چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

تحول جامعه مدنی در اندیشه سیاسی غرب


حكومت طبقه متوسط بهترین حكومتهاست و چنین حكومتی فقط برای كشوری میسر است كه در آن افراد طبقه متوسط بیش از مجموع افراد دو طبقه دیگر یا دست كم بیش از افراد هر یك از دو طبقه دیگر باشند زیرا طبقه متوسط همیشه تعادل را در جامعه نگه می دارد و مانع از تسلط یكی از دو نظام افراطی بر آن می شود از این رو برای هر كشور سعادت بزرگی است كه افرادش دارای ثروت متوسط و كافی باشند ۱

حكومت طبقه متوسط بهترین حكومتهاست و چنین حكومتی فقط برای كشوری میسر است كه در آن افراد طبقه متوسط بیش از مجموع افراد دو طبقه دیگر یا دست كم بیش از افراد هر یك از دو طبقه دیگر باشند. زیرا طبقه متوسط همیشه تعادل را در جامعه نگه می دارد و مانع از تسلط یكی از دو نظام افراطی بر آن می شود. از این رو برای هر كشور سعادت بزرگی است كه افرادش دارای ثروت متوسط و كافی باشند.۱

نخست: در مقدمه بحث

ارسطو (۳۸۴ ـ ۳۲۲ پ. م) در استاگریا ( Stageria) واقع در شمال یونان متولد شد. پدرش، نیكوماخوس (Nicomachus)، پزشك دربار بود. از همین رو مبانی اولیه علمی ارسطو را نزد خود پایه ریزی كرد و پس از آن در حدود هفده سالگی وی را برای ادامه تحصیل به آتن فرستاد. ارسطو از حدود سال ۳۶۷ پ. م. به مدت بیست سال و تا پایان عمر افلاطون در آكادمی فلسفه آتن مشغول فراگیری فلسفه شد. از این رو سخت تحت تاثیر افلاطون و نفوذ وی قرار داشت. از دست نوشته های ارسطو در این دوران چیز زیادی در دست نیست. ارسطو پس از مرگ افلاطون، آكادمی را ترك كرد و به دعوت هرمیاس (Hermeias)، حاكم آترنه (Atarneus)، به ساحل آسیای صغیر سفر كرد. سفر بعدی وی به دربار فیلیپ و برای تربیت اسكندر در حدود سالهای ۳۴۲ ـ ۳۳۹ پ. م. بود و در سال ۳۳۵ پ. م.، به آتن بازگشت و لوكیوم (Lyceum) را برای تدریس فلسفه تاسیس كرد. از آنجا كه ارسطو به هنگام تدریس راه می رفت و فلسفه درس می داد، مذهب او را «فلسفه مشائی» نامیده اند. او در لوكیوم همه شاخه های علمی روز مانند فیزیك، متافیزیك، منطق، اخلاق، بیولوژی، سیاست، علوم بلاغی و هنر را به بحث گذاشت و در شصت و دو سالگی، یعنی یك سال پس از مرگ اسكندر، با فلسفه بدرود گفت.۲

دوم: در اخلاق نیكوماخوسی

ارسطو نیز مانند افلاطون نفس را به دو جزء بخرد و غیر بخرد (و نه لزوما نابخرد) تقسیم كرد. بعد عقلانی از اهمیت بیشتری برخوردار است و هدایت اصلی به عهده اوست. بعد غیر عقلانی نیز انسان را به سوی تمایلات و امیال و آرمانهای او هدایت می كند و بایستی تحت فرمان عقل قرار گیرد زیرا در غیر این صورت به خطا خواهد رفت. بر همین مبنا در سطح اجتماعی نیز معتقد بود كه دولت، بعنوان قوه عاقله مدینه، وظیفه دارد كه آموزشهای لازم را برای هدایت عقلانی شهروندان تدارك ببیند. از این رو آموزش فضیلت مدنی، یعنی تعهد و التزام به مصلحت و خیر عمومی، وقتی میسر می گردد كه زندگی اجتماعی و فعالیتهای مدنی شهروندان در مسیر زندگی عقلانی استوار شود. لذا برای حل این مشكله، باب جدیدی در اخلاق نیكوماخوسی و سیاست گشود و بر آن شد كه ضمن تجزیه و تحلیل جامعه مدنی افلاطون، مدینه واقعگرایانه تری را پیش روی قرار دهد.

افلاطون در «جمهوریت» جامعه ای ترسیم كرده بود كه هر یك از گروه های اجتماعی، یعنی كارگران، پاسداران و فیلسوفان تلاشی همه جانبه و در عین حال كار ویژه مستقلی به عهده داشتند و تنها در اثر كناكنش آنها بود كه جامعه عدالت پیشه افلاطون شكل می گرفت. افلاطون از طبیعت چنین گروه بندی و اینكه چرا بعضی از انسانها در نقشهای خاصی قرار می گیرند، بحثی به میان نكشید، جز اینكه به حكم طبیعت هر كس در نقشی خاص قرار می گیرد در واقع با این بیان تمامی مكانیسم یا چگونگی عمل را در هاله ای از ابهام رها كرد. هر چند مكانیسم عمل بر ارسطو نیز پوشیده ماند، لكن وی با طرح «فضیلت دوستی» بحث خردمندانه ای پیش كشید كه با وجود آن مدینه ارسطو از عدالت بی نیاز می شد. به این ترتیب با ایجاد فرآیند دوستی، محصول كار در مدینه عادلانه میان شهروندان تقسیم می شد. روشن است كه با وجود دوستی در مدینه، هر كس به كاری اشتغال می ورزید كه طبیعت وی با آن كار سازگارتر بود. زیرا بر پایه مشاركت عادلانه و توزیع دوستانه، اندیشه مدینه فاضله نیز در عمل حاصل بود. از این رو ارسطو نقش فضیلت دوستی را در مدینه مهمترین نقش در برتری قدرت مدینه دانسته است: دوستی موجب می شود كه شهروندان بی ترس از آینده، حتی در آموزش شیوه های تولید به دیگران، به بهترین شكل، نقشهای خود را در جامعه به اجرا در آورند. ارسطو در اخلاق نیكوماخوسی بر مبنای اجزاء نفس، فضایل عقلی را نیز مبتنی بر دو عقل یا استعداد دانسته است: یكی عقل شناسنده یا استعداد علمی، و دیگری عقل حسابگر یا استعداد عملی كه از آنها بر اساس تاملات انسان، دو بستر معرفتی یعنی «حكمت نظری» و «حكمت عملی» شكل می گیرد. حكمت نظری یا سوفیا در جستجوی «موضوعات همیشگی» و «تباهی ناپذیر»، شامل الهیات، طبیعیات و ریاضیات است. حكمت عملی نیز با محوریت انسان بعنوان موضوع بحث، به اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن می پردازند و مباحثی برای مطالعه ساختمان روحی انسان، روابط خانواده و علم الاجتماع را موضوع بحث قرار می دهد.۳ به این ترتیب، به كمك فضایل علمی، برای شناخت هستی متوجه دلیل و برهان می شویم و به كمك فضایل حسابگری متوجه كارآمدی می شویم و می فهمیم كه چگونه به كمك مكشوفات خود نظریه پردازی كنیم. از طریق پیش بینی های منطقی، آینده را در خدمت خود یا مدینه در آوریم.۴ بنابراین می توان نتیجه گرفت كه پدیده های مربوط به عالم انسانی و مبتنی بر شرایط منحصر به فرد انسان پیوسته در حال تغییر است و اگر هم قواعد ثابتی وجود داشته باشد، یافتن ارتباطات میان آنها بسیار دشوار است. نتیجه آنكه با مطالعه روابط انسانی كه موضوع علوم انسانی و نیز علم سیاست است، هرگز روش ثابت و لایتغیری برای پیش بینی همه رفتارهای فردی و اجتماعی در آینده به دست نخواهد آمد؛ گرچه از راه مطالعه و تعمق برای هدایت مدینه به سوی خیر به دست آید؛ و این غایت سیاست است.۵

بنابراین انسانها با عنایت به فضایل حسابگری در جستجوی آنند كه «خیر اعلی را به وجهی كار آمد از قوه به فعل در آورند.»۶ به عبارت دیگر، از دید ارسطو جهان پیوسته در حال حركت است و می خواهد از نقطه عزیمت «بالقوگی» به سوی «بالفعل» شدن حركت كند. ماده محض بدون صورت، فقر مطلق است و هر چه ماده به صورت نزدیك می شود، غنی تر می شود. پس جهان حركتی بی وقفه و پیوسته از ماده به صورت و قوه به فعل است كه هر یك در سطح نوع انجام می شود. لذا كل هستی یك صیرورت است. به این ترتیب دنیای بی حركت افلاطون كه با نظریه مثل از حركت افتاده بود به جنبش در می آید. ارسطو به «محسوس» مقام می دهد و جهان واقع را به درون محسوس می برد. پس هر قدر بتوانیم از قوه به فعل نزدیكتر شویم، سعادت بیشتری نصیب خود كرده ایم؛ حال آنكه با اعتقاد به مثل افلاطونی دستیابی به چنین سعادتی برای انسان ممكن نمی تواند بود.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 6 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید