جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا

در پیچ و خم های روستای خلیل آباد خمین


در پیچ و خم های روستای خلیل آباد خمین

روستاگردی در روستای خلیل آباد شهرستان خمین

در پیچ و خم‌های روستای خلیل‌آباد

از خمین که به سمت ده خلیل‌آباد حرکت کنی از همان ابتدا تفاوت‌های مناظر طبیعی در این جاده باریک برایت مشهود است. طبیعتی بکر و جادو کننده. در دو طرف جاده باریک تا چشم کار‌می‌کند بیابان است و کوه‌هایی که این بیابان‌ها را در حصار خود محدود می‌کنند. اگرچه چوپان‌هایی که این حوالی گله‌های خود را می‌گردانند به این مناطق بیابان می‌گویند، اما با توجه به این که هر چند متر به چند متر بوته‌ای روییده، نمی‌توان به آن با اطمینان بیابان گفت.

بوته‌های خودرو در این منطقه نام‌های متفاوتی دارند و البته محلی‌های منطقه همه از هر یک استفاده خاصی می‌کنند. مثلا "خوشاروزه" گیاهی کوچک با شاخه‌های زیاد و رنگ سبز کمرنگ است که محلی‌ها آنرا پودر کرده و در ماست ریخته و برای طعم بهتر ماست و گاه رفع شکم درد از آن استفاده می‌کنند. کتیرا هم یکی از بوته‌هایی است که در این زمین‌ها می‌روید و می‌گویند تاثیر مثبتی بر روی مو دارد.

شیوه چینش کتیرا در گذشته در نوع خود جالب بوده است. افرادی که قصد داشتند کتیرا بچینند در ابتدا با کدخداهای دهات‌های اطراف صحبت کرده و بیابان‌های اطراف ده را از آنها اجاره می‌کردند. به این ترتیب، دیگر چوپان‌های آن اطراف از رفتن به زمین‌های اجاره شده منع می‌شدند. آنگاه برای به دست آوردن کتیرا کناره‌های پایینی این گیاه پر تیغ و خار را با کارد خراش می‌دادند و چند روز بعد که صمغ آن خارج و خشک می‌شد به سراغ آن‌ها آمده و صمغی را که همان کتیراست جمع می‌کردند. به این ترتیب خطر خورده شدن کتیرا توسط گوسفندان گله‌ها هم وجود نداشت.

یکی دیگر از بوته‌هایی که در این صحراها می‌روید گون است. گون هم خارهای تیزی دارد. زنبورهای عسل در فصل مشخصی از سال از این گون‌ها تغذیه می‌کنند و آنطور که محلی‌ها می‌گویند طعم عسلی که از زنبورانی که از گون تغذیه کرده‌اند به دست می‌آید با عسل زنبورانی که از شهد گل تغذیه می‌کنند متفاوت بوده و خوشمزه‌تر است.

هر چند صدمتری که در جاده خلیل‌آباد جلو بروی چند درخت به چشمت می‌خورد که نشان از وجود قنات یا چاهی است در این منطقه خشک اما خنک. هر جا هم که چاه و قنات باشد روستایی هم هست. واقعیت این است که در این منطقه آب زندگی است، آب همه چیز است. اگرچه آفتاب داغ است اما باد خنکی به صورت می‌نشیند که نشان از طبیعت کوهستانی منطقه دارد. جلوتر که بروی متوجه می‌شوی هوا چقدر متغیر است. هر چند متر یک بار سایه ابری روی ماشین می‌افتد و سایه می‌کند و باز کمی که جلوتر بروی ابر کنار می‌رود.

دو سه امامزاده هم در این مسیر وجود دارد که البته قدمت چندانی ندارند و به گفته محلی‌ها سیدهایی بوده‌اند که در همین صد سال اخیر اینجا می‌زیسته‌اند و فوت کرده‌اند. داستان‌های جالبی هم از زبان محلی‌ها درباره باطن و قدرت‌های ماورا طبیعی این امازاده‌ها نقل می‌شود. مثلا گفته می‌شود سال‌ها پیش کودکی از ده خود که فاصله زیادی تا این امامزاده دارد می‌آید تا تخم مرغ هایش را فروخته و برای خانه نفت بخرد؛ اما تخم‌مرغ‌ها از دستش می‌افتند و می‌شکنند.در همین موقع سید این امامزاده که آن وقت زنده بوده بشکه کودک را در آب زده به او می‌دهد تا به‌جای نفت به خانه ببرد. وقتی کودک به خانه می‌رسد و آب را در بخاری می‌ریزد با نهایت تعجب می‌بیند که آب نفت شده و می‌سوزد. همین داستان را برخی دیگر از محلی‌ها به شکل دیگر نقل می‌کنند و می‌گویند کودک از سرما و خطر حمله گرگ مجبور به بازگشت می‌شود و پیر قصه همه در راه آب به او می‌دهد که باز در آخر قصه تبدیل به نفت می‌شود. باز محلی‌ها می‌گویند یک بار بولدزر خواسته این امامزاده را خراب کند که دستی از گور بیرون زده و مانع او شده است.

یک مکان مقدس دیگر هم روی یکی از کوه‌های اطراف هست که به سه خواهران معروف است. سه خواهران هم داستان خودش را دارد. محلی‌ها می‌گویند ماجرا از این قرار است که سه خواهر می‌خواسته‌اند به روستای خود بروند که مردی بد طینت که می‌خواسته به آنها تجاوز کند تعقیبشان می‌کند. سه دختر از خدا می‌خواهند که نجاتشان دهد و خدا آنها را به بالا برده و در بالای کوه می‌گذارد. باز محلی‌ها می‌گویند که کمی از چادر این سه خواهر از لای قبر معلوم است. نشان این منطقه از کنار جاده چند درختی است که در میانه‌های ارتفاع یک کوه روییده‌اند و سر به آسمان کشیده‌اند.

