایم ولی با رشد بچههای متوقع ما شاهد گروهی از جوانان هستیم که شرایط و قواعد عرصه عمومی را نمیتوانند تاب بیاورند و به منفعت و خواست خودشان میاندیشند. فرقی هم نمیکند که طرف «پراید» سوار بشود یا «لکسوس»؛ گروهی از هر دو، آشغال بستنیشان را از شیشه بیرون میاندازند و هر دو وقتی در جادههای بین راهی ترافیک است از شانه خاکی جاده از بقیه سبقت میگیرند! بنابراین، این خودخواهی و توقع از دیگران طبقه اجتماعی نمیشناسد و به یک فرهنگ عمومی تبدیل شده است.
جامعهای که بعدها کودکانی که در حال حاضر در خانوادههای فرزندسالار تربیت شدهاند، چگونه خواهد بود. تفاوت این جامعه با جامعهای که والدین در حانوادههای پدرسالار تربیت شدهاند چه خواهد بود؟
فضایی که در گذشته بود نوعی اطاعتگرایی استبدادی در خانوادهها بود که از آن تعبیر به اخلاق میشد. خانواده بزرگسروری و پدرسالاری نوعی نظم و اخلاق را میطلبید که با حکایات و متلها و مثلهای ادبی یا توصیههای دینی در افراد درونی میشد و تبدیل به نوعی اخلاق میشدکه تا حدود زیادی در محیط خانوادگی رعایت میشد و در جامعه سنتی نیز کاربرد داشت؛ البته هر گاه که با منافع قومی و قبیلهای در تعارض نبود. با بزرگ شدن شهرها و عدم کارآیی اخلاق سنتی، نوعی اخلاق غربی شهرنشینی در اواخر دوره پهلوی دوم در جامعه مطرح شد که هدف آن تعریف نحوه روابط اجتماعی در عرصه عمومی بود. این اخلاق در پی آن بود که صرف نظر از دینی بودن یا نبودن فرد، اخلاق معاشرت یا آداب شهرنشینی را به افراد به عنوان نوعی «اتیکت» بیاموزد. بنابراین جامعه ایران در اواخر دوران پهلوی ترکیبی از اخلاق سنتی و مدرن را داشت که هر یک بخشهایی از زندگی اجتماعی را سامان میدادند. یعنی هم بزرگ سروری و پدرسالاری بود و هم اخلاق مدرن شهری به شیوه غربی آن. در دوران پس از انقلاب به جای آن آداب مدرن، اخلاقی که توجیه دینی پررنگتری داشت، جایگزین شد. ولی به دلیل تغییرات اجتماعی و بزرگ شدن جامعه اخلاق سنتی تغییر کرد و دیگر کاربرد قوی گذشته آن به حاشیه رفت. نسل جدید در فضایی بزرگ میشوند که دیگر کدهای اخلاقی سنتی کمرنگ شده و کدهای اخلاقی برای تعامل مردم در عرصه عمومی هنوز روشن نشده است. بنابراین، جامعه ما بیش از پیش نیاز به روشن شدن این کدهای اخلاقی دارد؛ چه با توجیه دینی (اخلاق اسلامی) و چه با توجیه مدرن آن. وگرنه باید شاهد نوعی هرج و مرج در روابط اجتماعی بود؛ یعنی گسترش نوعی خودخواهی و منفعتطلبی افسارگسیخته، که طبیعتا نسل جدید پتانسیل بیشتری برای آن دارد.
آیا اساسا باید در مورد فرزندسالاری در خانوادهها و تاثیر آن بر اجتماع نگران باشیم؟
این نگرانی جدی است. اصلیترین نگرانی برای از دست رفتن زندگی پدر و مادرهاست؛ نگرانی درباره اینکه معنای زندگی چیست و چطور باید برای یک زندگی سالم و شاد برنامهریزی کرد. ولی در آینده با تغییر نسل (حدود ۱۰ سال دیگر)، پدر و مادرهایی که امروز خودشان در ابتدای جوانی هستند، باید نگران باشند زیرا به دلایل مختلف نرخ بارداری در حال کاهش است و پدر و مادرهای چند سال دیگر یک یا حداکثر دو بچه خواهند داشت؛ این تصویر قاطع نظام خانوادگی خواهد بود (البته اگر اتفاق غیرمنتظرهای پیش نیاید). در این شرایط پدر و مادرها باید کار کنند تا از طرفی به نیازهای خودشان پاسخ دهند (سفر خارجه، تفریح، بدنآرایی و...) و از طرفی به نیازهای بچههایشان؛ وضعیتی که بدون شک مسایل بسیاری را برای نظام اجتماعی ایران پدید خواهد آورد و عدم فکر کردن و برنامهریزی برای آن چالشهای بزرگی را به وجود میآورد.
نگار حسینی
عکس: امیر جدیدی
مسعود کوثری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست