چهارشنبه, ۹ خرداد, ۱۴۰۳ / 29 May, 2024
مجله ویستا

لحظه هایم برای تو می تپد


لحظه هایم برای تو می تپد

نگاهی بر من افتاده میکن
زخود بیگانه ام، رحمی تومیکن
در این وادی سرا، سامان ندارم
به غیر تو، امیدی من ندارم
شمیم هر وجاهت در وجودت
نشانی برمن و از تو و جودت
دل و مهر و صفای تو خدائی
نزیبد …

نگاهی بر من افتاده میکن

زخود بیگانه ام، رحمی تومیکن

در این وادی سرا، سامان ندارم

به غیر تو، امیدی من ندارم

شمیم هر وجاهت در وجودت

نشانی برمن و از تو و جودت

دل و مهر و صفای تو خدائی

نزیبد بهر کس یکدم جدائی

وجودت در دلم گوید همی راز

امیدوارم شوم سویت به پرواز

شوی بر هر دلی هر دم امیدی

امیدت جان شود بر ناامیدی

به هر بند دلی داری تو بندی

به هر جانی شوی هر دم تو جانی

ببین مهرت به دلها یک یقین است

خدائیت به جانها این چنین است

سبب سازی تو لطفی است بر ما

که ناشکری ما ظلمی است از ما

به هر دست و قلم زیبد که گوئیم

ز مهر و هم سپاست ره بپوئیم

مرا پیوسته بوده یک نیازی

به در گاه کریم و بی نیازی

خدایا کلک من قدرت عطا کن

ز بهر گفتن مهرت سبب کن

خدا دست من کوته نشسته

سبب سازی نما این دست خسته

جمال رویت از هر روی ماهی

بود برتر که تو همچون خدائی

دلم خواهد نویسم از تو کاری

اگر باشد به دستم یک نگاهی

به هر خلقی دهی هر روز رزقی

که بی منت خورد زین خوان سهمی

دلم آذین بند مهر و جلا لت

به پیشگاه مقام آن جمالت

نویسنده : مهران مهر