چهارشنبه, ۲۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 12 February, 2025
مجله ویستا

نیما یوشیج در مرکز هنرهای نمایشی رادیو


نیما یوشیج در مرکز هنرهای نمایشی رادیو

آلودگی هوا امانم را بریده, همین طور که با عجله به سمت رادیو تهران می روم با خود فکر می کنم, چه همتی دارند این هنرمندان رادیو که با وجود استنشاق هوای آلوده این قسمت از تهران هر روز این مسیر را طی می کنند

میدان پانزده خرداد . تهران . ساعت ۹ صبح

آلودگی هوا امانم را بریده، همین طور که با عجله به سمت رادیو تهران می روم با خود فکر می کنم، چه همتی دارند این هنرمندان رادیو که با وجود استنشاق هوای آلوده این قسمت از تهران هر روز این مسیر را طی می کنند.

مرکز هنرهای نمایشی . ساعت ۳۰:۹ صبح

از پله ها بالا می روم. در برابر چشمانم عکس های اجراهای رادیویی هنرمندان یک به یک از نظرم می گذرد.

با یک نگاه می توانی شوق و شور را در این تصاویر مشاهده کنی. گویی به جهان آمده اند تا پیام آور مهری باشند که دلها را به واسطه شنیدن به هم پیوند می دهند.

لحظاتی بعد- اتاق تمرین شماره ۳

اینجا نگاه ها مهربان و متواضع است.عرض ادبی می کنم و کناری می نشینم.

هنوز دقایقی به آغاز تمرین مانده است.نیم نگاهی به میز بزرگی که بازیگران دور تا دورش نشته اند می اندازم. همه چیز ساده و ابتدایی است. چند لیوان چای. قندان و جعبه خرمایی که یکی از بازیگران آنجا می گذارد.

قرار است نمایشنامه شاعر کوه نشین که درباره علی اسفندیاری شاعری که او را با نام هنری اش نیما یوشیج می شناسند تمرین و پس از آن ضبط شود.

با خود می گویم: حتما این قصه هم داستانی روایتی دارد. ساده و خطی و به خاطر میآورم; زادگاه کودکی ام. مازندران سرسبز و پدربزرگی که نیما را اینگونه معرفی می کرد: خاکی و ساده و به غایت مهربان.

لبخندی می زنم و فکر می کنم: آیا نویسنده این نمایشنامه پدر بزرگ را می شناخته؟ آیا نقشی برای او و مادرم که آن زمان نوجوانی بیش نبود در نظر گرفته است؟ مادرم او را چنین توصیف می کند: نیما آنقدر افتاده، متواضع و مهربان بود که باورت نمی شد فرزند خانواده ای ثروتمند است. طرفدار مردم ساده دل روستایی و عاشق طبیعت که بیشتر اوقات می توانستی اشعارش را بر روی کاغذهای شیرینی و سیگار اشنو پیدا کنی.

موسیقی محلی مازندرانی که پخش می شود آنچنان سوزناک است که تاثیری دو چندان بر فضای تمرین می گذارد.

بازیگران به فکر فرو می روند. بعضی هایشان که با گویش مازندرانی آشنا هستند زیرلب همگام با خواننده زمزمه می کنند دیگر تقریبا همه بازیگران آمده اند; دور یک میز می نشینند و متن را روخوانی می کنند.

قسمت چهارم نمایشنامه است که خوانده می شود. هر چه بیشتر می شنوم، بیشتر متاسف می شوم که ای کاش سه قسمت گذشته را هم گوش داده بودم.

با آنکه هنرمندان تمرین می کنند و ضبط نهایی نیست اما آنقدر اجرایشان تاثیر گذار و دلنشین است که احساس می کنم با نیما کنار رودخانه نشسته ام و بی اینکه او با خبر باشد به نامه ای که برای مادرش می خواند گوش می دهم.

چنین نوشته: مادر عزیزم; شاید از رفتن من خیلی دلتنگ باشی; ممکن است مرا دیوانه خطاب کنی اما اگر در کنه خیالات من تعمق کنی خواهی دید که خیالات چقدر مقدس و بیآلایش است. هرگز نمی توانستم در شهر بمانم و آن طوری که بارها گفته ام متحمل تملق و بندگی نباشم; نمی توانستم دوره زندگانی را به انجام کارهایی که شایسته من نیست به سر آورده باشم. هر کس محققا به مقتضای طبیعت خودش کار می کند; من هم می خواهم کاری کنم که شایسته من است.

می اندیشم; تا به حال متن های روایی بسیاری گوش داده ام اما این نمایشنامه حال و هوای دیگری دارد ; معلوم است نویسنده فضا را به خوبی می شناخته و توانسته آن را به سادگی و شیوایی خاص خودش بیان کند.

در این میان ، یکی از بازیگران که از خواندن نمایشنامه به وجد آمده می گوید: کلکل این دو نفر خیلی خوشگله (منظورش گفتگو های اشخاص نمایش است)

و بازیگر مقابل با شیطنت پاسخ می دهند: خوشگل بازی می کنیم..

و اینجاست که علی آقا با سینی پر از چای وارد می شود. بازی بچه ها او را نیز به وجد میآورد، لحظه ای درنگ می کند و سپس می رود.

با آنکه زمان زیادی صرف خواندن و تمرین کردن می شود اما شوخ طبعی بازیگران فضا را دلچسب و دوست داشتنی می کند.

احترام متقابل و اعتماد به یکدیگر در این جمع به خوبی حکایت از حرفه ای بودن اعضا دارد.

گاه گاهی درباره اینکه اصطلاحات محلی چگونه ادا شوند با هم مشورت می کنند تا به درست ترین شکل، کلمات را ادا کنند.

ارتباط عمیق عاطفی نیما با کوه نشین ها لحظات واقعی و شگفت انگیزی را برای شنونده این نمایش ایجاد می کند.

آنجا که برای نوری حشمت شعری به زبان یوشی می خواند:

من کاجور سرخ جمه تلیمه

من کاجور سرخ جمه تلیمه

من گدایون خرشه چاشنی مه

فصل و هارون بلبولونه کلیمه

فصل زمسون تش بن کلیمه

و در جواب به سوال او که این شعر به زبان تهرانی چه معنایی دارد، می گوید: من تیغ سرخ جامه دامنه کوهستانم / من چاشنی خورشت گدایانم / فصل بهار آشیانه بلبلانم/ فصل زمستان خاکستر زیر آتش

ویژگی مهم این نمایشنامه، برش های خاصی از زندگی این شاعر ساختار شکن است که در یک جریان هوشمندانه به هم پیوند خورده اند.

به عنوان شنونده در پایان نمایش آنچنان تحت تاثیر فراز و فرودهای زندگی نیما قرار گرفتم که به خود قول می دهم زمانی را برای شنیدن نمایشنامه های رادیویی اختصاص دهم.

دلم نمی خواهد اینجا را ترک کنم اما لبخند بازیگران در هنگام خروج و صمیمیتی که در نگاهشان می گذرد خداحافظی را برایم آسانتر می کند.

با احساسی بی نظیر رادیو را ترک می کنم اما این بار حتی آلودگی هوا هم دلپذیر می نماید. حالا دلیل این که هنرمندان رادیو هر روز با وجود استنشاق هوای آلوده تهران این مسیر را طی می کنند را در می یابم و آن چه می تواند باشد جز عشق ...

شاعر کوه نشین به نویسندگی علی دنیوی ساروی با بازی مهین نثری، پری امیر حمزه، صدیقه کیانفر، توران مهرزاد،فریبا متخصص ، فریبا طاهری ، سعیده فرضی، راضیه مومیوند، محمد عمرانی، بیوک میرزایی، احمد گنجی، رضا عمرانی، مهرداد عشقیان، اسماعیل بختیاری، مجید حمزه، عبدالعلی کمالی، ایوب آقاخانی،عباس شادروان، مهرداد مهماندوست، مهدی طهماسبی، سلمان خطی، هرمز سیرتی، نورالدین جوادیان، سینا نیکوکار، مهدی نمینی مقدم امیر زنده دلان، عباس توفیقی، محمد پورحسن، محمد حسین مجدزاده، مجید سهرابی، مهدی گیاهی، عباس وفایی و به سردبیری مجید نظری نسب،کارگردانی جواد پیشگر، افکتور فرشاد آذر نیا، صدابردار علی حاجی نوروزی ، تهیه کننده شهریار کرمی و به نوازندگی نیما حمزه و نیما جوزی، از سه شنبه ۲۱ دی ماه هر شب ساعت ۳۰:۲۳ از شبکه رادیویی جوان پخش خواهد شد.

نویسنده : معصومه نورزاد