چهارشنبه, ۲۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 12 February, 2025
جوزف استیگلیتز به قلم خودش
![جوزف استیگلیتز به قلم خودش](/web/imgs/16/138/5paqz1.jpeg)
"جوزف استیگلیتز" امروز یكی از شناختهشدهترین چهرههای علمی و سیاسی در حوزه اقتصاد به شمار میرود. گرچه عنوان برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال ۲۰۰۱ یا معاون بانك جهانی یا ریاست شورای مشاوران اقتصادی "كلینتون" برای شهرت یك اقتصاددان كافی است اما استیگلیتز را بیشتر با مواضع انتقادیاش در برابر نهادهای پولی و مالی بینالمللی میشناسند. وی كه از وجاهت بالایی در حوزههای دانشگاهی و آكادمیك برخوردار است, تحلیل و تجویزهای اقتصاد متعارف (نئوكلاسیك) درباره بهبود وضع كشورهای در حال توسعه و نظام تجارت جهانی را ناقص و ناعادلانه میداند. جهت آشنایی با یكی از مطرحترین نظریهپردازان توسعه و تجارت, در این شماره به معرفی شخصیت, دیدگاهها و نقد برخی آثار استیگلیتز میپردازیم.
من جوزف استیگلیتز در نهم فوریه سال ۱۹۴۳ در شهر گری ؛ شهری در پایینترین نقاط ساحلی دریاچه میشیگان واقع در ایالات ایریلنا متولد شدم. هم پدر و هم مادرم در محدودهٔ شش مایلی شهر گری در اوایل قرن بیستم متولد شدند و تا سال ۱۹۹۷ نیز در همین منطقه سكونت داشتند. در فضای شهر گری چیزی بود كه افراد را به علم اقتصاد رهنمون میساخت: اولین برنده جایزه نوبل اقتصاد "پائول ساموئلسون" نیز همانند بسیاری دیگر از اقتصاددانان معروف اهل گری بود (ساموئلسون در معرفینامه دكتری كه برای من نوشت من را به عنوان بهترین اقتصاددان شهر گری معرفی نمود). مسلماً، فقر، تبعیض و بیكاری شدید این سؤال را در ذهن جوانان تداعی میكرد كه چرا این معضلات وجود دارند و چه كاری از دست ما بر میآید؟
من در خانوادهای بزرگ شدم كه در آن به شدت مسائل سیاسی مطرح و بحث میشد. خانواده مادری من دموكراتهای جدید بودند. دایی من یك حقوقدان بسیار موفق و كارفرمای املاك و مستغلات و شدیداً طرفدار نیروی كار بود. پدر من از سوی دیگر شاید بیشتر بتوان گفت یك دموكرات جفرسونی بود ـ یك تاجر كوچك شخصی (مستقل از نمایندگیهای بیمه). او مكرر از محسنات خود ـ اشتغالی ، رئیس خود بودن و خود اتكایی سخن میگفت. او در مورد كسب و كارهای بزرگ نگرانی و هراس داشت و قوانین مربوط به رقابت را ارزیابی مینمود. من او را در طول نزدیك به یك قرن زندگیاش محافظه كار و جنگنده با تغییرات محسوس و اساسی در جامعه آمریكا میدیدم به گونهای كه با تغییرات حاصله نیز منطبق و موافق میگردید. در میانه دهه هفتاد از بزرگترین حامیان حقوق شهروندی گردید او درك عمیقی از مسؤولیتهای اخلاقی و شهروندی داشت. ایشان یكی از معدود افرادی بود كه اصرار زیادی بر تأثیر پرداخت یارانه در تأمین اجتماعی داشت. پرداختهایی به منظور كمك به خانوادهها كه تأثیر زیادی بر رفاه آینده و دوران پیری مردم میگذاشت. (این طرز تفكر به كمك من آمد؛ بویژه در زمان مشاورت كلینتون).
برای تحصیل به مدارس عمومی فرستاده شدم, مدرسهای كه در عین وجود تبعیض نژادی (مانند بیشتر شهرهای آمریكا) دارای انسجامی اجتماعی از انواع گروهها و خانوادهها بود. در مدرسه گری همه دانشآموزان مجبور بودند دو حرفه را یاد بگیرند كه من چاپ و الكتریسته را انتخاب نمودم. هرچند داشتن معلمان متعهد برای من فرصت خوبی تلقی میشد اما عمده بار یادگیری بر دوش خودم بود. فعالیت جانبی دیگری كه در شكلگیری علایق من نسبت به "سیاستهای عمومی" نقش مهمی داشت، انتخاب یك موضوع ملی برای بحث و جدل یك ساله بود. برخی از این مسائل نزدیك چهل سال ذهن من را مشغول كرده بود. طرح بحثهای مداوم علاوه بر اینكه انگیزه من را بر میانگیخت، سبب میگردید به بسیاری از جنبههای ناشناخته موضوع در آن سن آشنا گردم.
اغلب تجربیات سازنده تفكرات من در بین سالهای ۱۹۶۳ ـ ۱۹۶۰ در دانشگاه Amherst شكل گرفت. Amherst دانشگاه هنرهای آزاد بود كه به دانشجویان آموزشهای وسیعی در زمینههای انسان شناسی، علوم و علوم اجتماعی ارایه میداد. علاوه بر آن ارتباط بسیار نزدیك دانشجویان با اساتید و شیوه تدریس سقراطی (طرح سؤال مرتبط با پاسخ سؤال دیگر) سبب میگردید تا پاسخ به سؤالات برای ما بسیار سهل گردد. در اتمسفر موفقیتهای زیادی داشتم و در اواخر دوره سه ساله در فیزیك نیز متخصص شدم. دورههای مختصری نیز در ریاضیات، تاریخ, انگلیسی, فلسفه، بیولوژی و شیمی پشت سر گذاشتم كه تأثیر زیادی در نظریات آتی من داشت. برای مثال مباحثی كه در مورد تمدنهای مختلف در دوره تاریخ مطرح میشد، تفكرات من در مورد "جهانی سازی" را سه دهه بعد شكل داد.
هرچند به تمامی دورههای ذكر شده علاقهمند بودم، اما علاقه بسیاری به علم اقتصاد در من وجود داشت. آشنایی اولیه من با اقتصاد توسط سه استاد صورت گرفت. كلری كه بعداً رئیس دانشگاه كلمبیا گردید به من مباحث اقتصاد خرد و اقتصاد كلان را آموخت وی به جای استفاده از متون متعارف علم اقتصاد از كتابی با نام "اقتصاد كنترل" كه به چگونگی عملكرد بازار و چگونگی ایجاد جایگزین توسط برنامهریزی و میپرداخت، بهره میبرد نلسون كه به من اصول علم اقتصاد را آموخت نیز اقتصاد سیاسیدان پرنشاطی بود و در شكلگیری بهرهمندی از سیاستهای اقتصادی نقش به سزایی ایفا نمود و بالاخره بیلس كه دانش آموخته MIT در تكنیكهای ریاضی بود كه بعدها مورد توجه قرار گرفت.
در بهار سال آخر دانشگاه تصمیم گرفتم كه در اقتصاد متخصص شوم و فكر میكردم تخصص در اقتصاد به همراه قابلیت بالای در من ریاضی، در حل مسائل مهم اجتماعی راهگشا خواهد بود و علاوه بر آن علاقه من به تاریخ و نوشتن برآورده خواهد شد. با توصیه اساتید به دانشكده تحصیلات تكمیلی رفتم و بعد از آن تحصیل در MIT برای من مهیا گردید. هدف من برخلاف سایر دانشجویان یادگیری هرچه بیشتر در زمانی هرچه كوتاهتر بود.
تلاش برای یادگیری مرا از فعالیتهای سیاسی نیز باز نداشت و هم در Amherst و هم در MIT عضو فعالی در شورای دانشجویی بودم و نظرات خود را به شدت پیگیری مینمودم هر چند مخالفان زیادی نیز داشتم. عمده فعالیتهای من به عنوان رئیس شورای دانشجویی برای ارتقای تغییرات اجتماعی بود.
تحصیلات من در MIT دو سال طول كشید. این دانشگاه در آن زمان از بهترین اساتید بهره میبرد. چهار برنده جایزه نوبل در اقتصاد، استاد من بودند (ساموئلسون, سولو, مودیگلیانی و ارو). در MIT تعامل بالایی بین دانشجویان و دانشكده وجود داشت. با گروهی از دوستان اقتصاددان و علومسیاسی (كه تعداد قابل توجهی از آنها از هاروارد مدرك گرفته بودند) بیشتر اوقات باهم بودیم و اغلب در مورد خطاها و اشتباهات مدلهایی كه به ما تدریس میشد. مباحث طولانی صورت میگرفت و اغلب به روش تغییر و اصلاح مدلها و گاهی اوقات به چگونگی تغییر جهان پرداخته میشد. یكی از دوستان در این گروه هندی بود كه از او داستانهای زیادی از تجربیات استعماری یاد گرفتیم. اولین مقاله من در آن سالها با همكاری "جورج اكرلف" برنده انجمن اقتصادسنجی دانشگاه شد.
دو سال بعد از فراغت از تحصیل فرصت شگفتآوری به من پیشنهاد گردید. ویرایش "مجموعه مقالات ساموئلسون". ساموئلسون برای من سرمشق و نمونه بود. یادگیری از او بسیار با ارزش بود و كارهایش بسیار وسیع و عمیق و تازه مینمود. او بسیار زیبا و بسیار عمیق مینوشت. برای سالهای زیادی بعد از ترك MIT به جای تحسین كارهای خودم، به عنوان بهترین ویرایشگر ساموئلسون شناخته میشدم.
در تابستان سال بعد از آن به همراه اقتصاددان بزرگ هیروفامی اوزاوا كه از استانفورد به شیكاگو آمده بود و دوازده فارغ التحصیل دیگر, برای كار و تمركز بر روی یك تئوری دور هم جمع شدیم و بر روی تئوری رشد ـ كه دو دههٔ بعد از آن با نام تئوری رشد درونزا مشهور گردید ـ و تغییرات فنی كار میكردیم. بعد از اتمام این دوره نیز همكار تحقیقاتی "سولو" در دانشگاه شیكاگو برگزیده شدم. سپس یك فرصت تحقیقاتی دو ساله در دانشگاه كمبریج برایم مهیا شد كه در آن زمان (در كنار شیكاگو و MIT) از سه قطب مكاتب اقتصادی (معابدسهگانه) به شمار میرفت. در معبد كمبریج بزرگانی چون "كاهن, رابینسون, كالدور, مید و سرافا" خدایی میكردند. در آنجا خانم جون رابینسون به عنوان استاد مشاور من برگزیده شد و از من خواست تا دوره لیسانس خود را دوباره از نو بگذرانم و معتقد بود مدتی طول خواهد كشید تا ضررهای آموزش در MIT مرتفع گردد. ما روابط پرفراز و نشیبی با یكدیگر داشتیم و در نهایت من كارم را با "فرانك هان" ادامه دادم. تحقیقات من در این مقطع بر رشد، تغییرات فنی و توزیع درآمد متمركز گردید یعنی چگونه رشد, توزیع درآمد را متأثر میكند و توزیع درآمد چگونه بر رشد تأثیر دارد؟ این موضوع جذابیت چندانی میان اساتید اقتصاد نداشت. اما موضوع دلایل و نتایج نابرابری همچنان یك دغدغه اصلی من بود و همین موضوع من را به سوی "اقتصاد اطلاعات" رهنمون ساخت.
در شیكاگو پروژههای زیادی توسط من اجرا شد به عنوان نمونه میتوان به بررسی ارتباط بین توزیع درآمد و رفتار كوتاه مدت اقتصاد كلان با كمك سولو و همچنین بررسی مكانیسم پویایی در رفتارهای سیكلی كه تكمیل كار متلی بود را با همكاری آكرلف اشاره نمود. اغلب تحقیقات من در این دوره متمركز بر كشف منطق مدلهای اقتصادی و بازنگری در مدلها بود.