به روستای خلیل‌آباد که وارد شوی می‌بینی بخش‌هایی از جاده‌های روستا آسفالت شده‌اند و بخش‌هایی همچنان خاکی است. خانه‌ها هم همینطور هستند یعنی برخی همچنان کاه‌گلی‌لند و برخی دیگر همچون خانه‌های شهری توده‌هایی از سیمان و تیر آهن.

اما هرچه که باشد اینجا ده است و وقتی به منطقه‌ای از روستا می‌رسی که جاده خاکی و خانه گلی در کنار هم نشسته‌اند ناخوداگاه احساس بهتری از این همنشینی به دلت می‌نشیند.

در روستای خلیل‌آباد کار اکثر مردم دامداری و شبانی است. برخی چند گاو نگه می‌دارند که عمدتا تعدادشان از پنج تجاوز نمی‌کند و برخی تعدادی گوسفند دارند که به چوپان داده یا خود آنها را به چرا می‌برند.

در این میان برخی از روستایی‌ها هم کشاورز هستند که عمدتا گندم دیم می‌کارند. بعضی دیگر هم تاکستان‌های انگور دارند که برای آبیاری آنها از چاه و قنات‌ بهره می‌برند. در این سال‌ها به خاطر خشکسالی و کمبود آب بسیاری از چاه‌ها و قنات‌ها خشک شده‌اند اما خوشبختانه برخی هم همچنان آب دارند.

اگر کمی خوش‌شانس باشید و هنگامی به روستای خلیل‌آباد سفر کنید که عروسی در آنجا برپاست می‌توانید شاهد مراسم عروسی خاص این منطقه باشید که اهالی به آن "سیل عروس" یعنی نگاه کردن به عروس می‌گویند. این مراسم که عمدتا در نزدیکی خانه پدری داماد برگزار می‌شود به این‌گونه است که داماد به پشت‌بام رفته و از آنجا یکی دو کیلویی سیب و انار را به سمت جمعیتی که پایین خانه مشغول برگزاری جشن هستند می‌ریزد و پسرهای جوان دست دراز کرده برای گرفتن سیب و انارها به هوا می‌پرند. علت این رسم هم آن است که گفته می‌شود گرفتن این سیب و انارهایی که داماد پرت می‌کند شگون دارد. بعد از این ماجرا داماد از پشت بام پایین آمده و به کنار عروس می‌رود. سپس با نزدیکی به غروب خورشید جمعیت آتشی روشن می‌کنند و عروس و داماد باید دور آتش بگردند که به نظر می‌رسد این رسم هم به دلیل احترامی که ایرانیان همواره برای آتش قایل بوده‌اند صورت می‌پذیرد. بعد از این اما عروس و داماد بر روی تختی که برای آن‌ها برپا کرده‌اند می‌نشینند و کودک ۳یا۴ساله‌ای را نزد آنها می‌آورند تا داماد به او کادویی را که از قبل آماده کرده است بدهد. نکته جالب اما در راه رفتن عروس است که به ازای هر گامی که او به جلو بر می‌دارد تا روی تخت بنشیند باید داماد مبلغی به عنوان شباش به او هدیه بدهد. سپس مراسم رقص و پایکوبی مهمانان که با تلفیقی از موسیقی لری و فارسی همراه است برگزار می‌شود و سپس درحالی که هوا هم دیگر تاریک شده و غروب شده است عروس را به خانه می‌برند و زنان برای "سیل عروس" یعنی نگاه کردن به او به نزد او می‌روند.

از عروسی گذشته و به گشت و گذارمان در خلیل‌آباد بر‌می‌گردیم. در نزدیکی خلیل‌آباد روستایی به نام مزرعه‌‌نو وجود دارد که محلی‌ها به آن "مزران‌نو" می‌گویند. بر اساس آنچه که ساکنین این منطقه می‌گویند قبل از انقلاب آب این منطقه خشک شده بوده و ساکنان می‌خواسته‌اند مهاجرت کنند اما به مدد سدی که جهاد سازندگی احداث کرده حالا یک دریاچه در نزدیکی روستا شکل گرفته و بسیاری از چاه‌ها هم از کنار این سد سیراب شده‌اند.

آسمان آبی بی‌انتها، درختان بادام و ابرهایی که گویی آسمان را نقاشی کرده‌اند منظره‌ای بر فراز این منطقه به وجود آورده‌اند که سخت دیدنی است. چند چوپان در منطقه‌ای مشرف به دریاچه کپری برپا کرده‌اند تا هنگامی که گله توقف کرده در آنجا نشسته و از طبیعت زیبای منطقه بهره‌مند شوند. طبیعتی که آرامشی جاودانه را بر روح آدمی مستولی می‌کند. طبیعتی که نه تنها در طبیعت خلیل‌آباد و از پس هر کوه و چشمه‌ این منطقه موج می‌زند بلکه اگر با ساکنان آن هم سخن شوی می‌فهمی که در دل این مردم هم هر لحظه جریان دارد. آرامشی که همیشه در این روستای زیبای استان مرکزی و در این قلب تماشایی کوهستان‌های ایران جاودانه خواهد ماند.

نادر نینوایی