پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

ضرورت ساختی کارکردی روشنفکری دینی


ضرورت ساختی کارکردی روشنفکری دینی

انقلاب های فکری, علمی و صنعتیِ قرن های ۱۷ و ۱۸ و دنبالۀ آن در دهه های اخیر, یعنی انقلاب اطلاعاتی و رسانه ای, تغییراتی در درون جوامع و روابط بین آنها ایجاد کرده که باعث شده ساختارهای جامعۀ جدید اساساً متفاوت و متمایز از جوامع سنتی باشد کمتر کسی است که در تفاوت جدیِ ساختارهای اجتماعی اقتصادی جامعۀ جدید با جامعۀ سنتی تردید داشته باشد

مردی میان‌سال و کم سواد را می شناسم که صاحب مغازه‌ای در محله‌ای تقریباً حاشیه‌ای و مهاجرنشین و از نظر افتصادی پایین در شهر کرج است و گاه که گذارم به آنجا می افتد، اگر مشتری دیگری نداشته باشد، گفتگویی می‌کند و دردِ دلی. مردی متدین و روشن ضمیر و کاسبی درست کار و با انصاف است. یکی- دو هفته قبل، مطالبی گفت که شنیدنی است و بهانه‌ای برای نوشتن این یادداشت شد. ابتدا مضمون گفته‌های او را نقل می‌کنم و سپس نتیجه‌گیری و یادداشتی با عنوانی که ملاحظه کرده‌اید. به امید اینکه نکته‌هایی برای تأمل داشته‌باشد.

می‌گفت: «فرصت و توفیق ندارم برای ادای نماز جماعت، هم ظهر و هم شب به مسجد بروم ولی هر روز غروب برای نماز جماعتِ مغرب و عشا به مسجد می روم». از مداح و نیز از امام جماعت گلایه داشت و چون رابطۀ دوستانه‌ای با آنها داشت گلایه‌ها را به خود آنها هم گفته بود. گلایه‌اش از مداح این بود که هر روز، بین دو نماز شروع به مداحی می‌کند و چون صدایش به سرش خوش می‌آید، بدون توجه به وقت، مردم را معطل می‌کند. می‌گفت: «مردم می‌روند نماز جماعت بخوانند نه مداحی او را بشنوند و او اگر می‌خواهد مداحی کند، یا جلسۀ جداگانه‌ای بگذارد یا به جای بین دو نماز، بعد از نماز عشا مداحی کند تا هر کس مایل بود بنشیند و دیگران بتوانند به کار و زندگی‌شان برسند». از امام جماعت گلایه داشت که گاه حرف‌های عجیبی می‌زند که به آدم‌ها برمی‌خورد و در شأن دین نیست. مثلاً چندی قبل، روایتی نقل کرده که ما باید آب خوردن را از الاغ یاد بگیریم. می‌گفت: «به امام جماعت گفته‌ام چرا این چیزها را می‌گویی که باعث می‌شود مردم نسبت به دین بدبین شوند» و پاسخ شنیده که این‌ها در کتاب‌ها آمده است. می‌گفت: «به او گفته‌ام من که سواد درست و حسابی ندارم هم می‌فهمم که این حرف‌ها اگر واقعاً هم درست باشد، به این دلیل آمده که نکته‌ای را به زبان مردم آن روزگار به آنها حالی کنند و امروز دیگر نباید با همان زبان صحبت کرد».

اما منظور من از نقل این گفتگو، توجه به حداقل دو نکته و سپس ورود به بحث اصلی است. نکتۀ اول اینکه در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که حتی یک آدم کم‌سواد که دغدغه و علایق دینی دارد، با نوعی عقلانیت انتقادی به سخن مبلغان دینی می‌نگرد و صرفاً یک شنوندۀ منفعل نیست. به عبارت دیگر، انگارۀ دوگانۀ عالم و عامی که پیشتر بر رابطۀ عالمان دین و سایر مردم حاکم بود، دیگر چندان موجه و کارکردی نیست. نکتۀ دیگر اینکه انتخاب و گزینشگری در مراسم و فعالیت‌های دینی، حتی برای آدمی در آن سطح هم موضوعیت دارد. به همین دلیل او مجاز و پسندیده نمی‌داند که مداح در فاصلۀ بین دو نماز خود را بر همۀ حاضرانی تحمیل کند که دست کم برخی از آنها فقط برای نماز آمده‌اند و نه مداحی.

وقتی فردی با این ویژگی‌ها، با نوعی عقلانیت انتقادی و نوعی گرایش به رسمیت شناخته‌شدن حق انتخاب افراد با متولیان دین برخورد می‌کند، تکلیف دیگرانی که از سطح دانش بیشتر و موقعیت‌های اجتماعی- اقتصادی بالاتر برخوردارند، روشن است. شاید همین حکایت ساده، دلالتی داشته باشد بر مدعایی که در عنوان این یادداشت آمده است: روشنفکری دینی در جامعۀ جدید دارای ضرورت ساختی- کارکردی است. و اما تفصیل سخن:

انقلاب‌های فکری، علمی و صنعتیِ قرن های ۱۷ و ۱۸ و دنبالۀ آن در دهه های اخیر، یعنی انقلاب اطلاعاتی و رسانه‌ای، تغییراتی در درون جوامع و روابط بین آنها ایجاد کرده که باعث شده ساختارهای جامعۀ جدید اساساً متفاوت و متمایز از جوامع سنتی باشد. کمتر کسی است که در تفاوت جدیِ ساختارهای اجتماعی- اقتصادی جامعۀ جدید با جامعۀ سنتی تردید داشته باشد. تغییرات ساختاری، کارکردهای نهادهای مختلف اجتماعی را نیز دستخوش تغییر کرده‌است و صورت‌هایی از این نهادها که در جامعۀ سنتی کارکردی داشتند، دیگر در جامعۀ جدید، با تغییرات بوجود آمده، نه تنها هماهنگ نیستند بلکه مشکل‌آفرین می‌گردند. به عنوان مثال، اگر خانوادۀ گستردۀ پُرفرزندِ مردسالار در جامعۀ سنتی، با اقتصاد کشاورزی، سطح پایین بهداشت و مرگ و میر بالا و ...، نه‌تنها مشکل‌آفرین نبود، بلکه مفید و دارای ضرورت کارکردی بود، در جامعۀ جدید، این خانوادۀ هسته‌ایِ کم فرزند و مبتنی بر برابری زن و مرد است که دارای ضرورت کارکردی است. به عبارت دیگر، خانواده پاسخگوی یک ضرورت کارکردیِ روانی- اجتماعی است و این ضرورت باعث می‌شود که همواره و در همۀ جوامع وجود داشته باشد اما صورت‌های کارکردی آن در جامعۀ جدید و سنتی یکی نیست. چنین مثال‌هایی را می‌توان برای بقیۀ نهادها و رویه‌های اجتماعی هم مطرح کرد.

یکی از تفاوت‌های مهمِ جامعۀ جدید و سنتی، محور قرارگرفتن دانش و تکنولوژی مدرن در چرخش امور جامعه است. از این رو در همۀ جوامع، دانشگاه‌های جدید که مرکز تولید و توسعۀ دانش و آموزش و پرورشِ نیروهای متخصص برای بخش‌های مختلفِ صنعتی، بازرگانی، اداری، سیاسی و ... هستند، این چنین پررونق و پر متقاضی‌اند. دانش جدید عمدتاً مبتنی بر عقلانیت انتقادی و شک نسبت به گذشته است. این ویژگی، به خصوص در دوره‌ای، جریان‌های فکریِ منتقد و حتی نافی سنت را تقویت کرد و آموزه‌های فکری و فلسفی آن را به چالش کشید که عمدتاً ریشه در سنت دینی جوامع و یا رنگ و لعاب دینی داشت. از این رو شاید بتوان گفت که یکی از چالش‌های جدی و مهم نظری و عملی‌ای که از آغازِ سربرآوردن دورۀ مدرن مطرح بوده و هنوز هم ادامه دارد مربوط به نقش و جایگاه دین در دورۀ مدرن و کیفیت ارتباط و تعامل آن با سایر نهادهای اجتماعی است.

شگفتی‌هایی که دانش جدید آفریده بود و محوریتِ نقش آن در گذران امور جامعۀ جدید، گروهی را به این باور رسانده بود که دین، که ریشه در معرفت‌شناسی سنتی دارد، دیگر رو به افول است و با گسترش دانش جدید نمی‌توان برای آن آینده‌ای متصور بود. رویدادهای دهه‌های اخیر اما سستی این نظر را نشان داده‌است و امروز نه‌تنها دین به پایان خود نرسیده‌است بلکه همانند گذشته دل‌ها و جان‌های فراوانی را به خود مشغول ساخته و نیروی اجتماعی تاثیرگذاری است. ماندگاری دین ناشی از آن است که دین، پاسخگوی نیازهایی جدی در ساختار ذهنی- روانی بشر است و به تعبیری که پیتر برگر، یکی از جامعه شناسان دین، مطرح کرده است «انگیزۀ دینی، یعنی جستجو برای معنا که فضای محدودِ وجود تجربی در این جهان را متعالی می کند، ویژگی جاودانۀ انسانیت بوده‌است. از بین بردن این انگیزه، چیزی شبیه از بین بردن نوع انسان است. از این رو انگیزۀ دینی تاکنون از بین نرفته و در آیندۀ نزدیک هم احتمال از بین رفتن آن وجود ندارد».** با این وجود، ماندگاری دین، به این معنی نیست که محتواهای فکری و رویه‌هایی از دین ثابت می‌مانند که در دورۀ سنت توسط حاملان آن (و نه لزوماً بانیان دین) شکل گرفته‌است. علی رغم ضرورت کارکردی دین برای ساختار ذهنی- روانی انسان و در نتیجه، ماندگاری آن در همۀ جوامع و دوران‌ها، همان‌طور که در مورد خانواده مطرح شد، صورت‌های کارکردی دین در جامعۀ سنتی و جدید یکسان نمی‌تواند باشد.

علاوه بر ساختارهای اقتصادی و اجتماعی، ساختارهای فکریِ مسلط در جامعۀ جدید هم با ساختارهای فکری جامعۀ سنتی متفاوت است. مهمترین مؤلفه‌های فکریِ غالب و مسلط در دنیای جدید عبارتند از: عقلانیت انتقادی، آزادی و برابری انسان‌ها از نظر حقوق اجتماعی (حقوق بشر)، ایجاد نظام‌های سیاسی مردم‌سالار، پرهیز از خشونت و ضرورت همزیستی مسالمت‌آمیز مردم در سطح ملی و بین‌المللی. این مؤلفه‌ها به دلیل آنکه دارای ضرورت ساختی- کارکردی برای زندگی در ساختارهای فشردۀ زمانی و مکانی مدرن‌اند، روز به روز اشاعۀ بیشتری یافته و جهانگیر شده‌اند. روشنفکری دینی، به عام ترین معنی، یک جریان گستردۀ فکری است که تلاش می‌کند تا صورت‌های کارکردی دین در جامعۀ جدید را شناسایی و خلق کند. این صورت‌های کارکردی، صورت‌هایی هستند که بتوانند با مؤلفه‌های فکری اصلی فوق الذکر سازگار باشند. از این نظر، روشنفکری دینی دارای یک ضرورت کارکردی است زیرا از یک سو به دین و منابع معرفت دینی توجه دارد و در نتیجه، به یک نیاز ضروری ساختار روانی بشر بی‌توجه نیست و از دیگر سو، به ساختارهای فکری و در نتیجه اقتصادی- اجتماعی جامعۀ جدید و ضرورت‌های ناشی از آن توجه دارد. با این فرض، می‌توان انتظار داشت که میراث روشنفکری دینی روز به روز گسترده‌تر شود.

در پایان لازم است به یک نکته توجه شود. وقتی از روشنفکری دینی صحبت می‌شود، همان‌طور که پیشتر هم اشاره شد، منظور یک جریان فکری گسترده‌است که دغدغه‌های دینی دارد و در عین حال تلاش می‌کند دین و آموزه‌های آن را با مقتضیات دنیای جدید سازگار کند یا به عبارت دیگر، قرائت هایی از دین ارائه کند که عقلانی باشد، با آزادی و برابری انسان‌ها (حقوق بشر) تعارض نداشته باشد و امکان هم‌زیستی مسالمت آمیزِ ادیان، اقوام، و ملل را فراهم آورد. این جریان فکری گسترده، حاصل تلاش متفکران دینی پرشماری اعم از روحانی و غیرروحانی است و خود دارای قرائت های مختلفی است (همان طور که قرائت های سنتی از دین هم متفاوت هستند) که هر یک ممکن است عناصر فوق را به میزانی دارا باشند. در نتیجه، نمی‌توان و نباید روشنفکری دینی را به جریان‌ها، نام‌ها و شخصیت‌های فکری-دینی خاصی محدود کرد، هر چند که افراد خاصی در اشاعۀ آن تاثیرگذارتر باشند. اگر جریان روشنفکری دینی را وسیع و گسترده ببینیم، آنگاه آن کاسبِ دیندارِ کم سوادِ پایین شهری که در آغاز این یادداشت به او اشاره شد هم تاحدی حامل و مخاطب آن است.

نویسنده: سید حسین - سراج زاده

منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از http://eboard.ir