با بررسی موضوعاتی كه امروزه به عنوان اقتصاد اطلاعات شناخته میشود عمق آموزشهای من در MIT و Amherst به كمك من آمد. از طرفی اولین دورهای كه من به عنوان یك كمك استاد سپری كردم علم آمار بود كه تمركز بر استفاده از تئوری احتمالات برای استنباط آماری (به جای آمار كلاسیك) داشت، كه بسیار از این تئوری تصمیمگیری آماری متأثر شدم و هرگز دوره دیگری را با او نگرفتم. همانگونه كه در سخنرانی نوبل خود ذكر كردم، زمانی را كه در كنیا صرف كردم در شكلگیری و گسترش ایده اقتصاد اطلاعات بسیار تأثیر داشت در آنها همه چیز برای من سؤال بود؟! دلیل این امر تا حدودی به این مسأله برمیگشت كه در اقتصادی بودم كه كامل با آنچه در آن بزرگ شده بودم متفاوت بود و سؤالاتی به ذهن من میرسید كه برای ساكنان آنجا مطرح نبود. به طور مشابه، بزرگ شدن و رشد یافتن در شهر گری, تغییر روشن و مزیتهای آشكاری در مقایسه با همكلاسیهایم كه در شهرهای مرفهنشین بزرگ شده بودند، به من داده بود. آنها به راحتی مقالات متعادل رقابتی را مطالعه میكردند كه در آن تبعیض وجود نداشت و با وجود اینكه آنها افراد و بنگاههای غیر تبعیضی بودند برای مزد دادن تبعیض بین افراد قائل میشدند. من دریافتم كه تبعیض وجود دارد و مسلماً یكی یا بیشتر از فروضی كه در تئوری به كار رفته اشتباه است و وظیفهٔ من به عنوان یك تئوریست مشخص كردن فروض انتقادی بود.
موضوع مورد علاقه قدیم من ـ زمانی كه در دبیرستان بودم ـ سازماندهی اقتصادی بود. من در میانه جنگ سرد بزرگ شدم و در آن زمان به نظر میرسید كمونیسم رشد اقتصادی سریعتری را تجربه میكند اما به قیمت آزادی. به نظر میرسید كه اغلب جهان در زیر یوق استعمار رنج میبرند و از دموكراسی و رشد اقتصادی محروم هستند و این به ظاهر متضاد و ناسازگار با اصولی است كه تا به حال من فراگرفته بودم. اقتصاد بازار ظاهراً با دورههای مكرر بیكاری مورد هجوم قرار گرفته بود و سهم بزرگی از مردم را در فقر رها كرده بود.
در این بین سیستم بنگاههای خود مدیریت شده یوگسلاوی توجه من را به خود جلب كرده بود. ظاهراً اقتصاد ابزارهایی را فراهم كرده بود كه فرد میتوانست این سیستمهای اقتصادی جایگزین را تحلیل كند. سؤال اساسی كه به ذهن خطور میكرد این بود كه چگونه و با چه مكانیسمی سیستمهای جایگزین، مسائل جمعآوری، تحلیل و انتشار اطلاعات را مورد توجه قرار میدهند و براساس اطلاعات ناقص تصمیمگیری میكنند. فهم محدودیتهای بازار ـ به اصطلاح شكست بازار ـ یكی از تمركزهای اصلی تحقیقات من قرار گرفت. بعد از مطالعات زیاد روی كارهای شومپیتر و بویژه بحث تغییرات فنی، به مدلسازی نتایج پرداختم و دریافتم هرچند شومپیتر برای اولین بار سؤال خوبی در این زمینه مطرح نموده اما پاسخ صحیحی به آن نداده است.
ارتباط نزدیك میان كاری كه من بر روی اطلاعات انجام داده بودم و تغییرات فنی به من اجازه داد تا مدل رقابت شومپیتری را طراحی نمایم و به سرعت به این مطلب پی بردم كه برخی از نتایج پذیرفته شده رقابت شومپیتری صحیح نیستند. بحثهای زیادی در زمینه ماهیت اقتصاد بازار و "روند تكاملی" آن وجود داشت. در اوایل دهه هفتاد كارهای زیادی برای مدلسازی "روند تكاملی بازار" صورت نگرفته بود. من به ارزیابی پروسههای تكاملی علاقهمند گردیم. چرا بازارهای آزاد، به خودی خود، به سوی كارآیی و یا تكامل مطلوب پیش میروند؟ این سؤالی است كه اكنون نیز به درستی پاسخ داده نشده است.
Gary.
- Self-emplyment.
- Liberal Arts.
- Arnold collery.
- Abba Lerners "Economics of contral".
- James Nelson.
- Ralph Beals.
- Samuelson, Solow, Modigliani, Arrow.
- Hirofumi Ozawa
- Joan Robinson.
- Economics of Information.
- Self managed firms.
- Imper Fed in formation.
- Sh
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست