دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
متفکر مشاهده گر
در تفکر متعالی، متفکر، مشاهده گر نیز هست. اگر ظاهرگراست باطنگرا هم هست. زیرا او تسلیم نور است و نور کامل است. او با سؤال خود نور را جستجو میکند و با چشمان خود آنرا مییابد و از آن بهره مند میگردد. سرانجام او آنقدر مییابد که به چشمهای از نور بدل خواهد شد. . .
متفکر مشاهده گر در برخورد با چیزها سؤال میکند یعنی چه؟ و مفهوم را مییابد. و اینگونه جریان شناخت باطنی در زندگ یاش پدیدار میگردد. برای یافتن معنا تلاش میکند آنگاه حتی اگر معنا را پیدا نکند معنا او را مییابد.
شناخت مانند دانهایست که پوست آن صورت است و مغز آن معنی. او پوسته را میشکند و مغز را میخورد. به باطن امور توجه میکند و آنرا میفهمد در این حال رابطه باطن او با باطن هستی برقرار میشود و جریانی زنده میان این دو برقرار میگردد.
با آنچه مواجه میشود گوش میکند، به اعماقش گوش میکند، میفهمد که چه میخواهد بگوید. به پشت پرده هایش نظر میافکند و میبیند او کیست و منظورش چیست؟ به صورتها اکتفا نمیکند و سیرتها را نگاه میکند. از بیرون چیزها میگذرد و به درون چیزها میرود.
اول از مهمترین امور شروع میکند و آنها را به فهم میرساند. از خود و از ضروریترین ابعاد زندگیاش شروع میکند. از کلام که اثری تعیین کننده بر سرنوشت دارد. از اندیشه ها و بینش های بنیادی. از عادات و اعمال و روابط. از قالبی که در آن است و نقشی که در اجتماع و خانواده به عهده گرفته است. از آنچه در زندگیاش به کرّات تکرار میشود. اول به سراغ تعیینکنندهترین عوامل زندگیاش میرود. به اصلها میپردازد و فرعها را کنار میگذارد. به حساسترین امور توجه میکند و مفهوم آنها را مییابد. این فهم خودبخود اثر خواهد کرد. شاید به آهستگی اما اثر خواهد کرد. شناخت باطنی محصولات فراوانی دارد و انسان به این محصولات شدیداً نیازمند است.
او باید جریان فهمیدن و نه صرفاً نامیدن را شروع کند. مهم شروع آن است. اصراری بر این نیست که حتماً فهمیده شود چون حتی اگر کسی راه را برود و نفهمد که این بعید است، جریان تفکر به حرکت خود ادامه میدهد و بالاخره فرد را به معنی میرساند. و گاهی این معناست که بسوی او میآید و بر او آشکار میگردد. وقتی آن را فهمید باید خود را به نرمی با آن متناسب کند. مجبور نمیکند بلکه به نرمی هماهنگ میکند. وقتی متوجه شد، توجه اش را کاملتر میکند. به فهم اش میافزاید تا در موضوع کامل شود. با کامل شدن آن، عبور او به سرعت رخ میدهد و اقتدارش بر آن به اوج میرسد.
تا فهم اش در موضوع کامل نشده، تا روشنی بدون ابهام حاصل نشده قضاوت نمیکند و حکم را صادر نمیکند.
و اگر با وجود کامل نشدن معنی، مجبور به قضاوت شد، از حکم قطعی میپرهیزد و به شاید چنین باشد یا قویاً چنین است اکتفا مینماید.
بدی و باطل را به شدت انکار و محکوم میکند و در این تردید ندارد اما به یاد دارد که حق و باطل دارای نشانه هایی معلوم اند.
قضاوت و صدور حکم، جریان فهم را متوقف میکند پس خوبتر آنکه هنگامی رخ دهد که دانایی در موضوع، به تناسب شرایط، کامل شده و اگر لزومی به آن نیست چه بهتر که حتی در چنین شرایطی هم از آن پرهیز میکند.
هوشیاری با درد همراه است، درد زایش و تولد و نه مانند رنج پنهانی که در نادانی و جهل نهفته شده. پس اگر هوشیار میشود درد پنهاناش آشکار میشود و همین درد است که او را وادار به حرکت و تغییر میکند. هوشیاری اجازه نمیدهد در خواب و غفلت بمیرد بلکه وقتی که بیدار میشود و درد را حس میکند، فکر درمان او را در برمیگیرد و به سعی نجات وامیدارد. این فهم پرده را کنار میزند و زشتیها و بدیها را نشانش میدهد. و اگر دید وضع خیلی خراب است یعنی دگرگونیها آغاز شده. فکر نمیکند که بد شده است، بلکه بر بدی آگاه شده. اینها بوده حالا بر او آشکار گشته.
سعی میکند بداند اما اصرار نه. و اصرار نمیکند که در این زمان حتماً آنچه را که میخواهد بداند بر او فاش شود. نباید سخت باشد که میشکند.
معنی لایه لایه است لایه های نورانی. چون خود معنا نور است. نادر است که این نور به یکباره در اوج خود آشکار شود بلکه به تدریج شدت نورانیت را میتوان تجربه کرد. پس انتظار ندارد در یک آن، آنچه را که میخواهد بفهمد.
میگذارد ذهنش در جهت نوریابی فعال باشد. برای این کار لازم است پیوسته نور را جستجو کرد و آماده آمدنش بود. نمیگذارد ذهنش بخوابد. میتواند آنرا با سؤال هم بیدار نگه دارد.
شاید بعد از مشاهده خود بی اختیار بگوید وای بر من. و این همان اعتراف است. اگر از آن بیزار باشد و پشیمانی و حسرت او را دربرگیرد پس در حال توبه کردن است. و توبه راهیست برای پاک شدن و تطهیر گشتن. وقتی عمیقاً دانست که چه میگذرد، در چه وضعی است و کیست، همین دانایی گشاینده است و امکان عبور و خلاصی از این وضع را فراهم میکند، و او خودبخود به جانب وضع مطلوب پیش میرود. شاید کمی زیاد زمان ببرد و شاید زمانی کم. این به اندازه فهم و شدت قصد او وابسته است.
خود رابه زور و فشار مجبور به فهمیدن نمیکند بلکه آن فشار و جبر را مشاهده میکند تا از آن بگذرد.
باید این تمرین را با حفظ اولویتها با هر چیزی که با آن مواجه میشود ادامه دهد. بعد از استمرار آن که به اشباع منجر میشود، این جریان خودبخود ادامه مییابد. او خودبخود معانی چیزها را میداند و خودبخود باطن امور را میفهمد.
و هر چه ظرفیت او بزرگتر شود، امکان دریافت نور بیشتری فراهم میگردد و به آشکاری آن نور مادر که سرچشمه همه نورهاست نزدیکتر میشود.
و هم آنچه را که به او گذشته است مرور میکند و معنایش را به نگاه میآورد. مفهوم آنچه امروز و این هفته و سالها بر او گذشته است را بازمییابد و روند تخریبها را کاهش میدهد. . .
یونس محمدیان
برگرفته از کتاب تعالیم حق
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست