یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

مدعیان آزادی و سر بریدن آزادی


مدعیان آزادی و سر بریدن آزادی

در آستانه رحلت و سپس ولادت پیامبر بزرگ اسلام, بار دیگر به نام آزادی, شاهد تکرار انتشار کاریکاتور های اهانت آمیز به این پیامبر بزرگ بودیم

در آستانه رحلت و سپس ولادت پیامبر بزرگ اسلام، بار دیگر به نام آزادی، شاهد تکرار انتشار کاریکاتور‌های اهانت‌آمیز به این پیامبر بزرگ بودیم .

از نظر قرآن، «‌اراده‌پذیری‌» و حقّ تصمیم‌گیری انسان، «‌اصلی‌ترین عنصرِ هویّت بخشِ‌» اوست. اینکه می‌گوییم «‌اصلی‌ترین عنصر هویت بخش‌»، به این معناست که دیگر عناصری که در هویت انسانی انسان دخالت دارند، تنها با وجود «‌عنصر اراده و حقّ تصمیم‌گیری و انتخاب‌»، امکان عمل و وجود پیدا می‌کنند؛ بنابراین، از نظر قرآن، وقتی از آزادی و حقّ انتخاب انسان، سخن می‌گوییم، سخن از یک حقّ در کنار دیگر حقوق نیست، بلکه سخن از حقّی است که مادر و مبنای همه حقوق انسان است.

قرآن انسان را بسیار برتر از فرشتگان خداوند می‌داند و این در حالی است که فرشتگان خداوند، هماره در حال عبادت پروردگارند و سرشار از نیکی و زیبایی هستند و هرگز آلوده به زشتی و گناه نمی‌شوند. انسان به هر مقدار که خوب باشد و از نیکی و زیبایی سرشار شود، باز گفته می‌شود.

حال پرسش این است که راز این برتری چیست ؟ آن هم در حالی‌که انسان از نظر نیکی و خوبی هیچ گاه نمی‌تواند رفتاری بالاتر از فرشتگان داشته باشد؟!

از نظر قرآن، پاسخ این پرسش کاملاً روشن است؛ راز این برتری در این است که نیکی‌ها و زیبایی‌ها فرشته، برخاسته از اراده و انتخاب او نیست و اصولاً، چیزی به نام «‌آزادی‌» در میان فرشتگان وجود و معنا ندارد. فرشتگان بر پایه اراده مستقیم خداوند، بگونه‌ای آفریده شده‌اند که هیچ گرایش و میلِ دوگانه‌ای در آنها وجود ندارد و از این رو، گزینه‌های گوناگونی در فراروی خود برای گزینش ندارند.

از آنچه گفته شد، آشکارا معنای این سخن که گفته شد: «‌آزادی و حقّ تصمیم‌گیری انسان، مهمترین عنصر هویت بخش اوست‌» دانسته می‌شود. معنای این سخن آن است که اگر «‌اراده و آزادی‌» را از انسان بگیریم، انسانیّت او را گرفته‌‌ایم و او دیگر «‌انسان‌» نیست. انسانی که به خداوند و پیامبران او ایمان ندارد، انسانی است که یک وصف کمالی را ندارد، ولی انسانی که «‌آزادی‌» او را گرفته‌اند، انسانیّت او را ستانده‌اند و سلب آزادی، تنها سلب یک حقّ از حقوق انسان نیست، بلکه سلب حقّ انسان بودن انسان است و با گرفتن این حقّ، همه حقوق دیگر انسان بی‌معنا می‌شود.

خداوند در قرآن، بارها و بارها این نکته را به یاد پیامبرانش و از جمله پیامبر اسلام محمد (ص) می‌آورد که آنها تنها وظیفه آگاهی‌بخشی و روشنگری دارند؛ یعنی پیامبران همچون همه روشنفکران و آگاهان تاریخ، وظیفه داشته‌اند که انسان‌ها را نسبت به حقوق و مسئولیت‌هایی که دارند، آگاهی دهند، با این تفاوت که پیامبران، این وظیفه خود را مستقیم و بنا بر «‌وحی الهی‌» انجام می‌داده‌اند.

قرآن از این وظیفه «‌روشنگری و آگاهی‌بخشی‌» با نام «‌بلاغ‌» (رساندن کامل پیام) و «‌بلاغ مبین‌» (رساندن کامل و واضح پیام) نام برده است.

مردم پس از شنیدن پیام خداوند که توسط پیامبران به آنان رسیده است، با استفاده از حقّ آزادی خویش، خود تصمیم می‌گیرند که چه چیزی و چه راهی را برگزینند؛ آیا از راهی که پیامبران پیشنهاد می‌کنند حرکت کنند یا از راهی دیگر؟!

بدی و خوبی کار انسان، تنها با معیار «‌آزادی‌» قابل سنجش و مَحَک زدن است. بدون آزادی، خوب و بد، زشت و زیبای انسان بی‌معنا خواهد بود. همان‌گونه که بدون آزادی، ایمان و باور مذهبی نیز معنا و مفهوم نخواهد داشت.

خداوند هیچ گاه فرشتگان را «‌مؤمن‌» نمی‌نامد. حال آن که آنان، بالاترین فرمانبری و اطاعت را نسبت به خداوند دارند، ولی تنها اشکال آنان این است که فاقد آزادی‌اند و بدون آزادی، عقیده و ایمان، امکان تحقّق ندارد.

▪ امّا پرسش اساسی این است که آیا این آزادی مطلق و بدون حدّ و نهایت است؟

پاسخ این پرسش، هم آری و هم خیر است! آری به این خاطر که «‌آزادی‌» با هیچ چیز دیگری که از جنس غیر آزادی است، محدود نمی‌شود؛ یعنی هیچ عنصر و عامل دیگری در مجموعه جهان و زندگی اجتماعی انسان یافت نمی‌شود که از چنان قدرت و حقانیت برخوردار باشد که برتر از آزادی قرار گیرد. پس در زندگی اجتماعی انسان، هیچ چیز برتر از آزادی نیست.

امّا چرا پاسخ به این پرسش «‌خیر‌» هم می‌تواند باشد؛ یعنی می‌توان گفت که آزادی، محدود است، زیرا آزادی، خود، حدّ و مرزِ آزادی است.

«‌آزادی‌»، حقّ برتر (برترین حقّ طبیعی) همه افراد انسان است، نه تنها یک فرد از انسان! و طبیعی است هر کس تنها در صورتی می‌تواند آزاد باشد که آزادی دیگران را محترم بشمارد. همگان، حتی فردگرایاترین فیلسوفان لیبرال نیز این واقعیّت را پذیرفته‌اند که افراد در جامعه آنقدر، آزاد نیستند که آزادی و امنیّت دیگران را نفی کنند! و از این بالاتر، آزادی افراد آن قدر نیست که بتواند زمینه‌ها، اسباب و شرایطی را فراهم آورند که هر چند نفی کننده آزادی دیگران نیست، ولی آزادی آنان را در معرض خطر قرار دهد و «‌قانون‌»، دقیقاً با همین فلسفه و هدف شکل می‌گیرد که در کنار حفاظت از حقوق شهروندان، مسئولیت و تکالیف آنان را نیز مشخص نماید. پس این درست است که هیچ کس و هیچ چیز نمی‌تواند «‌آزادی من را‌» سلب یا محدود کند، ولی «‌آزادی تو‌» می‌تواند! پس این آزادی است که برای حفظ و بقای خود، خودش خودش را محدود می‌کند، نه یک قدرت و یا عامل برتر.

این طبیعی و بدیهی است که کسی نمی‌تواند با استناد به حقّ آزادی بر اموال دیگر تجاوز کند و دست به سرقت بزند!

واقعیّت این است که جامعه بشری در طول تاریخ، بیشتر از آن که از مجرمان آسیب ببیند، از مروّجان و سبب‌سازان جرم آسیب دیده است. این تنها خشونتگران و جنگ‌افروزان نیستند که صلح و تفاهم، ـ این ارزش بزرگ انسانی ـ را تهدید می‌کنند، بلکه آنان که به شکلی برای «‌خشونت انسان‌ها علیه یکدیگر‌» زمینه‌سازی و سبب‌آفرینی می‌کنند، در گناه آنان سهیمند.

متأسفانه، این روز‌ها بار دیگر شاهد به راه افتادن کارناوال غم‌انگیز کاریکاتور‌های پیامبر اسلام (ص) هستیم؛ کاریکاتورهایی که مستقیم یک و نیم میلیارد مسلمان را در سراسر جهان مورد توهین آشکار قرار می‌دهند و بسیاری از غیر مسلمانان را که احترام به باورهای دیگران را ضروری می‌دانند، نگران کرده است.

تأسف‌برانگیزتر آن که این اقدام ناشایست، به نام آزادی انجام می‌گیرد و به باور اینجانب، این تهمت به آزادی از اصل آن توهین، اگر بزرگتر نباشد، به یقین کوچکتر نیست. چقدر ناپسند است که به نام آزادی، فرمان قتل آن را صادر کنیم!

اگر «‌آزادی عقیده‌» و «‌آزادی مذهب‌»، از مهمترین انواع آزادی است، بی‌تردید این حقّ برای هر انسانی، بدون آن‌که هرکس در برابر دیگری مسئولیت «‌احترام به عقیده و باور یکدیگر‌» داشته باشد (حال آن که عقیده هر چه که باشد)، قابل استیفا و تحققّ نیست؛ بنابراین، آیا ممکن است که حقّ زندگی انسان‌ها را محترم بشماریم و در همزمان همه حقّ داشته باشند به هر شکلی که بخواهند از اسلحه استفاده کنند؟

آنگاه که باورهای فرد به تمسخر گرفته می‌شود و مورد توهین قرار می‌گیرد، مستقیماً خود او هدف قرار گرفته است. در این صورت، می‌توان ادعا کرد «‌حقّ کرامت‌» او را محترم شمرده و رعایت کرده‌ایم. در قانون اساسی آلمان «‌حق کرامت‌» انسان مورد تأکید قرار گرفته است؛ آیا به راستی درک این که توهین به باور‌های دیگران، توهین مستقیم به آنان و نقض کرامتشان است مشکل می‌نماید؟

از این شگفت‌تر آن‌که مقامی دولتی که وظیفه حفظ و اجرای قانون را دارد، خواهان تکرار این توهین‌ها باشد!

نباید تردید کرد که نقد باور‌ها و عقاید دیگران از لوازمِ قطعی آزادی اندیشه و بیان است، ولی آیا «‌توهین‌» و «‌تمسخر‌» با «‌نقد‌» و «‌انتقاد‌» یکی است؟

قرآن، بت‌پرستی را از نقدپذیرترین و غیرمنطقی‌ترین باور‌های انسان در طول تاریخ می‌داند و خود بارها و بارها به نقد و بیان اشکالات منطقی آن پرداخته است، امّا در عین حال، هرگز به کسی اجازه نمی‌دهد، به «‌بت‌ها‌» توهین و جسارت نماید و صریحاً مسلمانان را از آن نهی می‌کند. رفتار‌هایی همچون کاریکاتورهای پیامبر، علاوه بر همه آنچه گفته شد، زمینه‌ساز ایجاد نفرت و خشونت علیه مسلمانان است. اینجانب از طراحان و ناشران این کاریکاتور‌ها و همه منصفان و آگاهان جامعه می‌پرسم: ‌به راستی با انتشار این کاریکاتور‌ها، آیا خوانندگان و مخاطبان شما نسبت به زن و مرد و دختر و پسر مسلمانی که در اتوبوس، مترو، رستوران، اداره، کودکستان، مدرسه، خیابان و... با آنها روبه‌رو می‌شوند، نگاه مثبت‌تری پیدا می‌کنند یا این‌که نگاه آنان آمیخته با نفرت و تحقیر خواهد شد؟ آیا پس از این کاریکاتورها، نفرت و دشمنی بیشتر می‌شود یا دوستی و تفاهم؟

آنگاه در این صورت، آیا در پیشگاه وجدان خود قانع هستیم که به صلح و تفاهم کمک کرده‌ایم و در پیشگیری از خشونت و دشمنی نقشی بر عهده داشته‌ایم؟

تردیدی نیست که چنین رفتارهایی، نه تنها هیچ کمکی به تفاهم و دوستی و فرایند اینتگراسیون نمی‌کند، بلکه بسیاری از تلاش‌های انجام شده را نیز بی‌اثر می‌کند.

بار‌ها گفته‌ام، مسلمان، مسیحی، یهودی و هر شهروند دیگری که عقیده خاصّ خودش را دارد، در این جامعه همگی اعضای یک خانواده‌اند و دشمنی و نفرت میان اعضای این خانواده به کلّ خانواده آسیب می‌رساند. امروز هم‌اکنون بشریت، بیش از هر زمان دیگری، نیازمند صلح و متنفّر از جنگ است. آتش نفرت را تنها با آب گوارای دوستی می‌توان فرونشاند، نه با آتشی دیگر!

آیت‌الله سید عباس حسینی قائم مقامی