پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

روزهای بی شعار


روزهای بی شعار

نگاهی بر «جسمین غمگین» جدیدترین ساخته وودی آلن

وودی آلن از جمله معدود کارگردان‌های مستقل زمانه ما است که هنوز هم سالی حداقل یک فیلم را تولید می‌کند. با وجود آنکه از میزان محبوبیت او کاسته شده، امری که بی‌ارتباط با رسوایی‌های اخلاقی او نیست، و او دیگر مثل سال‌های هفتاد جزو کارگردان‌های پرسروصدای موج نوی امریکایی نیست، وودی آلن در طول سال‌ها فعالیت خود در سینما علاقه‌مندان مخصوصی را پیدا کرده که این گروه همواره فیلم‌های او را دنبال کرده و فروش آنها را در گیشه تضمین می‌کند و به نحوی سبب آن می‌شوند که او همچنان بتواند کار کند. در طی ۵۰ سال کار، وودی آلن خود را به عنوان کارگردانی معرفی کرده که قادر به استفاده از قواعد هر ژانری در جهت رسیدن به خواسته‌های خود است؛ چه کسی می‌تواند باور کند که «خفتگان» و «جنایات و مکافات» را یک نفر ساخته؟ در طول سال‌ها او مشخص کرده که سینما را وسیله‌یی تنها در جهت سرگرمی نمی‌داند و به ماهیت معناگرای آن نیز اهمیت زیادی می‌دهد. بی‌خود نیست که بسیاری از آثار او در دپارتمان‌های فلسفه مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرند و از نظریات نیچه، هایدگر یا سار‌تر در جهت بررسی آنها استفاده می‌شود. موفقیت آلن همراه با علم به آنکه علاقه‌مندان او فروش فیلم‌هایش را تضمین می‌کنند وی را در مقامی قرار داده که از جمله معدود کارگردان‌هایی است که حتی احتیاج به تایید داستان خود در هالیوود قبل از آغاز فیلمسازی ندارد. از مدت‌ها پیش علاقه‌مندان آلن، منجمله نگارنده، منتظر کار امسال وودی الن، جسمین محزون بود؛ آرزویی که تحقق یافت.

در داستانی که به قول اکثریت منتقدان سینمایی یادآور «اتوبوسی به نام هوس» الیاکازان است، جسمین محزون، به ماجرای جسمین، با بازی کیت بلانشت، می‌پردازد که بعد از اختلاس مالی کلان همسر خود، هالی، با بازی الک بالدوین، در زندگی همه‌چیز خود را از دست می‌دهد و در این شرایط برای رهایی از گذشته دردناک خود به نزد خواهر خود که درسانفرانسیسکو است پناه می‌برد. آنچه که در داستان فوق برای اکثریت منتقدان فیلم جالب بوده، بازی به یاد ماندنی کیت بلانشت است. بلانشت در این فیلم به ایفای نقش یک زن خودخواه، متکبر و حیله‌گر می‌پردازد که در طول سال‌هایی که در ثروت زندگی می‌کرده هیچگاه به خواهر خود روی خوشی نشان نداده. او حتی بعد از پناه بردن نزد خواهر، نسبت به اطرافیان او منتقدانه برخورد می‌کند و آنها را در سطح خود نمی‌داند. با وجود چنین خصوصیت‌هایی، بازی بلانشت به گونه‌یی است که اکثریت بینند‌گان بعد از مدتی شیفته کاراکتر او می‌شوند و برای شخصیت تلخ کمیک و آسیپ‌پذیراو که همواره به دنبال کسی است که او رانجات دهد دل می‌سوزانند. او در یک سکانس با چشمانی بادکرده و در حال خوردن قرص آرامش‌بخش دیده می‌شود، اما در سکانس بعد بلافاصله مبدل به شخصی سرزنده، باوقار و خوش قد وبالا می‌گردد. بازی بی‌نظیر، هیپنوتیزم کننده، جانگداز، دیوانه‌وار و مملو ار بالا و پایین‌ها، بلانشت را بدون شک شایسته نامزدی اسکار امسال خواهد ساخت. شخصیت انسانی و واقعی او از بسیاری شخصیت‌های فانتزی سال‌های اخیر کارهای وودی آلن بهتر پرداخت شده و به بیننده این امکان را می‌دهد که با او به خوبی ارتباط برقرار کند و به یاد شخصیت‌های درونگرای کارهای اولیه آلن همانند «هانا و خواهرانش» بیفتد.

داستان جسمین غمگین در سانفرانسیسکو رخ می‌دهد. با قرار دادن ماجرا در سافرانسیسکو آلن علاقه‌مندان پیگیر خود را متوجه می‌سازد که با کاری متفاوت در کارنامه چند سال اخیر او روبه‌رو هستند. سانفرانسیسکو در کارهای «پول را بردار و فرار کن» و «دوباره بزنش سام» هم محل داستان‌های آلن بوده اما در اینجا برخلاف کارهای اخیر اروپایی آلن، سانفرانسیسکو تنها محلی توریستی برای گشت زدن صرف نیست. وودی آلن در سال‌های اخیر به گردش و پرسه‌زنی در خیابان کشورهای اروپایی مشغول بوده و به ترتیب فیلم‌هایی را در شهرهای لندن، بارسلون، پاریس و رم تولید کرده. در این فیلم‌ها به دلیل توریست بودن، وودی آلن کمتر فرصت تامل وبررسی دقیق موضوعات اجتماعی را داشت وبیننده را با داستان‌هایی نسبتا فانتزی در فضایی تفریحی- سرگرمی‌ساز روبه‌رو ساخت. اما در اینجا ماجرای سانفرانسیسکوی فیلم واقعی‌تر است. فیلمبردار فیلم فوق همکار آلن در «ویکی، کریستینا و بارسلونا» است، اما تنها چند شاتِ محدود زیبا را از شهر در این فیلم می‌توان دید،

فضا‌سازی به نحوی است که داستان با تاکید بر درونیات انسانی و طبقات اقتصادی مکان را درخدمت درک دلایل رفتاری کاراکتر‌ها قرار داده است. توجه به این مساله، که از فیلم «تقدیم به رم با عشق» آغاز شد در اینجا عمیق‌تر شده. دراینجا برای درک درونیات شخصیت‌ها باید به ساختار طبقاتی روایت داستان فکر کرد. پرداختن به موضوع طبقات اجتماعی حوزه‌یی آشنا برای پیگیری در کارهای آلن نیست. یک انتقاد همیشگی به سینمای آلن آن بوده که برعکس کارگردان‌هایی همانند مارتین اسکورسیزی، در داستان‌های شهری وودی الن ما کمتر با پردازش طبقات روبه‌رو هستیم. یک روش خوب برای درک این موضوع، مقایسه «آنی هال» وودی آلن با «راننده تاکسی» مارتین اسکورسیزی است.

در راننده تاکسی، به کرات می‌توان از تاثیرات طبقات بر زندگی اجتماعی افراد سخن گفت؛ دوربین اسکورسیزی معمولا در محلاتِ طبقه پایین نیویورک در حال چرخش است و از فقر موجود در آنها پرده می‌افکند. اما در کار آلن، با کاراکترهای مرفه‌یی روبه‌روییم که از گالری به گالری دیگر و از رستورانی به رستوران دیگر می‌چرخند. در این چرخش‌ها، معمولا میدشات در کارهای آلن غالب است و کمتر کاراکتر را در محیط اجتماعی اطراف با لانگ‌شات می‌توان یافت. همچنین کاراکترها معمولا استروتیپیکال هستند و نمی‌توان آنها را واقعی و بخشی از جامعه دانست. به دلیل تمامی موارد فوق، در این داستان‌ها کمتر با تاثیراتِ طبقات اجتماعی بر کاراکتر‌ها روبه‌رو هستیم و نمی‌توانیم به طور مثال اثرات فقر شهری را در کارهای او تشخیص بدهیم. کاراخیر او از این نظر نوعی نوآوری در کارهای آلن محسوب می‌شود. زن قهرمان فیلم با پرتاب شدن از طبقه‌یی مرفه به طبقه‌یی پایین‌تر به خوبی از تاثیرات اقتصاد بر زندگی خود باخبر می‌شود. او دیگر قادر به انجام دادن کارهایی که به آنها عادت کرده نیست و مجبور است به اموری بپردازد که دوست ندارد. دیگر در خانه ویلایی شیک زندگی نمی‌کند و با افراد فقیر سانفرانسیسکویی در محلات و پاتوق‌هایی دود زده و کهنه روبه رو می‌شود. برای بسیاری از افراد اطراف بسیاری از عادات وابسته به طبقه اجتماعی او ناآشناست و با تعجب او را می‌نگرند.

در این نگاه تازه، وودی آلن به انتقاد از فرهنگ رکود سازنده سرمایه داری می‌پردازد. جسمین که در محیطی مرفه بزرگ شده هیچگاه دلیلی را در خود ندیده که به یادگیری مهارت‌هایی بپردازد که برای بقای او در شرایط دیگر لازم است. شوهر او، هال همواره پشت و پناهش بوده و تنها وظیفه جسمین خرج کردن پول‌ها و گرفتن ‌میهمانی‌های باشکوه بوده. تنبلی جسمین او را به فردی مبدل کرده که حتی قادر نیست که با کامپیو‌تر کار کند. جسمین در پی آن است که درس‌هایی پیرامون طراحی داخلی بیاموزد تا بتواند در شرایط جدید زندگی کند، ولی از آنجا که کار با کامپیو‌تر را هیچگاه یاد نگرفته هیچ کار نمی‌تواند بکند و در این راه شکست می‌خورد.

با وجود آنکه آلن، طبقات اجتماعی گوناگونی را بر پرده می‌کشد، و از این رو شبیه «اتوبوسی به نام هوس» است، ولی نگاه او به طبقات تا حد زیادی رومانتیک باقی مانده. آشنایی مخاطب با خانه فقیر نشین خواهر بلانشست با موزیک جاز کمیکی آغاز می‌شود؛ در اینجا با تصویر خانه‌یی روبه‌رو می‌شویم که مملو از تابلوهای نقاشی است، خانه‌یی بزرگ و جادار که نمی‌توان آن را با واقعیت محلات فقیرنشین سانفرانسیسکو مرتبط دانست. شخصیت‌های فرعی کمتر پردازش شده‌اند و به نظر کلیشه‌هایی تیپیکال هستند که نمونه‌های آنها را درکارهای اسکورسیزی فراوان دیده‌ایم. از بعدی دیگر، داستان دیدی فانتزی گونه نسبت به شخص و رابطه او با اجتماع دارد. انتقاد بر نظام جامعه و ناعدالتی‌های موجود در آن اثری در این پروسه ندارد. دستیابی به هر چیز دراینجا ممکن است تنها اگر فرد بخواهد و اراده کند.

جسمین در گذشته موفق بوده چرا که با دقت و فراست پیرامون زندگی خود فکر می‌کرده، او دانشجویی موفق بوده که با هوش و تلاش خود توانسته به جایگاه خوبی برسد. خواهر او ناموفق است چرا که هیچگاه نخواسته و «اراده» نکرده. در این دید کاملا فردی، انتزاعی و تفننی نسبت به اجتماع، جای قضاوت‌های تنها شخصی باقی می‌ماند. به قولی، تنها وقتی می‌توان تو را مقصر در نتیجه یک عمل دانست که تو نتوانسته باشی به پتانسیل‌های درونی خود جواب دهی یا در این مسیر اشتباهی را انجام داده باشی که در ‌‌نهایت سبب نابودی تو شده باشد. در نگاه آلن قضاوت اخلاقی جهان شمول و در ارتباط با جامعه مفهومی ندارد.

در سینمای وودی آلن معمولا قضاوت‌ها کاملا شخصی است و از معیارهای ثابت اخلاقی-اجتماعی استفاده نمی‌شود. به طور مثال، اگر در جزم‌ها وبزهکاری‌ها، قتلی رخ می‌دهد تا زمانی که خود فرد قاتل اشتباهی در انجام عمل خود نکرده باشد یا دچار عذاب وجدانی نشده باشد او دلیلی برای محکوم کردن خود نمی‌یابد و می‌تواند با وجود جنایت به زندگی خوب خود ادامه دهد. همان جور که پایان فیلم جزم‌ها و بزهکاری‌ها مشخص می‌کند، اگر بتوانی بر عذاب وجدان خود غلبه کنی دلیلی برای سرزنش تو برای اجرای یک جنایت نیست. منتقدین مختلفی به این نوع نگاه آلن انتقاد کرده‌اند و اعتقاد داشته‌اند که در سینمای وودی آلن انسان‌ها گرگ‌های درنده‌یی دیده می‌شوند که هر یک در فکر دریدن دیگری هستند. دولت هم در این نگاه یک گرگ است.

همان جور که در جسمین محزون گفته می‌شود دولت نهادی است که در فکر چاپیدن توست و باید تا حد ممکن از پرداخت مالیات طفره رفت. هال که شبیه «برنارد مادوف» است یک گرگ وال‌استریت است که با بی‌رحمی پول‌های افراد زیادی را بالاکشیده وآن‌ها را به روز سیاه نشانده. او حتی به شوهر خواهر خود هم رحم نکرده و تمام پولی که آنها با اقبال در بخت‌آزمایی برده‌اند و تنها امید آنها در زندگی بوده را بالا کشیده. اما برای زن و پسر او رفتارش به خودی خود مورد سرزنش نیست. پسر او با برملا شدن ماجرای کار پدرش از درس خواندن کناره‌گیری می‌کند از آنجا که رفتار پدر موجب آن شده که اعتبار او زیر سوال برود و واو دیگر قادر نیست که با سربلندی در دانشگاه قدم بزند. در اینجا ناراحتی پسر از پدر به دلیل کار خلاف او نیست، همان‌جور که انتهای فیلم نشان می‌دهد او به محکوم کردن جسمین می‌پردازد از آنجا که او را مقصر در بلای رخ داده برای پدر می‌داند. در این نگاه خاص تمامی مشکلات و بلاهای انسانی منشأ فردی دارد.

تو حق داری که از هر مکانیسمی در جهت سرکوب دیگری استفاده کنی. دراین میان برنده کسی است که بازنده این جنگ نباشد. وودی آلن در این جنگ تمام عیار انسانی به هیچ نهادی رحم نمی‌کند. خانواده همواره قداست خاصی را در سینمای آلن داشته و به اشکال گوناگونی به آن رجوع می‌شود اما در این روند او همواره منتقد جدی عشق رمانتیک خانوادگی است. در فیلم «آنی‌هال» یا «منهتن» وودی الن عشق رمانتیک را با وجود آنکه لازم می‌داند اما در عین حال آن را موجب عذاب و ناراحتی افراد می‌داند. همان‌طور که در «عشق و مرگ» شخصیت‌های فیلم می‌گویند، «عاشقی زجر است. در راه دوری از درد نباید عاشق شد. اما دراینجا باز هم با وجود عاشق نبودن زجر هست. در نتیجه عشق یعنی زجر کشیدن؛ عاشق نشدن هم زجر کشیدن است، رنج بردن رنج بردن است. برای خوشحال بودن باید عاشق شد، برای خوشحال بودن باید زجر کشید، اما زجر کشیدن یک نفر را ناراحت می‌کند، در نتیجه برای ناراحت بودن باید عاشق شد یا عاشق شد تا زجر کشید یا از خوشحالی زیاد زجرکشید»... در این فیلم هم قضیه همین است.

جسمین با شوهری زندگی می‌کند که به تعهدات خود وفادار نیست و جسمین از این ماجرا زجر زیادی را متحمل شده. عشقی که در ‌‌نهایت تنها برای او ناراحتی و عذاب بیشتر را فراهم می‌آورد وموجب می‌شود که در ‌‌نهایت همانند یک دیوانه در خیابان با خود حرف بزند. خواهر او هم وضعیت مشابهی دارد، عشق برای او درد و رنج زیادی را در گذشته به دنبال داشته اما بازهم به دنبال آن است. افراد بلا‌ها و بدبختی‌هایی که عشق بر سر آنها می‌آورد را می‌دانند ولی بازهم به دنبال آن هستند. زندگی افراد فوق همواره با عذاب و ناراحتی تصویر کشیده می‌شود و تنها راه ممکن برای فرار از این مشکلات، رویایی‌سازی و ساختن دنیایی دیگر برای خود است.

رویا و فرار از واقعیت بخش مهمی از سینمای آلن است. در «رز بنفش قاهره»، کاراکتر اصلی به تلفیق سینما وزندگی واقعی می‌پردازد تا از مشکلات خود فرار کند. در «نیمه‌شب در پاریس» کاراکتر به گذشته فرار می‌کند تا از حال رهایی یابد. در جسمین محزون هم همین مورد به چشم می‌خورد. جسمین از‌‌ همان بچگی سعی کرده که خود را از واقعیت جدا کند. او حتی اسم خود را در بچگی که «جینت» بوده عوض کرده که با گذشته‌اش فاصله بگیرد. در سانفرانسیسکو با وجود آنکه با مشکلات فراوانی روبه‌رو است همواره برای خود رویا می‌بافد و گذشته خود را به یاد می‌آورد. او به آینده امیدوار است وفکر می‌کند که با رویا بافی راجع به آینده قادر است که از دردهای گذشته خود‌‌ رها شود. برای رهایی از درد ورنج‌ به خوردن قرص‌های

آرامش‌بخش می‌پردازد تا از دنیای واقعی فاصله بگیرد. نکته جالب در این است که بر‌خلاف فیلم اتوبوسی به نام هوس، کاراکتر به گذشته هنری، فرهنگی و شرافت و نجابتی که دنیای جدید آن را نابود کرده غبطه نمی‌خورد. او در غم از دست دادن راحتی و رفاه دنیای سرمایه داری است. دراینجا آلن از ارزش‌های جامعه جدیدی سخن می‌گوید که با زمانه تنسی ویلیامز، نویسنده اتوبوسی به نام هوس، مدت‌هاست که فاصله دارند. هر آنچه محکم و صلب بوده، بخار شده و به هوا رفته است.

با وجود آنکه تم‌های فیلم در بسیاری جهات تکرار دلمشغولی‌های گذشته آلن است.، اما در این روند آلن کمتر به شعار‌دهی مستقیم می‌پردازد. مدتی است که دیگر او به طور مستقیم پیرامون رابطه انسان‌ها سخن نمی‌گوید و کمتر جملات قصار و به یاد ماندنی خاصی را در کارهای او می‌توان شنید یا دیگر در سال‌های اخیر او به طور واضح با سکانس‌های روانکاوی پیرامون مشکلات زن‌ها و مرد‌ها بیننده‌هایش را روبه‌رو نمی‌سازد. این روند که ازفیلم «امتیاز نهایی» در سینمای آلن شروع شده این را به ذهن می‌رساند که آلن از دلمشغولی‌های جوانی خود دیگر کاملا فاصله گرفته. هنوز هم پرسش پیرامون اخلاق و جامعه یا عشق و هوس از موضوعات اصلی کارهای اخیر آلن است ولی این سوالات به طور نامحسوس‌تری مطرح می‌شوند. همانند فیلم فوق، پایان فیلم‌ها باز‌تر است و به بیننده این امکان داده می‌شود که خود تصمیم بگیرد. وودی آلن این روز‌ها کمتر شعار می‌دهد.

امیرگنجوی